English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (10 milliseconds)
English Persian
airborne lift تناژیکان هوابرد
airborne lift بار هوابرد
Other Matches
airborne هوابرد
airborne بوسیله هوا نقل وانتقال یافته
airborne هوا برد
airborne هوایی
airborne pollutant الاینده هواویز
airborne sensor رادار مراقبتی هوابرد
airborne vehicle وسیله انجام عملیات هوابرد
airborne battlefield عملیات هوابرد
airborne beacon رادارمراقبت نصب شده روی هواپیما
airborne vehicle وسیله هوابرد
airborne beacon برج مراقبت هوابرد
airborne battlefield میدان رزم هوابرد
airborne alert اماده باش به طریق هوابرد وسایل اعلام خطر نصب شده روی هواپیما
sidelooking airborne radar رادارجانبی نصب شده روی هواپیما
airborne radio relay سیستم رادیو رله هوابرد
airborne radiation thermometer میزان الحراره تشعشعی هوابرد
airborne intercept equipment وسایل استراق سمع هوابرد
airborne early warning راداراعلام خطر نصب شده روی هواپیما
sidelooking airborne radar رادار با دید جانبی
airborne early warning اعلام خطر هوابرد
sidelooking airborne radar رادار جانبی
sidelooking airborne radar رادارجانبی
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift well چاه اسانسور
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift آسانسور
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift بلند کردن
lift اسانسور
lift سرقت کردن
lift حمل و نقل هوایی
lift فرفیت
lift مقدورات هوایی
lift بار زدن
lift جرثقیل
lift بالابردن
lift حمل کردن
lift جر ثقیل بالا بر
lift بالارو
lift بالارفتن
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift بالابری
lift یک وهله بلندکردن بار
lift دزدی
lift سرقت ترقی
lift پیشرفت
lift ترفیع اسانسور
lift بالا دادن
lift بالا بردن
lift بالابر
lift برداشتن
lift رفع کردن
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift well چاه بالابر
lift دزدیدن
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift بالارو دامنه بالابری
lift برا
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift از جاکندن
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to lift one's hand سوگند خوردن
shoe lift پاشنه کش
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
to lift up one's heel لگد زدن
to lift up one's horn جاه طلب بودن
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
ti lift one's head نیرو گرفتن
static lift برای استاتیک
olympic lift کنده یک چاک
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
suction lift ارتفاع مکش
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift بلندی مکش
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
to lift up one's horn مغرور بودن
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
lift a blockade محاصره را پایان دادن
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
to not lift a finger <idiom> دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
topping lift مهار بالایی
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift برای کل
translational lift برای انتقالی
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
lift arm دستهبالابر
lift bridge پلبالارو
lift cord طناببالابر
lift span پلبالارو
scenery lift چشماندازآسانسور
economic lift عمر قانونی وسیله
assault lift ترابری هجومی
dead lift کوشش بیهوده
amphibious lift ترابری اب و خاکی
lift axis محور برا
lift coefficient ضریب برا
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift curve منحنی برا
lift control کنترل اسانسور
lift dumper کاهنده برا
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
jet lift استفاده از تراست موتورجت
asymmetrical lift برای نامتقارن
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
dynamic lift برای دینامیکی
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
economic lift عمرقانونی
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
center of lift مرکز برا
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
lift fire بلند کردن اتش
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire زیادکردن برد اسلحه
lift the seizure رفع توقیف
lift thrust نسبت برا به تراست
ski lift تله اسکی
lift truck خودرو دارای جرثقیل
lift truck لیفتراک
lift valve سوپاپ بالارونده
lift van یخدان
lift van صندوقچه محکم
lift vector بردار برا
ski lift تخت روان
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
lift the ban on رفع توقیف کردن
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
lift helicopter هلی کوپتر باری
lift frequency تعداددفعات حمل بار
false lift برای کاذب
lift pass پاس عمقی
lift pump تلمبه کششی
lift shaft محور بالابر
lift frequency تناوب حمل و نقل
air lift pump پمپ حبابی
blade lift cylinder سیلندربالابرندهتیغه
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
ammunition lift capability مقدورات حمل مهمات
direct lift control کنترل مستقیم برا
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
lift cord lock قفلطناببالابر
gas lift module مخزنمرتفعگاز
diesel lift engine موتوردیزلچپ
blade lift fan تیغهپروانهصعودی
lift drag ratio نسبت برا به پسا
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
slope of lift curve شیب منحنی برا
thumb a lift/ride <idiom> اتوزدن
fork-lift truck نوعیوسیلهحرکتی
vertical lift bridge پل بالارو
high lift device وسایل برای زیاد
high lift system سیستم برای زیاد
to lift a car by jack خودرویی را جک زدن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
high lift configuration شکل برای زیاد
Please let me give you a lift (ride). اجازه بدهید سوارتان کنم
The elevator ( lift ) is out of order . آسانسور خراب است.
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
olympic lift and cross face کنده حصیر مال
olympic lift and cross face گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
lift-fan air inlet مدخلهوایهواکششچپ
To rais ( lift, remove ) an embargo. رفع محاصره کردن
leg lift and side roll کنده سرانبون
leg ride and cross face olympic lift سگک وارو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com