English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (8 milliseconds)
English Persian
aligning edge لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
aligning edge لبه هم تراز
Other Matches
aligning دریک ردیف قرار گرفتن
self-aligning <adj.> خود تنظیمگر [مهندسی]
aligning اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligning ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligning به خط کردن
aligning تنظیم کردن تطبیق کردن
aligning میزان کردن
aligning هم تراز کردن
aligning ردیف کردن
aligning درصف امدن
aligning بصف کردن
aligning tool اچار
aligning tool رادیو
on edge مشتاق
edge اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
edge کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge تیزی
edge دوره
edge کناره
edge یال لبه
edge تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
inner edge لبهداخلی
on edge بی صبر
on the edge of درشرف
to take the edge off کم زور کردن
to take the edge off سست کردن
have an edge on <idiom> سود بردن
edge طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
edge لبه دار کردن
to edge one's way [towards something] [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
edge به کار می رود
take the edge off <idiom> رنجاندن
edge : کنار
edge لبه
edge نبش
edge کناره تیزی
edge برندگی
edge : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge کم کم پیش رفتن
edge اریب وار پیش رفتن
edge پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
razor edge تیز
razor edge دم
razor edge لبه تیز
razor edge پشته کوه که تیز باشد
razor edge موقعیت بحرانی
edge zone ناحیه لبه
edge zone اطراف لبه
razor edge محل افتراق
reference edge لبه مرجع
straight edge خط کش
straight edge لبه مستقیم
false edge قسمت سوم عقبی تیغه سابر
feather edge لبه نازک
guide edge لبه راهنما
leading edge لبه مقدم
leading edge لبه حمله
leading edge اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading edge لبه راهنما
gilt edge مقدم درجه اول
gilt edge ممتاز
gilt edge لب طلایی
gripper edge کاغذ گیر ماشین چاپ
straight edge قد
tail edge نوکلبه
upper edge لبهفوقانی
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
I am edge . I am restive. دلم شور می زند
on the edge of one's seat <idiom> ناآرام بودن
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
edge of rug لبه و حاشیه فرش
edge-moulding گچ بری لبه
edge-roll ابزار سه ربع گرد
edge-shaft میله ستون لبه
edge length درازای لبه [ریاضی]
outer edge لبهبیرونی
notched edge لبهدندانه
mantle edge لبهپوسته
straight edge کشو
straight edge شمشه
tool edge پخ
top edge لبه فوقانی
trailing edge انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
trailing edge لبه پشتی
trailing edge لبه فرار
fore edge لبهجلوییکتاب
hob edge قابگاز
knife edge لبه کارد
absorption edge لبه جذب
abutting edge لبه ضربه گیر
band edge لبه نوار
beaded edge لبه برگردانده شده
bend on edge خم کردن لبه ها
betwixt edge اریب کردن
betwixt edge یخ اریب
gilt edge بهترین
bleeding edge حاشیه نقشه
bleeding edge حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
built up edge لبه مخصوص نصب
change of edge تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
deckle edge لبه صاف کاغذ
cutting edge تیغه برش زنی
cutting edge تیغه قطع سازی
knife edge لبه تیز هرچیزی
knife edge تیغه در
knife edge لبه چاقو
knife edge لبه تیغ
knife-edge لبه کارد
knife-edge لبه تیز هرچیزی
knife-edge لبه چاقو
knife-edge لبه تیغ
cutting edge لبه برش
cutting edge تیغه
double the edge لب گردانیدن
doubled edge لب گردان
edge welding جوشکاری دورهای
edge perforated لب سوراخ
edge stress تنش تیغه
edge perforated با سوراخهای لبهای
edge pressure فشار لبه
edge raise بلندی لبه ورق
edge rope طناب کناری
edge set فشار برروی لبههای اسکی
edge sharpening دقیق کردن لبه
knife-edge تیغه در
edge stone سنگ نبشی
edge stone سنگ نبش
edge tool الت برنده
edge triggered با رها شدگی لبهای
edge weld جوش لبهای
edge notched با بریدگی لبهای
edge beam تیر کناری
edge detection اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
edge fillter صافی چاکدار
edge connector رابط لبه
edge mill اسیاب غلطکی
edge coated با روکش لبهای
edge notched لب بریده
edge card یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
trailing edge flap لبهبرجستهپشتیباله
conduction band edge لبه نوار رسانش
leading edge model IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
edge cutter/trimmer لبه بر
bevelled edge weld جوش درز پیشانی
edge fillet weld جوش نواری دورهای
leading edge flap لبهبرجستهباله
leading edge tube لاستیکلبهپیشتاز
bevelled edge square زاویه حاده
plate edge planer دستگاه تراش ویژه لبههای ورقهای فلزی
valence band edge لبه نوار والانس
upper edge of the net نوار بالای تور والیبال
edge punched card کارت لب منگنه شده
She is worried stiff . She is on edge . دلش شور می زند ( نگرانی )
bevelled steel straight edge فولاد کج بر
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
graduated steel straight edge شینه سنجش
She drove me round the edge of water . جانم را به لب آورد
Lets walk to the edge of water. بیا تا لب آب قدم بزنیم
edge cross lap joint اتصال نیم نیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com