English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (8 milliseconds)
English Persian
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
Other Matches
adjustable قابل تطبیق
adjustable قابل تنظیم
adjustable تنظیم پذیر
adjustable تعدیل پذیر
adjustable <adj.> قابلیت تنظیم قسمت های مختلف دار قالی
angular adjustable قابل تنظیم بطور زاویه ای
adjustable wrench آچار فرانسه
vertically adjustable قابلیت تنظیم عمودی
adjustable antenna آنتن قابل تنظیم
adjustable buckle سگک قابل تنظیم
adjustable thermostat دماپای تنظیم پذیر
adjustable condenser خازن متغیر
adjustable stabilizer تثبیت کننده افقی قابل تنظیم هواپیما
adjustable resistance مقاومت متغیر
adjustable plane رنده درجه دار
adjustable parameter پارامتر تنظیم پذیر
adjustable lever اهرم قابل تنظیم
adjustable gib پشت بند قابل تنظیم
adjustable dimension بعد تعدیل پذیر
adjustable coupling جفتگیری متغیر
adjustable catch دستگیره قابل تنظیم
adjustable channel مجرای قابل تنظیم
adjustable shelf صفحه متحرک
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
adjustable seat صندلی متحرک
adjustable spanner آچارفرانسه
adjustable strap بند شلوار پیش سینه دار که قابل تنظیم است
adjustable support پایه متحرک
adjustable lamp چراغ مطالعه قابل تنظیم
adjustable frame چهارچوب قابل تنظیم
adjustable clamp گیره قابل تنظیم
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
adjustable double endwrench آچار شش گوش قابل تنظیم دوبل
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
adjustable nut wrench آچار فرانسه
adjustable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
adjustable proportional module نیمه مدول نسبی با سقف تنظیم شونده
adjustable speed motor موتور با دور متغیر
adjustable ceiling fixture آویز سقفی متحرک
adjustable waist tab نوار دور کمر قابل تنظیم
ground adjustable propeller ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
continuous adjustable transformer مبدل تنظیم پذیر
inductor with adjustable air gap پیچک با فاصله هوائی قابل تنظیم
adjustable conduit attachment fixture آویز متحرک
square-jawed adjustable spanner تنظیم دهانه آچار پیچ گوشتی
split up <idiom> جداشدن
to split the d. میانه را گرفتن
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
split up از هم جدا شدن از هم پاشیدن
split جدا شدن از گروه
split up پاره شدن
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
do split ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
split up شکستن
to be split [over something] [with somebody] ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
split انشعاب
split میلههای باقیمانده
split second ان
split چاک
split پا باز
split وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split یک پا جلوو یک پا به عقب
split از جبهه دورافتادن
split شکافتن
split دو نیم کردن
split ترک برداشتن تقسیم کردن
split ترک
split second قسمتی از ثانیه
split از هم جدا کردن
split دونیم کردن
split دوبخشی شکافتن
split مساوی
split شکاف
split نفاق
to split hairs نکته گیری کردن
split screen صفحه شکسته
to split the difference تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
to split one's sides از خنده روده برشدن
split screen صفحه شکافته
split wheel نیم چرخ
to split hairs باریک بین شدن
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
split window پنجره تقسیم بندی شده
straddle split وضع باز پاها به طرفین
to split hairs موشکافی کردن
split screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split-level چند سطحی
split bet شرطدوحالته
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
split the difference <idiom> واریز اختلاف پول
split hairs <idiom> فرق گذاشتن
banana split نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
split link چاکشاخهایرابط
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split-level سه نیم اشکوبی
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
split bricks بریدن اجر
split bricks اره کردن اجر
split cameras دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split decision رای اکثریت داوران
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split hair موشکافی
split screen صفحه نمایش دوبخشی
split jump پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split jump پرش روسی
split brain دوپاره مخ
split peas لپه
split-screen صفحه نمایش دوبخشی
split-screen صفحه نمایش تقسیم شده
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
split-screen صفحه تقسیم بندی شده
split-screen صفحه شکسته
split-screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
lickety split باعجله
lickety split باسرعت وتعجیل
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split line خط قالب
split pea نخود دولپه
split risk تفکیک خطر
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split spoon قاشق نمونه برداری
split-screen صفحه شکافته
split tackle تکل قیچی
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split trail سهم باز
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
split screen صفحه نمایش تقسیم شده
split screen صفحه تقسیم بندی شده
split ring فنر نمونه گیر
split pipe ناو
split pea لپه
split pen میله لولا
split phase انشقاق فاز
split pin میله لولا
split pipe نیم لوله
split phase motor موتور با انشقاق فاز
split half method روش دو نیمه کردن
split sound system کانال صوتی دوگانه
split pole motor موتور با قطب چاکدار
don't split hairs this much <idiom> مو را از ماست نکشید
don't split hairs this much <idiom> خیلی مته روی خشخاش نگذارید
two columns split bet شرطشکافتندوستون
split side ring لبه فنر جدا شدنی
split pole converter تبدیل گر با انشقاق قطب
split anode magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
split pole motor موتور کمکی
two dozens split bet دوتادوجینشرط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com