Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
air operated press
پرس بادی پنوماتیکی
Other Matches
operated
دستورات اجرای کامپیوتر
operated
کار کردن
operated
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated
اداره کردن
operated
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
عمل کردن
operated
عمل کردن بهره برداری کردن
operated
عمل جراحی کردن
operated
دایر بودن
operated
اداره کردن راه انداختن
operated
گرداندن
operated
بکارانداختن
operated
فرمان دادن
operated
عمل کردن بکار افتادن
operated
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operated
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operated
ترمینال سیستم محاورهای که اطلاعات را ارسال و دریافت میکند
operated
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated
بخشی از نرم افزار سیستم عامل که دیسک و مدیریت فایل را کنترل میکند
operated
اتصال دادن
operated
بفعالیت واداشتن
gas operated
کار با فشار گاز باروت
recoil operated
مجهز به دستگاه عقب نشینی
voice operated
با کار افت صدایی
gas operated
عمل با فشار گاز
recoil operated
مسلح شونده به وسیله عقب نشینی الات متحرک
hand operated chuck
سه نظام دستی
air operated horn
شیپور بادی
cam operated switch
کلید بادامکی
voice operated device
دستگاه با کار افت صدایی
manually-operated points
مدیریتدستینقاط
electrically operated chuck
سه نظام با عملکرد الکتریکی
cam operated automatic lathe
ماشین تراش اتوماتیک بادامکی
hand operated molding machine
دستگاه قالبریزی دستی
air operated tipping gear
چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
foot operated starting switch
استارتر پایی
foot operated starting switch
کلید راه انداز پایی
hand lever operated grease gun
تلمبه دستی گریس
air operated pendulum type screen wiper
بادامک پاندولی بادی
in the press
تحت طبع
in the press
زیر چاپ
press-up
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press
فشردن زور دادن
press up
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press
وارداوردن
press
مطبوعات جراید
press
مطبعه
press
ازدحام
press
جمعیت
to press up
سوی بالافشار دادن
to press up
با فشار بالابردن
press
عامل موثر
press
ماشین چاپ
press
فشار
press
بالا زدن وزنه از روی سینه به بالای سر
press
چاپ
press
مطبوعات
press
فشار دادن
press
له کردن
press
فشردن
press
عصاره گرفتن
press
فشاراوردن
press
فشار دادن با انگشتان
press
قفسه
press
فشار روی دفاع
press
قاب راکت تنیس
press
تاکتیک دفاعی فشرده
press
دادن
press
چاپ فشار
press
دستگاه فشار
press
ماشین فشار
press
دستگاه پرس
press
ازدحام کردن اتوزدن
press gallery
لژ نمایندگان مطبوعات
moulding press
منگنه
press hot
فشردن گرم
press key
تکمه فشاری
press campaign
مبارزه مطبوعاتی
press mark
علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
press part
بخش فشرده
press vice
منگنه
punch press
پرس منگنه
need press theory
نظریه نیاز- فشار
oil press
چرخ روغن گیری
press brake
پرس خمشی
press board
مقوای فشرده
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
press cast
ریختن تحت فشار
press casting
ریخته گری فشاری
press bed
بخش زیرین پرس
press fit
پرس شده
press attache
وابسته مطبوعاتی
pneumatic press
پرس بادی
plate press
پرس صفحه باتری
percussion press
پرس ضربهای
press gallery
جای ویژه مخبرین جراید درمجلس
oil press
دستگاه عصاری
press law
قانون مطبوعات
punching press
پرس سوراخ کننده
rolling press
الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
press bar
دستهفشار
press chamber
حفرهفشار
press wheel
چرخفشار
press corps
گروهیازخبرنگارانکهباهمکارمیکنند
press cutting
برش دهنده فشاری
press officer
سخنگوییکارگانیاموسسه
stop press
خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
To press ones luck .
لگد به بخت خود زدن
to press charges against someone
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
in the press conference
در مصاحبه مطبوعاتی
yellow press
مطبوعات جنجالی
to press ahead with
با زور ادامه دادن
pollen press
فشارگرده
lithographic press
چاپزغالی
garlic press
سیرخودکن
screw press
قید
screw press
منگنه
sewing press
ماشین کتابدوزی
solids press down
دج ها سوی پایین فشار می اورند
solids press down
اجسام جامد سوی
straightening press
پرس مستقیم کنی
tiger press
حرکت از بالانس ساق دست به روی کف دست
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
to press back
با فشار عقب بردن
to press for an answer
با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to press the button
دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
to send to the press
برای چاپ فرستادن
treadle press
ماشین چاپ پایی
wine press
چرخشت
etching press
ماشینچاپقلمزن
press report
گزارش خبری
power press
پرس
clean and press
حرکت پرس وزنه برداری
press conference
مصاحبه مطبوعاتی
press-gangs
دسته مامور جلب مشمولین
press-ganging
دسته مامور جلب مشمولین
drawing press
پرس کششی
press-ganged
دسته مامور جلب مشمولین
drill press
متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
drill press
دستگاه مته
press-gang
دسته مامور جلب مشمولین
drop press
پتک خودکار اهنگری
extrusion press
اشترانق پرسه
filter press
صافی فشاری
press conferences
مصاحبه مطبوعاتی
baling press
بالینگ پرس
clothes press
گنجه جا رختی
cabbaging press
پرس هیدرولیک
freedom of the press
ازادی مطبوعات
copying press
منگنه سوادبرداری
crank press
پرس کششی اهرم
cutting press
پرس قطع کننده
[مهندسی]
c frame press
پرس با قالب "سی " شکل
briquetting press
پرس متعادل یا بالینگ پرس
die press
فشردن
bench press
پرس میزی
baling press
پرس متعادل
press gangs
دسته مامور جلب مشمولین
folding press
پرس خم کاری
mechanical press
پرس
hot press
منگنه ماشین اهار
hot press
مهره
hot press
پرس کردن گرم
hydraulic press
پرس هیدرولیکی
press releases
مطلب مطبوعاتی
hydrostatic press
منگنه ابی
press release
مطلب مطبوعاتی
legg press
تمرین تقویت عضلههای پا بافشار دادن وزنه به بالا با پاخوابیده به پشت
letter press
مواد چاپی
letter press
نوشته وابسته به عکسها
liberty of the press
ازادی مطبوعات
printing press
ماشین چاپ
hot press
مهره کشیدن
hot press
جلادادن
press gang
دسته مامور جلب مشمولین
press boxes
لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
press box
لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
hot press
اهار زدن
press-ups
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
forging press
پرس چکش کاری
hot press
برق انداختن
gutter press
نگارش هایامطبوعات پست
freedom of the press
ازادی نگارش
column screw press
پرس پیچی ستونی
Press the elevator button.
تکمه آسانسور رافشار بدهید
pressing: standing press
پایهفشار
beam bending press
پرس خم کننده میله
press (push) one's luck
<idiom>
به شانس بستگی داد
drop forging press
پرس اهنگری حدیدهای
rotating table press
پرس مدور
drill press vise
گیره ماشینی
power press extrusion
طریقه اشترانق پرس
press of sail or canvas
ان مقداربادبان که باد اجازه دهد
press of sail or canvas
بادبان بفراخور باد
press campaingn or stunt
مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
press cast process
فرایند ریخته گری فشاری
press copy book
دفتر کپیه
gap frame press
پرس "سی " شکل
double action press
پرس دو واکنشی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com