English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
alteration line خطتغییراتدرالگویلباس
Other Matches
alteration تعویض کردن
alteration تغییردادن
alteration تغییر اعمال شده
alteration ابدال
alteration دگرگونی
alteration دگرش
alteration تبدیل
alteration تغییر
alteration switch گزینه دگرگونی
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line by line milling فرز کردن سطری
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
on line در خط
out of line خارج از خط جبهه
on line داخل رده
on line مورداستعمال
on line درون خطی
on line متصل
on line مستقیم
line of d. حد فاصل
line of d. مرز
on the line هواپیمای اماده پرواز
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line برون خطی
off line قطع
down the line ضربه از کنار زمین
down line بار کردن پایین خطی
line up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
line-up به خط شدن
off line غیر متصل
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
off line منفصل
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
on line help کمک مستقیم
line by line سطر به سطر
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line out با خط علامت گذاشتن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
in line شمشیر در وضع حمله
in line همراستا
the line صف
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line در صف امدن
mean line خط میان
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
old line محافظه کار
all along the line درامتدادهمه خط
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
down the line <idiom> درآینده
o o line خط دیدبانی سپاه
o o line خط تقسیم دیدبانی
to come in to line موافقت کردن
line خط زدن
line نسب
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line جبهه جنگ
line سیم
line در سمت
line حدود رویه
line شعبه
line محصول
line لاین
line رشته
line طرز
line صفی در خط
line خط صف
line طناب خط
line لجام
line دهنه
line جاده
line رسن
line ریسمان
line رشته بند
line ردیف
line سطر
line : خط کشیدن
line خط انداختن در
line خط
line پوشاندن
line استرکردن
line ترازکردن
line اراستن
line بخط کردن
line خط دار کردن
line : خط
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط فرعی راه اهن
by-line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line طناب سیم
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
by line خط دوم یافرعی
mach line موج ضربهای ضعیف
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line خط بار
line width پهنای خط
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
lumber's line خط سینه ناو
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
phase line خط خیز
lubber's line نشانگر سینه
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
loop line دوراهی
overhead line سیمکشی هوایی
local line خط محلی
percolation line خط نفوذ
outhaul line برون کش
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line tester ازمایش کننده خط
line terminal ترمینال خط
line switching خط گزینی
line telegraphy تلگراف خطی
private line خط خصوصی
line synchronization همزمانی سطور
line switching راه گزینی خطی
line surge جریان سریع و غیرعادی خط
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
peaked line خط پاره پاره
penny a line ارزان نویس بی مایه
line voltage ولتاژ خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
penny a line پست
line transformer مبدل خط
overhead line خط هوایی
pass a line رد کردن طناب
peaked line خط چین
line style سبک خط
on line database پایگاه داده درون خطی
no fire line خط منع اتش توپخانه
no fire line خط منع اتش
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
out line font قلم متغیر
on line operation عملکرد درون خطی
price line خط قیمت
poverty line خط فقر
non switched line خط گزینه نشده
nonswitched line خط غیر گزینشی
on line operation عمل درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
on line system سیستم درون خطی
penny a line ارزان
offside line خط فرضی موازی با دروازه
off line storage حافظه برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
orienting line خط توجیه
out line font فونت متغیر
possibilities line خط بودجه
multipoint line خط چند نقطهای
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
mason's line ریسمان کار
marriage line عقدنامه سند ازدواج
marriage line گواهینامه ازدواج
pipe line خط لوله
phantom line خط فرضی
phantom line خط سری
phase line خط مبداء حرکت جنگی
marline or line طناب کوچک دولا
possibilities line خط امکانات
out of line coding کدگذاری برون خطی
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
mooring line طناب مهار مین
message line خط مخابره
median line میانه
lyman line خط لیمان
line storm طوفان مستقیم
line of position خط موقعیت
line of fall خط فرود گلوله به زمین
line of engagement ناحیهای از سینه که روبروی شمشیر قراردارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com