English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
Other Matches
adjustable قابل تنظیم
adjustable <adj.> قابلیت تنظیم قسمت های مختلف دار قالی
adjustable قابل تطبیق
adjustable تنظیم پذیر
adjustable تعدیل پذیر
adjustable gib پشت بند قابل تنظیم
adjustable catch دستگیره قابل تنظیم
adjustable lever اهرم قابل تنظیم
adjustable coupling جفتگیری متغیر
adjustable condenser خازن متغیر
adjustable channel مجرای قابل تنظیم
adjustable support پایه متحرک
adjustable strap بند شلوار پیش سینه دار که قابل تنظیم است
adjustable spanner آچارفرانسه
adjustable shelf صفحه متحرک
adjustable lamp چراغ مطالعه قابل تنظیم
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
adjustable antenna آنتن قابل تنظیم
adjustable clamp گیره قابل تنظیم
vertically adjustable قابلیت تنظیم عمودی
angular adjustable قابل تنظیم بطور زاویه ای
adjustable wrench آچار فرانسه
adjustable buckle سگک قابل تنظیم
adjustable stabilizer تثبیت کننده افقی قابل تنظیم هواپیما
adjustable seat صندلی متحرک
adjustable dimension بعد تعدیل پذیر
adjustable resistance مقاومت متغیر
adjustable plane رنده درجه دار
adjustable parameter پارامتر تنظیم پذیر
adjustable thermostat دماپای تنظیم پذیر
adjustable frame چهارچوب قابل تنظیم
ground adjustable propeller ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
adjustable ceiling fixture آویز سقفی متحرک
adjustable double endwrench آچار شش گوش قابل تنظیم دوبل
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
adjustable nut wrench آچار فرانسه
adjustable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
adjustable proportional module نیمه مدول نسبی با سقف تنظیم شونده
adjustable speed motor موتور با دور متغیر
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
continuous adjustable transformer مبدل تنظیم پذیر
adjustable waist tab نوار دور کمر قابل تنظیم
inductor with adjustable air gap پیچک با فاصله هوائی قابل تنظیم
square-jawed adjustable spanner تنظیم دهانه آچار پیچ گوشتی
adjustable conduit attachment fixture آویز متحرک
non-stop یک ریز
non-stop مدام
non-stop بیوقفه
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
non-stop بیتوقف
non-stop یکسره
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
stop over توقف کوتاه مدت
non-stop پیوسته
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
non-stop پایسته
stop by <idiom> ملاقات کردن
stop off <idiom> توقف بین راه
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
until stop [up to the stop] تا جای توقف
to stop [doing something] نگاه داشتن
to stop [doing something] دست کشیدن
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
stop جلوگیری منع
stop برخورد
stop گیره
stop متوقف کننده
stop مانع
stop ایستگاه نقطه
stop توقف منزلگاه بین راه
stop منع
stop خواباندن بند اوردن
stop ورجستن
stop ناک دان
stop استوپ داور بوکس
stop توقف
stop متوقف کردن ایستگاه
stop ایستادن
stop قطع کردن
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop سدکردن
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop نگاه داشتن
stop توقف انجام کار
stop ایست
stop ایستاندن
stop مکث
stop از کار افتادن مانع شدن
stop انجام ندادن عملی
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop تعطیل کردن
stop ایستادن توقف کردن
stop rod میلهایستایی
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop volley جاخالی
whistle-stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
whistle stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
bus stop ایستگاه اتوبوس
full stop وقفه کامل
stop key کلیداستپ
depth stop توقفعمیق
end stop بستتحتانی
to make a stop ایست کردن
heel stop ترمزگیر
stop at intersection توقفدرتقاطع
full stop نقطه
ski stop ترمزاسکی
stop button دکمهایست
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
label-stop زانویی آبچکان
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
Stop complaining. [اینقدر] نق نزن.
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Stop pushing! هل ندهید!
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
Stop nagging! نق نزن!
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
stop sign علامت توقف
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
Stop pushing! عاجز نکنید !
stop logs تیرکهای سد کننده
stop element عنصر ایست
stop dog علامت وقف
stop code کد توقف
stop cock شیر
stop cock شیرسماوری
stop cock شیر بستن جریان اب
stop bit بیت ایست نما
stop bit بیت توقف
stop gap وسیله یا چاره موقتی
stop go policy سیاست تثبیت
stop list اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop list صورت متخلفین
stop light چراغ ترمز
stop lamp چراغ ترمز
stop knob دکمه
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
stop hit دره
stop go policy توسعه
stop bit ذرهء ایست نما
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
stop instruction دستورالعمل توقف
grout stop اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
flag stop ایست
geneva stop کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
geneva stop سیستم نگهدارنده فیلم
flue stop دکمه ارگ
flue stop کلید ارگ
leave stop بازداشت
limit stop حد ایست
sear stop ضامن چکاننده
sear stop مانع چخماق
sear stop مانع پایه اتش
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
safety stop ترمز خطر
reed stop کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop توقف برنامه
flag stop توقف
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop squawk در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop street خیابان فرعی
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
to stop payment درمانده یا ورشکست شدن
to bring to a stop را گرفتن
stop the leave بازداشت کردن
to make a stop مکث کردن
stop thief ای دزد!دزدرابگیرید!
stop valve شیر قطع جریان
stop watch ساعت وقت گذاری
dynamic stop ایست پویا
to put a stop to را گرفتن
to put a stop to بس کردن جلو
to put a stop to موقوف کردن
to bring to a stop بس کردن جلو
elevation stop حد نهایی درجه
to bring to a stop موقوف کردن
bar stop توقف میله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com