English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (8 milliseconds)
English Persian
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
Other Matches
wheeled چرخدار
wheeled چهارچرخه
four wheeled چهارچرخه
wheeled کششی
wheeled چرخ دار
fleet هدف متحرک با سرعت حرکت کردن
fleet دسته کشتیهای جنگی
fleet ناوگان
fleet تندرفتن
fleet عبور سریع
fleet زود گذر بادپا
fleet بسرعت گذشتن
fleet in being ناوگان موجود
fleet in being ناوگان قابل استفاده
fleet گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
the fleet گنداب روسرپوشیده که برودخانه تامزمیریزد
fleet admiral دریاسالار
admiral of the fleet دریابد
admiral of the fleet امیرالبحر فرماندهء ناوگان
auxiliary fleet ناوگان تدارکاتی
fleet commander فرمانده ناوگان
Fleet Street خیابان فلیت
Fleet Street جراید لندن
task fleet ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
numbered fleet ناوگان زیرامر نیروی دریایی
numbered fleet ناوگان وابسته
major fleet ناوگان عمده دریایی
Fleet Street مطبوعات
fleet footed تندرو
fleet footed بادپا
advanced fleet anchorage لنگرگاه مقدم ناوگان
fleet operating base پایگاه عملیاتی ناوگان
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
administrative اداری
administrative اجرایی
administrative مجری
administrative law حقوق اداری
administrative march راهپیمایی اداری
administrative movement حرکت اداری
administrative net شبکه اداری
administrative order دستور اداری
administrative publications نشریات اداری
administrative building ساختماناداری
administrative services خدمات اداری
administrative services قسمتهای اداری
administrative shippings ارسال اماد به طریق اداری
administrative storage انبار کردن به طریق اداری
administrative tribunal دادگاه اداری
administrative segregation زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
administrative law قوانین اداری
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
administrative command یکان اداری
administrative channels طرق اداری
administrative channels مجاری اداری
administrative budget بودجه اداری
administrative approval موافقتنامه اداری
administrative capacity فرفیت اداری
administrative acceptees پرسنل قبول شده از نظر اداری
administrative acceptees پرسنل پذیرفته شده
administrative command فرماندهی اداری
administrative landing پیاده شدن اداری
administrative escort ناو اسکورت اداری
administrative flight هواپیمای اداری
administrative escort ناو اداری
administrative flight پرواز اداری
administrative contracting office دفتر استخدام کارگزینی
administrative lead time زمان اداری دریافت اماد
plene administrative preter دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
administrative crypto account نگهداری اسناد و مدارک محرمانه
administrative contracting office دفتراداری
administrative data processing پردازش دادههای اداری
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
vehicle برنده
vehicle محمل
vehicle ناقل
vehicle حامل
vehicle رسانه
vehicle حمل کننده
vehicle وسیله حمل
vehicle خودرو
vehicle رسانگر
vehicle برندگر
vehicle حامل رسانه
vehicle وسیله نقلیه
commercial vehicle وسیلهحملکالاومسافردر جاده
truck vehicle خودرو نظامی
tracked vehicle وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
to p a vehicle or horse جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
amphibious vehicle خودروی اب خاکی
tank vehicle خودرو تانکرسوخت
tank vehicle خودرو تانکر
airborne vehicle وسیله انجام عملیات هوابرد
space vehicle وسیله نقلیه فضایی
space vehicle فضا پیما
amphibian vehicle وسیله نقلیه برای خشکی و اب
truck vehicle کامیون
utility vehicle وسیله نقلیه عام المنفعه
catering vehicle وسیلهآذوقهرسان
all-terrain vehicle وسیلهنقلیهبلند
aerospace vehicle هر رسانگر کنترلی که قادر به پرواز در هوا و فضا باشد
airborne vehicle وسیله هوابرد
vehicle summary فهرست پیاده شدن خودروها فهرست ترتیب و مشخصات خودروهای ستون
to alight from a vehicle پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
vehicle chain زنجیر وسیله نقلیه
vehicle cargo بار تریلی دار
vehicle cargo بار چرخدار
refrigerator vehicle وسیله نقلیه یخچال دار
reentry vehicle مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
landing vehicle خود روشنی دار اب خاکی
motor vehicle وسیله نقلیه موتوری
armored vehicle زرهپوش
utility vehicle وسیله نقلیه عمومی
articulated vehicle وسیله نقلیه مفصلی
combat vehicle خودروی رزمی
combination vehicle خودروهای مرکب
combination vehicle خودروی بکسل کننده و بکسل شونده
control vehicle تانک نافم حرکت
control vehicle خودرونافم ستون یا نافم حرکت
motor vehicle خودرو موتوری
motor vehicle خودرو
re entry vehicle نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
armored vehicle خودروی زرهدار
armored vehicle خودروی زرهی
motor vehicle passenger سرنشین خودرو [اتومبیل رانی]
vehicle registration office اداره راهنمایی و رانندگی
to tow a vehicle [to a place] یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
motor vehicle passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
passenger transfer vehicle وسلهجابجاییمسافرین
road transport vehicle ماشین باری
rail borne vehicle وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند
armored reconnaissance vehicle خودروی شناسایی زرهی
multi purpose vehicle وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
motor vehicle tax فرمان اتومبیل
motor vehicle industry صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
commercial type vehicle خودروی تجارتی خودروهای شخصی
consolidated vehicle table فهرست خودروهای محموله در کشتی
road transport vehicle کامیون
tank recovery vehicle خودرو اخراجات تانک جرثقیل زرهی
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
vehicle mass ratio نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
crawl type vehicle وسیله نقلیه نوع خزنده
vehicle used for migrant-smuggling operations خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
motor vehicle liability insurance بیمه ماشین [اصطلاح روزمره]
amphibious vehicle availability table جدول نمودار موجودی خودروهای اب خاکی
The motor vehicle is covered by theft insurance. این خودرو برابر سرقت بیمه شده است.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com