Dictiornary-Farsi | adjustment wheel | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
adjustment wheel	چرخ متحرک


Search result with all words

flame adjustment wheel	چرخ تنظیم شعله
Other Matches

wheel measurement [ wheel measuring]	بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
adjustment	سازگاری
adjustment	رسیدگی
adjustment	همسازی
adjustment	تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
self adjustment	انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
self adjustment	خودمیزانی
adjustment	تصفیه
adjustment	تنظیم کردن
adjustment	تعدیل
adjustment	تنظیم
adjustment	تسویه
adjustment	اصلاح
adjustment	میزان
adjustment	آلت تعدیل اسباب تنظیم
zero adjustment	تنظیم نقطه صفر
adjustment	میزان کردن
adjustment	تطبیق
vertical adjustment	تنظیم عمودی
stock adjustment	تطبیق موجودی
vocational adjustment	سازگاری شغلی
stock adjustment	تعدیل موجودی
volume adjustment	تنظیم شدت صوت
speed adjustment	تنظیم سرعت
adjustment pedal	پدال متحرک
adjustment slide	فلز متحرک
coincidence adjustment	تعیین مسافت به وسیله انطباق
coarse adjustment	نظم و ترتیب دانهای
carburetor adjustment	تنظیم کاربراتور
depth adjustment	تنظیم عمیق
elevation adjustment	تنظیم کننده بالابر
average adjustment	تصفیه خسارت
automatic adjustment	تهاتر قهری
social adjustment	سازگاری اجتماعی
initial adjustment	تنظیم صفر
partial adjustment	تطابق جزئی
partial adjustment	تعدیل جزئی
precision adjustment	تنظیم تیر دقیق
precision adjustment	تنظیم دقیق تیر
precision adjustment	تنظیم دقیق
pressure adjustment	تنظیم فشار
price adjustment	تعدیل قیمت
purity adjustment	تنظیم خلوص
range adjustment	تنظیم برد
range adjustment	تنظیم مسافت
seasonal adjustment	تعدیلات فصلی
manual adjustment	تنطیم دستی
sight adjustment	تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
fine adjustment	تنظیم دقیق
fine adjustment	تنظیم فریف
halving adjustment	تنظیم نیم حبابها به منظورتراز کردن دستگاههای اندازه گیر
adjustment assistance	کمک تعدیلی
adjustment inventory	پرسشنامه سازگاری
adjustment mechanism	مکانیسم سازگاری
adjustment method	روش تعدیل
method of adjustment	روش تعدیل
resistance adjustment	میزان پایداری
address adjustment	تعدیل نشانی
height adjustment	میزان ارتفاع
air adjustment	تنظیم ترکش هوایی
tension adjustment	میزان فشار
adjustment of fire	تنظیم تیر
range of adjustment	ناحیه تنظیم
winding adjustment	تنظیم سیم پیچ
adjustment of rools	تنظیم غلطک
air adjustment	تنظیم هوا
adjustment disorder	اختلالات سازگاری [روانشاسی]
height adjustment scale	پایه تنظیم ارتفاع
frog-adjustment screw	پیچ قلابی تنظیم کننده
height adjustment foot	پایه تنظیم ارتفاع
discipline and adjustment board	هیئت تدوین مقررات انضباطی
low load adjustment	تنظیم تعادل بارکم
height adjustment screw	پیچ تنظیم ارتفاع
lateral-adjustment lever	سطح تنظیم جانبی
shooting adjustment keys	دکمه
azimuth fine adjustment	تنظیم قوس صحیح
spreader adjustment screw	پیچ تنظیم پخش
viewfinder adjustment keys	دکمه یابنده هدف
peaceful adjustment of disputes	تصفیه مسالمت امیز
fluid adjustment screw	پیچگوشتی قابل تنظیم سیال
fine adjustment knob	دکمه تنظیم دقیق
coarse adjustment knob	دکمه تنظیم زیرین
bunker adjustment factor	ضریب تعدیل سوخت
condenser adjustment knob	دکمه تنظیم تراکم
condenser height adjustment	تنظیم انقباض ارتفاع
depth-adjustment mechanism	طرز کار تنظیم عمیق
bell adjustment inventory	پرسشنامه سازگاری بل
exposure adjustment knob	دکمه نمایش تعداد فیلم
field lens adjustment	زمینه تنظیم لنز
blade height adjustment	پهنای تنظیم بلندی
altitude fine adjustment	دستگاه تنظیم دقیق
contract price adjustment	تعدیل قیمت قرارداد
contract price adjustment	رفع اختلاف در قیمت قرارداد
full-load adjustment screw	پیچ تنظیم الکتریکی
azimuth adjustment slide rule	خط کش محاسبات تنظیم گرا
adjustment for horizontal-circle image	تنظیم افقی مرکز تصویر
light-load adjustment screw	پیچ تنظیم فشار نور
adjustment for vertical-circle image	تنظیم عمودی مرکز تصویر
seat back adjustment knob	دکمه تنظیم پشتی صندلی
wheel	دوک نخ ریسی
wheel well	محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel	چرخ نخ ریسی
He's a fifth wheel.	او [مرد] آدم زایدی است.
fifth wheel	چرخپنجم
to be a fifth wheel [to be in the way]	آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
be a fifth wheel <idiom>	آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
fifth wheel	جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
to take the wheel	پشت رل نشستن
third wheel	سومینچرخدنده
wheel	ساسایی
wheel	[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel	گردش ناو
wheel	گرداندن
wheel	چرخیدن
wheel	رل ماشین
wheel	اتحادیه ورزشی
wheel	چرخش
wheel	چرخ سمباده
wheel	دور
wheel	جاروب کردن با پا
wheel	چرخ
wheel	چرخ طایر
four wheel	چهارچرخه
pitch wheel	چرخکوککردن
main wheel	چرخاصلی
modulation wheel	چرختعدیلصدا
wheel tractor	فرمانتراکتور
press wheel	چرخفشار
wheel head	سرچرخدنده
wheel cylinder	سیلندرچرخدنده
wheel chock	مانعچرخ
steering wheel	غربالک
turning wheel	چرخهسفالگری
tracing wheel	چرخهترسیم
chain wheel B	زنجیریچرخهیب
striker wheel	چرخهضارب
spoked wheel	چرخاسبوکد
Barlow's wheel	چرخ بارلو [مهندسی برق]
rotating wheel	چرخهدوار
wheel mode	ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
large wheel	چرخبزرگ
break wheel	چرخ قطع
buff wheel	چرخ سنباده
buffing wheel	چرخ سنباده
capstan wheel	چرخ دوار
chain wheel A	زنجیریچرخهیA
centre wheel	چرخهمیانی
capstan wheel	چرخ لنگر فلایویل
banding wheel	چرخهچرخنده
chain wheel	چرخ زنجیر
cog wheel	چرخ دندانه دار
brake wheel	ترمز چرخها
drive wheel	چرخدنده
abrasive wheel	چرخ سمباده
hand-wheel	چرخدستی
front wheel	چرخجلو
fourth wheel	چهارمینچرخهای
abrasive wheel	سنگ چاقو تیز کنی
activity wheel	گردونه فعالیت
all wheel drive	محرک تمام چرخها
balance wheel	رقاص ساعت
escape wheel	دندهخلاص
band wheel	چرخ تسمه خور
color wheel	گردونه رنگ امیزی
wheel barrow	فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
wheel barrow	فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
dog-wheel	دماغه
dog-wheel	استوانه
cathedrian wheel	پنجره چرخی
four wheel drive	محرک چهار چرخ
four-wheel drive	محرک چهار چرخ
spinning wheel	چرخ نخ ریسی
spinning wheel	چرخ ریسندگی [این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
brake wheel	چرخ دندانه دار
toothed wheel	چرخ دندانه دار
cogged wheel	چرخ دندانه دار
cog wheel	چرخ دنده
cogged wheel	چرخ دنده
wheel gloves	دستکش رانندگی
steering wheel	رل
buckled wheel	چرخ خم شده [تاب خورده]
forged wheel	چرخ آهنگری شده
steered wheel	چرخ هدایت شده
cast wheel	چرخ ریختگی
steering wheel	چرخ فرمان
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel <idiom>	هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel	چرخی که در دو جهت بگردد
wheel and deal <idiom>
steering wheel	چرخ سکان فرمان اتومبیل
spare wheel	چرخ زاپاس
worm wheel	پیچ حلزونی
to be broken on the wheel	روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
wheel brace	آچار چرخ خودرو
wheel wrench	آچار چرخ خودرو
spinning wheel	دوک نخ ریسی
spinning wheel	چرخ طیار
to spin a wheel	چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel.	من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
spinning wheel	چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد