English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
English Persian
adjusting point نقطه تنظیم تیر
adjusting point نقطه تنظیم
Other Matches
adjusting تنظیم کردن
adjusting تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting مرتب کردن مهره شطرنج ژادوب
adjusting میزان کردن
adjusting تعدیل کردن تنظیم کردن
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
adjusting میزان کردن تنظیم کنید
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusting تعدیل کردن
adjusting تطبیق دادن
self adjusting بخودی خود میزان شونده خود میزان
adjusting وفق دادن سازگار کردن
adjusting band نوارمتحرک
adjusting lever اهرم متحرک
adjusting ring حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
adjusting screw پیچتنظیم
adjusting to water حرکت در هوا هنگام فرود دراب
adjusting tube لولهمحرک
point to point line خط نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point پوینت
point محل یا موقعیت
point محل شروع چیزی
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نشان میدهد
point نقط ه
point دماغه
point اصل
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point باریک کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
point به سمت متوجه کردن
point مقصود
point محل مرکز
point درصد
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point محل
point نقطه نوک
point نقطه گذاری کردن
point جهت مرحله
point نشانه روی کردن
point out <idiom> توضیح دادن
zero point نقطه صفر
in point مناسب
in point بجا
in point در خور
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
try for point تلاش برای کسب امتیاز
to the point مربوط بموضوع
to come to a point باریک شدن
to come to a point بنوک رسیدن
point to point نقطه به نقطه
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
to the point بجا
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
The point is that… چیزی که هست
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
three point فن 3 امتیازی کشتی
point four اصل چهار
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
far point برد بینایی
point هدف گیری کردن
not to the point خارج از موضوع
on the point of going در شرف رفتن
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
to point to something به چیزی متوجه کردن
point مرکز راس حد
the point is اصل مطلب این است
point نوک
point سر
point نقطه
point نکته
to point to something به چیزی اشاره کردن
near point نقطه نزدیک
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
not to point پرت بیجا
not to point بیرون از موضوع
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
point حد
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point ماده اصل
point موضوع
point جهت
point تیزکردن
point رسد نوک
point راس
point نقطه گذاری کردن ممیز
point متوجه ساختن
point نشان دادن
point خاطر نشان کردن
point نوک گذاشتن
point نوکدار کردن
point امتیاز
point گوشه دارکردن
point پایان
point مرحله قله
point اشاره کردن
point هدف
point نمره درس پوان
point درجه امتیاز بازی
point مسیر
point operation عمل نقطهای
point scale مقیاس امتیازی
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point protector سرمداد
point plotting رسم نقطه
point particle ذره نقطهای
point of weld نقطه جوش
nodal point نقطه گرهی
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point of intersection نقطه بهم رسید
point of intersection نقطه تقاطع
point of intersection نقطه تلاقی
point of loading نقطه بارگیری
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of symmetry نقطه تقارن
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sight نقطه دید
point of support نقطه اتکا
point of regard نقطه دید
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
point of support تکیه گاه
symmetry point نقطه تقارن
point of inflexion نقطه عطف
point size اینچ
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
projection of a point خط مصور
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
nodal point نقطه اغاز
quiescent point نقطه استراحت
radix point ممیز
radix point نقطه مبنا
radix point نقطه ممیز
rear point قسمت نوک عقب دار
rear point اخرین قسمت عقب دار
reentry point نقطه باز گذشت
reentry point نقطه بازگشت
reference point نقطه مبنا
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point تصویر نقطه
principle point مبداء اصلی
point spread امتیاز قابل انتظار
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system شرط بندی براساس امتیاز
point target هدف کوچک
pour point نقطه ریزش
point target اماج نقطهای
release point نقطه رهایی ستون راهپیمایی
nodal point صفحه گرهی
nodal point نقطه ایست
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point نقطه جاری شدن
release point نقطه رهایی
pour point نقطه سیلان
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
penetration point درجه نفوذ
one point perspective پرسپکتیو همرو یا موازی
plate point نقطه پلیت
plumb point نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
point bland از دهانه لوله
point bland نزدیک به دهانه لوله
point bland تیراندازی بدون نشانه روی
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point break موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point charge بار نقطهای
point contact تماس نقطهای
point contact کنتاکت نقطهای
point d'appui نقطه اتکاء
point d'arret نوک چنگالی شمشیر
pivot point مرکز چرخش
pivot point نقطه نشانه
operating point نقطه کار
percentile point نقطه صدکی
pickup point نقطه سوار شدن یا سوارکردن
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
pin point کشف کردن
pin point پیدا کردن
pin point تعیین محل کردن
pin point تعیین دقیق نقاط
pin point اتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com