English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
all the year round در تمامی یا سرتاسر سال
Search result with all words
year-round در تمام مدت سال
year-round همه ی سال
All the year round. Yes in year out . سالی دوازده ماه ( هر سال )
year-round <idiom> همه ساله
Other Matches
A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb> پارسال دوست امسال آشنا.
tenant from year to year مستاجر یک ساله
year to year fluctuation نوسانات سالیانه
last year پارسال
off year سال کم فعالیت
in the year one در زمان بسیار پیش
in the year در سال 3491
in the a. year of درسال فرخنده فال
last year سال گذشته
New Year سال نو
off year سال کسادی
year سال نجومی
year سال
next year سال بعد
within a year در عرض یک سال
off year سال کم محصول
year by year همه ساله
New Year سال جدید
in the a. year of درسال خجسته
each year هرسال
next year سال دیگر
year by year سال بسال
year in year out سال دوازده ماه
the f.of the year برگ ریزان
year in year out همیشه
d. year سال میلادی مسیحی
year سنه
f.year old پنج ساله
natural year سال طبیعی
By the end of the year تا آخر سال
sabbatical year در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
from (since) the year one [American E] <adv.> از زمان خیلی قدیم [اصطلاح روزمره]
i wish you a happy new year سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
year of age سال عمر
quarter [year] سه ماه
it was sold at 0 year's p بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
he was born in the year درسال 00000زائیده یامتولدشد
last year's produce محصول پارسال
i wish you a happy new year سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
leave year سال خدمتی
leave year سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
the year in question سالی که مورد بحث است
quarter [year] دوره سه ماهه
with each passing year با گذشت هر سال
lunar year سال قمری
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
rainy year آبسال
New Year's Eve شب ژانویه
New Year's Eve شب سال نو
solar year سال خورشیدی
solar year سال شمسی
sothic year سال خورشیدی مصری
calendar year سال تقویمی
year book سالنامه
year and day مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
year and day یک سال و یک روز
work year سال کاری
wet year سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
wet year سال پر اب
water year سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
vintage year سال پرنعمت
vintage year سال وفور محصول انگور
tropical year سال اعتدالی
sluggish year سال کسادی
sluggish year سال رکود
sidreal year سال نجومی
Christmas comes but once a year. <proverb> جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
the year past سال گذشته
She shot up last year . پارسال یکدفعه قد کشید
In the year 2000… درسال 2000...
During (in)the current year. درسال جاری
tax year مالیات سالانه
year-long یک ساله
year-long به مدت یک سال
year-long یک سال
sabbatic year مرخصی هر هفت سال یکبار
sabbatical year مرخصی هر هفت سال یکبار
school year سال تحصیلی
year-end سال پایان
year-end پایان سال
year-end سالپایانی
year-end وابسته به پایان سال
tropical year سال استوایی
leap year سال کبیسه
New Year's Day روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
intercalary year سال کبیسه
fiscal year دوره مالی
academic year سال دانشگاهی
academic year سال تحصیلی
calender year سال تقویمی
calender year سال کامل تقویم یک سال
callendar year سال
light year سال نوری
fiscal year سال مالی
fiscal year سال مالی سال جاری
financial year سال مالی
light-year سال نوری
callendar year سال جاری
theater of the year تئاتر سال
dear year سال گرانی
early in the year دراوایل سال
dry year خشک سال
dry year سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
dry year خشکسال
civil year سال عرفی
The consumption of suger has gone up this year . مصرف شکرامسال با لارفته است
to say so long to the end of the year با سال پیش خداحافظی کردن
ten year device وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
The subsidy will be phased out next year. یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
platonic cycle or year مدت گردش اجرام آسمانی درهمه مدارهای خود و برگشت آنها بوضوح نخستین
apparent solar year سال شمسی
At the beginning of the month (year). سرش ؟ بسنگ خورد
apparent solar year سال فاهری شمسی
from (since) the year dot [British E] <adv.> از زمان خیلی قدیم [اصطلاح روزمره]
At the beginning of the month (year). سر ماه ( سال )
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
As part of my training, I spent a year abroad. درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
They live abroad for the greater part of the year. آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
round گرد بی خرده
round گرد کردن
round نوبت گرد کردن
round up گرد کردن افزایشی
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
round out گرد کردن
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
round نوبت گردکردن
round بی خرده کردن
round کامل کردن
round عدد صحیح
round بی خرده
round تکمیل کردن
round دور زدن مدور
round out دور زدن
round آنچه در دایره حرکت میکند
to round up گرد کردن
to be round with any one با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
to come round سرزدن
to come round گشت زدن
round منحنی
to get round ازسرخودرفع کردن ریشخندکردن
to get round باحیله پیشدستی کردن بر
to go round به همه رسیدن
to go round برای همه کفایت کردن
to go round دورزدن
to go round دیدنیهای غیر رسمی کردن
to look round اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
round گردی
to round on any one از کسی چغلی کردن
round دایره وار
to round up گلوله کردن
to round up تبعیدکردن
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round مشابه 8759
round عدم دقت در اعداد به علت گرد کردن
round مدور
round هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round دوربازی
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
round فشنگ
round گلوله
round مبلغ زیاد
to round up جمع اوری کردن
to round on any one چغلی کسیرا کردن
get round از سر خود وا کردن
out of round غیرمدور
to come round [around] <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
round گرد
right round دور تادور
right round گرداگرد
right round از هرسو
right round از هر طرف
come round بهوش امدن
ro round off گرد کردن
ro round off صاف کردن
ro round off ازتیزی دراوردن
ro round off کاو کردن محدب کردن
round about دور سر گرداندن مطلب
round about پر پیچ و خم
round-up حمله ناگهانی پلیس
all round دورتا دور
get round پیش دستی کردن بر
get round قلق
get round بدست اوردن
go round دور زدن
go round به همه رسیدن
come round بحال اول رسیدن
come round بازگشتن
come round شفا یافتن
it is the other way round وارونه است
it is the other way round عکس این است
round-up ورود ناگهانی پلیس
look round اطراف کار را دیدن
all round کاملا شامل هر چیز یا هرکس
all round سرتاسر
round and round دور تا دور
get round طفره رفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com