English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (7 milliseconds)
English Persian
alternate to touch نرمش کمر
Other Matches
alternate که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternate کلید غیراصلی در فایل پایگاه داده ها
alternate مجموعه دوم از حروف خاص که روی صفحه کلید موجودند
alternate مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternate آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternate چندین بار
alternate یک درمیان
alternate برنامه کاربردی برای استفاده در محیط چندکاربره
alternate ذخیره
alternate یک درمیان امدن متناوب
alternate متناوب کردن متناوب بودن
alternate بنوبت انجام دادن
alternate متبادل
alternate عوض وبدل
alternate راه کار فرعی
alternate تعویض متناوب
alternate یدکی
alternate routing مسیریابی تغییرپذیر
alternate routing گزینش مسیر دیگر
alternate position موضع فرعی
alternate position موضع یدکی
alternate routing مسیریابی اصلاح پذیر
alternate track شیار متناوب
alternate track شیار جایگزین
alternate track شیار تغییرپذیر
alternate track شیاراصلاح پذیر
alternate aerodrome منطقه فرودیدکی
alternate captain کاپیتان ذخیره
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
alternate headquarters قرارگاه یدکی
alternate forms شکلهای جانشین
alternate knot گره یک در میان (نوعی گره تقلبی)
alternate aerodrome فرودگاه یدکی
loading on alternate spans حالت بارگذاری یک در میان در دهانه ها
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
alternate water terminal باراندازابی یدکی
alternate water terminal بارانداز ابی موقت
alternate traversing fire اتش یدکی در سمت
alternate traversing fire اتش یدکی سمتی
Every other day . On alternate days . یکروز درمیان
alternate response test ازمون دو گزینهای
alternate escort operating base پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
to touch something دست زدن به چیزی
Keep in touch! <idiom> در تماس باش!
to touch something لمس کردن چیزی
to touch upon ذکر کردن
to touch somebody [something] کسی [چیزی] را لمس کردن
touch up <idiom> اصلاح کردن تغییرات
touch up <idiom> لاک گرفتن
touch on (upon) <idiom> خلاصه وار نوشتن ،چکیده گویی
out of touch ناآگاهبهشرایطجدید
get in touch with someone <idiom> باکسی تماس گرفتن
touch off <idiom> شروع کاری
touch off <idiom> باعث انفجارشدن
touch and go <idiom> نامطمئن
Please do not touch! لطفا دست نزن [نزنید] !
to touch upon مطرح کردن
to touch on نام بردن
to touch upon نام بردن
to touch somebody [something] به کسی [چیزی] دست زدن
to touch upon اشاره کردن
to touch on اشاره کردن
to touch on ذکر کردن
to touch on مطرح کردن
to touch up بکارانداختن
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touch زدن
d. touch نازک کاری
d. touch دستکاری استادانه
touch بساوش
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
touch and go در معرض خطر
to touch off درکردن خالی کردن
to touch up دست کاری کردن
to touch up حک واصلاح کردن
touch and go مشکوک
to touch up شلاق زدن
touch دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touch لمس کردن
touch رسیدن به متاثر کردن
touch لمس کردن پرماسیدن
touch دست زدن به
touch متاثر شدن لمس دست زنی
touch پرماس حس لامسه
touch بساوایی
touch me not گل حنا
to keep in touch with any one باکسی تماس داشتن
touch برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
to keep in touch with any one از حال کسی اگاه بودن
Don't touch! دست نزن [نزنید] !
Don't touch me!; Don't you touch me! به من خیلی نزدیک نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
Make sure not to touch anything! به چیزی دست نزنی ها !
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
Don't touch me!; Don't you touch me! وارد منطقه شخصی من نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
to touch upon [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
touch paper فتیله
to be hot to the touch داغ به نظر رسیدن
delicacy of touch فرافتکاری
common touch استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
touch me not ish گل حنا
delicacy of touch ریزه کاری
Don't you touch me! به من دست نزن !
Don't touch me! به من دست نزن !
Don't touch it! دست نزن !
soft touch آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
touch wood یکجوربازی کودکان
touch wood اتش افروزنه اتش زنه
touch wood قو
touch spot ناحیه بساوشی
touch screen صفحه نمایش لمسی
touch panel صفحه حساس به تماس
touch needle سوزن محک
touch move لمس مهره شطرنج
touch me not ish مغرور
touch me not ish امر ممنوعه
touch hole جای فتیله
touch line خط کناری زمین
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
touch-type نگارش با روش پرماسی
touch-typed نگارش با روش پرماسی
touch-types نگارش با روش پرماسی
touch in goal محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
lose touch with <idiom> از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
to touch ground بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
to put to the touch محک زدن
to put to the touch ازمودن
touch receptors گیرندههای بساوشی
the animal is not s. to touch دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
finishing touch دست کاری تکمیلی
common touch <idiom> با همه رفتار مناسب داشتن
touch-typing نگارش با روش پرماسی
easy touch زیرک-زبل
To be in touch ( contact) with someone. با کسی درتماس بودن
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
touch sensitive display صفحه نمایش حساس لمسی
touch in goal line ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
touch sensitive panel صفحه حساس به تماس
touch tone telephone تلفن دکمهای در سیستمهای پردازش از راه دور
He has a delightful touch on the guitar . گیتار را با پنجه گرمی می نوازد
touch sensitive tablet تابلو حساس به تماس
not touch something with a ten-foot pole <idiom> تصمیم گیری چیزی به طور کامل
Touch wood . Lets keep our fingers crossed . She is extremely cunning . گوش شیطان کر (بزن بچوب )
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com