English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
Other Matches
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternate چندین بار
alternate آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternate مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternate مجموعه دوم از حروف خاص که روی صفحه کلید موجودند
alternate کلید غیراصلی در فایل پایگاه داده ها
alternate که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternate برنامه کاربردی برای استفاده در محیط چندکاربره
alternate ذخیره
alternate یدکی
alternate تعویض متناوب
alternate متبادل
alternate بنوبت انجام دادن
alternate راه کار فرعی
alternate یک درمیان امدن متناوب
alternate یک درمیان
alternate متناوب کردن متناوب بودن
alternate عوض وبدل
alternate routing مسیریابی اصلاح پذیر
alternate position موضع یدکی
alternate track شیار متناوب
alternate track شیار جایگزین
alternate track شیار تغییرپذیر
alternate captain کاپیتان ذخیره
alternate to touch نرمش کمر
alternate aerodrome فرودگاه یدکی
alternate routing مسیریابی تغییرپذیر
alternate headquarters قرارگاه یدکی
alternate forms شکلهای جانشین
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
alternate aerodrome منطقه فرودیدکی
alternate track شیاراصلاح پذیر
alternate position موضع فرعی
alternate knot گره یک در میان (نوعی گره تقلبی)
alternate routing گزینش مسیر دیگر
alternate water terminal باراندازابی یدکی
alternate water terminal بارانداز ابی موقت
alternate traversing fire اتش یدکی در سمت
Every other day . On alternate days . یکروز درمیان
alternate response test ازمون دو گزینهای
alternate traversing fire اتش یدکی سمتی
loading on alternate spans حالت بارگذاری یک در میان در دهانه ها
alternate escort operating base پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
authority مرجع
authority اقتدار
authority منبع صحیح و موثق
authority مدرک یا ماخذی از کتاب معتبریا سندی نویسندهء معتبر
authority نفوذ
authority اجازه اعتبار
authority اختیار
authority توانایی
authority قدرت
It is beyond my authority. ازاختیار من خارج است
under the authority of ... از طرف...
authority اولیاء امور
authority مقام
authority سلطان
authority توانایی اجازه
authority منبع موثق
authority توانایی انجام کاری
authority لیستی از اصط لاحات که توسط افرادی که پایگاه داده ها را ایجاد و از آن استفاده می کنند مط رح می شوند
authority مجوز
authority مقام صلاحیت دار
authority مرجع قدرت
authority صلاحیت
authority اجازه
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
to carry authority نفوذیاقدرت داشتن
stateman in authority زمامدار
local authority مرجع صلاحیتدار محلی
convening authority فرماندار موقت نظامی
convening authority مقام صلاحیتدار موقت
coordinating authority مقام هماهنگ کننده
coordinating authority اختیارهماهنگ کردن
local authority انجمن محلی
delegation of authority دادن اختیارات
delegation of authority دادن اختیار انجام عمل
establishing authority فرماندهی نیروهای اب خاکی
establishing authority مقام مسئول نیروهای اب خاکی
authority figure مظهر قدرت
occupation authority اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
authority symbol نماد قدرت
delegation of authority مجاز شمردن
surveillance authority اولیاء امور نظارتی
to delegate one's authority to somebody به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
To exceed ones authority. ازحدود اختیارات خود فراتر رفتن
regulatory authority اولیاء امور نظارتی
supervisory authority اولیاء امور نظارتی
aviation authority امور هواپیمایی
It is beyond my authority(control). اینکار از اختیار من خارج است
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
power of authority اجازه نامه
certificate of authority اجازه نامه
power of authority اختیار نامه
certificate of authority اختیار نامه
power of authority وکالت نامه
acquisition authority اجازه خرید
acquisition authority اعتبار خرید کالاو خدمات
certificate of authority وکالت نامه
regulatory authority اولیاء امور مراقبتی
supervisory authority اولیاء امور مراقبتی
surveillance authority اولیاء امور مراقبتی
Delegation of Authority تفویض اختیار
tradition narrated by several authority حدیث متواتر
tradition of fair authority حدیث حسن
competant judicial authority مقامات صلاحیت دار قضائی
He is an authority on medical science . درعلم پزشکی صاحب نظر است
authority ties of the state مصادر امور
authority ties of the state اولیا امور
issuing authority [body] مرجع [اداره] صادر کننده
Berlin Transport Authority [BVG] اداره ترابری برلین
second in command معاون
command فرماندهی
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
self command خودداری
self command کف نفس
self command خودفرمانی
specified command فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
command.com در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
command.com COCO.ANDفایل
command فرمان دادن
command حکم کردن
command امرکردن
command فرمان
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command فرمان دستوردادن
command دستور
command امریه
command یکان قرارگاه عمده
command سرکردگی فرماندهی
command فرمایش
specified command نیروی اختصاصی
command کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command امر
under command زیرفرماندهی
under command تحت کنترل
command حکم
at my command به فرمان من
logistical command فرماندهی لجستیکی
logistical command یکان لجستیکی
major command یکان عمده
unified command فرماندهی متحد
unified command نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
filter command فرمان FILTER
word of command فرمان نظامی
scheme of command طرح عملیاتی یکان
full command کنترل کامل
full command اداره کامل
internal command فرمان درونی
joint command فرماندهی مشترک
joint command یکان مشترک
word of command فرمان انتصاب
transient command فرمان ناپایدار
type command نوع یکان ناو گروه
type command فرماندهی ناو گروه
major command فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
sealift command فرماندهی حمل و نقل دریایی
sealift command یکان حمل و نقل دریایی
to perform a command فرمانی را اجرا کردن
terminal command فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
tactical command یکان تاکتیکی
Send To command دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
sequence of command ترتیب توالی فرامین
tactical command فرماندهی تاکتیکی
support command فرماندهی پشتیبانی
scheme of command طرح فرماندهی
retraining command قسمت ندامتگاه
national command یکان یا قسمت نظامی مربوط به هر ملت در عملیات چندکشور
support command فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
operational command فرماندهی از نظر عملیاتی
operator command فرمان متصدی
oversea command یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
preparatory command فرمان خبر
preparatory command فرمان حاضرباش
resume command به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
retraining command یکان بازاموزی
support command یکان پشتیبانی
external command فرمان خارجی
command economies اقتصاد دستوری
channel command فرمان کانال
combined command فرماندهی مرکب
combined command یکان مرکب
command altitude ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
command and control کنترل و فرماندهی
command automatism فرمانبری مطلق
command axis محور حرکت یکان
command axis محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
command channels ردههای فرماندهی
command channels سلسله مراتب فرماندهی سلسله مراتب
air command یکان هوایی
command detonated منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
command ejection پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
command group گروه فرماندهی
command heading مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
command heading مسیرپیش بینی شده
command module نقشهراهنما
chain of command سلسله مراتب فرماندهی
chain of command سلسله مراتب
command economy اقتصاد دستوری
command post پست فرماندهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com