Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
anti g suit
لباس ضد فشار ثقل
anti g suit
لباس ضد اثر سرعت ثقل
Other Matches
suit
دادخواست
suit
خواستگاری دعوی
suit
تعقیب انطباق
suit
جامه
[کت و شلوار]
g suit
لباس مخصوص هوانوردی
suit yourself
هر چه دلتان میخواهد بکنید من چه میدانم چه بکنید
suit up
ذخیره در انتظار بازی
non suit
ترک دعوی به وسیله خواهان
in suit with
موافق با
in suit with
موافق
suit
لباس دادن به
suit
تقاضا
suit
درخواست
suit
توالی
suit
دادخواست عرضحال
suit
مرافعه خواستگاری
suit
خدمتگزاران ملتزمین
suit
یکدست لباس پیروان
suit
تسلسل نوع
suit
جامه
suit
مناسب بودن
suit
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suit
خواستگاری کردن
suit
خواست دادن تعقیب کردن
suit
وفق دادن جور کردن
slack suit
لباس راحتی
minor suit
خال خشتی
minor suit
یا خال گشنیزی
slack suit
لباس مخصوص گردش یا استراحت
party to a suit
طرف دعوی
party to a suit
متداعی
pressure suit
لباس مخصوص پرواز درارتفاعات زیاد
ski suit
لباس اسکی
major suit
دست عالی وپر امتیاز
legal suit
دادخواست قانونی
night suit
جامه خواب
legal suit
تعقیب قضایی
antiblackout suit
لباس ضد فشار اب
bathing suit
شلوارشنا
does rice suit you?
برنج بشمامیسازد
dress suit
لباس رسمی شب
exposure suit
لباس محافظ
fearnought suit
لباس اتش نشانی
fearnought suit
لباس نسوز
to put in suit
بمرافعه کشیدن
i have a suit to the shah
به شاه عرض دارم
i have a suit to the shah
عریضه برای شاه دارم
it does not suit my taste
بذائقه من خوش نمیاید
strong suit
دست قوی
suit at law
دادخواهی
suit at law
مرافعه
judo suit
لباسجودو
one-piece suit
لباسیکسره
snuggle suit
لباسگرم
suit carrier
پوششکتوشلوار
training suit
لباسورزشی
lounge suit
لباسرسمیمردان
paternity suit
ادعایزنمبنیبرازدواجبامردیبرایطلبمالی
shell suit
نوعیکتوشلوارغیرمعمولی-شلوولباجنسدرخشندهوبراقوسبک
trouser suit
کتشلوارزنانه
birthday suit
<idiom>
کاملا لخت وبرهنه
follow suit
<idiom>
از دیگری تقلیدکردن
alimony suit
ادای نفقه
[حقوق]
jump suit
لباس خانه و استراحت
jump suit
روپوش
boiler suit
رجوع شود به coveralls
suit at law
دعوی
suit case
چمدان
suit case
جامه دان
suit case
جا رختی
survival suit
لباس نجات
tank suit
مایو
to makes suit
در خواست کردن
to put in suit
بدادگاه اوردن
union suit
پیراهن و شلوار یکپارچه
warm up suit
گرمکن
water suit
لباس ضد فشار اب
water suit
لباس ضد نیروی ثقل
wet suit
لباس غواصی
dry suit
لباس غواصی
ancillary suit
دعوی طاری
Suit the action to the word .
بگفته خود عمل کردن
to suit the action to the word
کردار راباگفتاروفق دادن گفتن وکردن
bring a suit against a person
اقامه دعوی علیه کسی کردن
Suit the action to the word.
حرفی را فورا" عملی کردن
he wears a new suit to day
نوپوشیده است
he wears a new suit to day
امروز جامه
suit the punishment to the crime
انطباق مجازات بر جرم
The climate of Europe desnt suit me.
حال آمدن ( بهوش آمدن )
anti
انتی
anti
:پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
anti
پاد
anti
مخالف علیه
anti
ضد
anti
در مقابل
anti-
سوئیچی که در حین کار مودم از زنگ زدن سایر تلفن ها جلوگیری میکند
anti-
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
anti-
ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
anti-
روش کاهش اثرات لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها
anti-
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یکی
anti-
به معنای "مخالف "
anti-
برنامه نرم افزاری که در کامپیوتر به دنبال ویروس می گردد و پیش از اینکه به داده یا فایل آسیب برساند آنرا نابود میکند
The tailor ruined my suit ( jacket , dress ) .
خیاط لباسم راخراب کرد
anti-freeze
آبگونهی ضد یخ
anti tr switch
کلید ضد فرگیر
anti semitism
مخالف با یهودیان
anti capitalist
ضد سرمایه داری
anti-Semitic
مقرون به دشمنی با نژاد سامی یایهود
anti aircraft
پدافند هوایی
anti aircraft
ضد هوایی
anti air
ضد برتری هوایی دشمن
anti air
ضد هواپیمایی
anti-Semitic
مخالف نژاد سامی
anti-moth
مواد ضد بید فرش
anti wear
مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
anti-histamine
آنتی هیستامین
anti-Semitism
مخالف با یهودیان
anti-social
ضد اجتماعی
anti-histamines
آنتی هیستامین
anti-histamines
داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti-pollutant
پادآلودگی
anti-pollutants
پادآلودگی
anti-tank
ضد تانک
anti-Semite
مخالف اقوام سامی
anti-Semite
ضد یهود
anti semite
مخالف اقوام سامی
anti-histamines
ضد هیستامین
anti-histamine
داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti semite
ضد یهود
anti social
ضد اجتماعی
anti-Semites
ضد یهود
anti-clockwise
بر خلافجهتعقربههایساعت
anti-freeze
ضد یخ
anti-freeze
پاد یخ
anti-hero
نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-heroes
نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-histamine
ضد هیستامین
anti-aircraft
ضد هواپیما
anti semitic
ضد یهودی
anti detonation
ضد بدسوزی
anti knock
ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
anti dumping
ضد دامپینگ
anti dumping
مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
anti federalist
اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
anti thesis
برابر نهاد
anti thesis
انتی تز
anti thesis
وضع مقابل
anti thesis
نقیض
anti matter
ضد ماده
anti submarine
هواپیمای ضد زیردریایی
anti-theft
دزدگیر
anti spin
سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
anti particle
ضد ذره
anti sepsis
جلوگیری از رشد وازدیاد میکربها در اثر موادضدعفونی
anti detonant
مایع ضد بدسوزی
anti derivative
ضد مشتق
anti-Semites
مخالف اقوام سامی
anti freezer
ضد انجماد
anti skid
ضد لغزش
anti cyclical
ضد دورهای
anti freezer
ضد یخ
anti socialist
ضد سوسیالیستی
anti icing
ضد یخ
anti parallel feeding
تغذیه مخالف
anti meran gambit
گامبی ضد مران در دفاع اسلاو شطرنج
anti-vibration handle
دستهضدلغزش
anti-tank rocket
موشکضدتانک
anti-tank missile
گلولهموشکضدتانک
anti freeze mixture
مخلوط ضد یخ
anti-slip shoe
پایهضدلغزش
anti-slip foot
پایه ضد لغزش
anti-skating device
دستگاهضدلفزش
anti friction bearing
یاطاقان غلطکی
anti freeze pump
پمپ ضد یخ
anti interference capacitor
خازن ضد تداخل
anti interference device
دستگاه ضد تداخل
anti inflationary policy
ضد تورمی
anti inflationary policy
سیاست انقباضی
Anti – corruption campaign .
مبارزه با فساد
anti knock property
درجه اکتان
anti knock property
خاصیت ضدضربه
anti menchanized defense
دفاع ضدمکانیزه
anti induction cable
کابل ضد القا
anti icing fluid
مایع ضد یخ
anti hum condenser
خازن ضد پارازیت
anti menchanized defense
پدافند ضد مکانیزه
anti-ship missile
گلولهموشکضدناو
anti-radar missile
گلولهموشکضدرادار
anti-friction pad
لایهضداصطکاک
anti drumming sheet
ورق ضد تورم
anti drag wire
اجزاء بست کاری ساختمانی
anti development policy
سیاست ضد توسعه
anti dazzle vizor
افتابگیر
anti dazzle screen
شیشه ضد نور
anti dazzle screen
شیشه نورگیر
anti collision light
چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
anti corrosion composition
رنگ ضد زنگ
anti comintern pact
...anti
anti aircraft artillery
توپخانه ضد هوایی
anti aircraft artillery
توپخانه پدافند هوایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com