English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (1 milliseconds)
English Persian
an early visit دیدنی بموقع
Other Matches
early to bed early to rise makes a man healthy wealthy and wise <proverb> سحرخیز باش تا کامروا باشی
Early to bed and early to rise . <proverb> زود بخواب و زود بر خیز .
visit ملاقات
visit عیادت
visit بازدید دیدار
visit بازدید
visit عیادت کردن سرکشی کردن
visit کشف
visit بررسی تفتیش
visit بازرسی
visit دید و بازدیدکردن
visit ملاقات کردن زیارت کردن
visit دیدن کردن از
right of visit حق بازرسی و تفتیش
visit مسافرت معاینه
visit and search بازدید و تجسس کردن ناو
visit of courtesy بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
To call on ( visit ) someone . سر وقت کسی رفتن
flying visit ملاقاتوزیارتکوتاهمدت
boarding visit بازدید پس دادن
To visit someone . To call on someone. بدیدن کسی رفتن
home visit بازدید خانواده
visit of courtesy بازدید رسمی نظامی
official visit بازدید رسمی فرمانده
to return a visit بازدید کردن
to pay a visit to any one کسیراملاقات کردن
to pay a visit to any one کسی رادیدنی
to pay a visit to any one کردن ازکسی عیادت کردن
domiciliary visit بازرسی خانه شخص
early as possible هرچه زودتر
early زود
early بزودی
early اولیه
early در اوایل
early در ابتدا
early مربوط به قدیم عتیق
early weaning از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
i was up early this morning امروزصبح زود بیدار شدم
keep early hours زود خوابیدن و زود برخاستن
We set off early for ... ما [صبح ] زود به ... رهسپار شدیم.
He is an early riser. صبحها زود ازخواب بلند می شود ( سحر خیز است )
early answer پاسخ زود
Early in the morning. صبح زود
early spring سیستم جنگ افزار ماهوارهای ضد شناسایی
early rising سحرخیزی
early in the morning صبح زود
early fruit میوه پیش رس یا زودرس
early foot سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
early riser ادم سحرخیز
early warning اعلام خطر کردن
early bird ادم سحرخیز
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
as early aspossible هر چه زودتر
as early aspossible هر چه بیشتر
early in the year دراوایل سال
early-warning اعلام خطر کردن
early rise زودخیز
early rising زود خیزی
early resupply تجدیداماد در حین عملیات
early resupply تجدید اماد به موقع
early poets شعرای پیشین
early peaches هلوی پیش رس یازودرس
early maturing زودرس
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early rise سخرخیز
The early bird gets the worm. <proverb> سحر خیز باش تا کامروا باشی.
Do you get up early [late] in the morning ? آیا شما صبح ها زود [دیر] از خواب برمیخیزید؟
airborne early warning اعلام خطر هوابرد
Everyone retired early that night. در آن شب همه زود رفتند بخوابند .
Early Christian architecture سبک معماری دوران مسیحیت
early German history تاریخ ابتدایی آلمان
early token release در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
practice of early rising مشق یا عادت سحر خیزی
early infantile autism در خودماندگی طفولیت
to make an early start زود حرکت کردن
to make an early start زودرهسپار شدن
early event time زودترین زمان وقوع یک واقعه
Far into the night . Into the early hours. تا دم دمهای صبح
I am leaving early in the morning. من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
currency of early islam درهم
For petes sake , come early . با لا غیرتا" زود بیا
airborne early warning راداراعلام خطر نصب شده روی هواپیما
I must make an early morning start. باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
early bird catches the worm <idiom> هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
to keep early Šor good Šhours زود خوابیدن وزود برخاستن
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com