English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (6 milliseconds)
English Persian
ambient music موسیقی متن
ambient music موزیک متن
ambient music موسیقی پس زمینه
Other Matches
ambient محاصره شده
ambient پس زمینه معمولی
ambient متوسط دمای طبیعی اطراف یک وسیله
ambient پرمون
ambient گرداگرد
ambient محدود
ambient noise صدای اطراف
ambient noise نوعی صدای زیرابی
ambient conditions شرایط محیطی
ambient temperature دمای محیط
ambient temperature درجه حرارت محیطی
ambient water ابی که در عمق معین دراطراف غواص است
ambient pressure فشار محیط
ambient quality standard استاندارد کیفیت پرمون
music خنیا رامشگری
music در رهگیری هوایی به معنی پخش پارازیت دردستگاههای الکترونیکی است
music موسیقی
music اهنگ
music موزیک
make music موسیقی ساختن
soul music سول
play music موسیقی ساختن
to let music wash over somebody به موسیقی متن گوش دادن [اصطلاح روزمره]
music to one's ears <idiom> صدایی که شخص دوست دارد بشنود
face the music <idiom> پذیرش نسخه
rock music موسیقیRock
piped music موسیقیکهبابلندگودرمکانهایعممیپخششود
sheet music نتهای موسیقی که روی صفحات جدا از هم چاپ شده است
music rest خروجموزیک
soul music موسیقی مذهبی سیاهپوستان
make music موزیک ساختن
play music موزیک ساختن
music track تیتر موسیقی [روی محیط ضبط صوت]
music track تیتر آهنگ
background music موسیقی پس زمینه
background music موزیک متن
background music موسیقی متن
play music آهنگ ساختن
make music آهنگ ساختن
music stands میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
music box جعبه محتوی ساز کوکی
martial music مزیک جنگی یا نظامی
instructor of music مشاق موسیقی
indiental music موزیک همراه
indiental music ساز و اوازی که با نمایشی همراه باشد
electronic music موسیقی الکترونیکی
ear for music موسیقی
ear for music گوش
devotion to music دلبستگی به موسیقی
computer music موسیقی کامپیوتری
an airy music ساز یا موزیک با روح
music hall اطاق ساز ورقص
music halls سالن موسیقی
music halls اطاق ساز ورقص
music hall سالن موسیقی
music chip مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
music mistress بانویی که موزیک یاد میدهد معلمه موسیقی
music of the spheres اهنگ جنبش سیارات
chamber music موسیقی مجلسی
to a ones voice to music صدای خودراباسازجفت کرد
range of music حدود یا میدان علم موسیقی
to face the music دلیرانه با چیزی روبرو شدن
program music موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
music therapy موسیقی درمانی
music synthesizer ایجادکننده موسیقی
music stool کرسی پیانو زنان
music of the spheres اهنگ حرکات افلاک
to set a poem to music اهنگ برای شعری ساختن
to perform a piece of music قطعه موسیقی رادرست درساز ادا کردن
college of [music, technology,...] دانشگاه فناوری
to perform a piece of music ساز زدن
To compose music (potery) . آهنگ ( شعر ) ساختن
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
To accpt the consequences . to face the music . پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
high fidelity music reproducing system سیستم بازیابی موسیقی باکیفیت عالی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com