Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
anti interference device
دستگاه ضد تداخل
Other Matches
anti interference capacitor
خازن ضد تداخل
anti-skating device
دستگاهضدلفزش
interference
انترفرنس
interference
تداخل امواج
interference
مداخله
interference
اختلال الکتریکی روی سیگنال در اثر سیگنالهای فراهم از منابع الکترومغناطیسی اطراف
interference
محاسبه داده طبق میدانهای مغناطسی که به صورت الکتریکی تولید شده اند
interference
اختلال در سیگنال
non interference
بر کناری
interference
دست درازی
interference
خش خش
interference
معارضه
interference
مزاحمت مهرههای خودی شطرنج
interference
سد کردن غیرمجاز راه حریف
interference
تداخل
interference
دخالت
interference
فضولی
interference
مانع
interference
ممانعت غیرمجاز
interference filter
صافی پارازیت
interference filter
صافی تداخل
interference field
میدان انترفرنس
radio interference
پارازیت رادیویی
radio interference
تداخل امواج رادیویی انترفرنس رادیویی
inductive interference
تداخل امواج القائی انترفرنس القائی
electromagnetic interference
مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
interference vcoltage
ولتاژ پارازیت
diathermy interference
تداخل امواج دیاترمی
constructive interference
تداخل فزاینده
pass interference
جلوگیری غیر مجاز حریف ازگرفتن پاس
interference drag
پسای داخلی
interference wave
موج انترفرنس
interference level
سطح پارازیت
interference current
جریان مزاحم
interference inverter
دیود پارازیت گیر
interference generator
مولد پارازیت
interference characteristic
مشخصه انترفرنس
interference zone
ناحیه ی تداخل امواج
interference limiter
محدودکننده پارازیت
interference meter
ولتمتر انترفرنس
interference micriscope
میکروسکوپ انترفرنس
interference power
توان پارازیت
interference area
ناحیه ی تداخل امواج
interference wave
موج مزاحم
biplane interference
تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
interference field
میدان مزاحم
interference eliminator
صافی تداخل
armature interference
اغتشاش ارمیچر
static interference
پارازیت جوی
image of interference
تصویر انترفرنس
atmospheric interference
پارازیت جوی
inductive interference voltage
ولتاژ تداخل امواج القائی
high frequency interference
تداخل امواج فرکانس بالا سیگنال مزاحم
radio frequency interference
تداخل فرکانس رادیویی
interference voltage meter
ولتمتر پارازیت
anti
مخالف علیه
anti
ضد
anti
پاد
anti-
ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
anti
:پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
anti
در مقابل
anti
انتی
anti-
برنامه نرم افزاری که در کامپیوتر به دنبال ویروس می گردد و پیش از اینکه به داده یا فایل آسیب برساند آنرا نابود میکند
anti-
سوئیچی که در حین کار مودم از زنگ زدن سایر تلفن ها جلوگیری میکند
anti-
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
anti-
روش کاهش اثرات لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها
anti-
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یکی
anti-
به معنای "مخالف "
anti thesis
نقیض
anti detonation
ضد بدسوزی
anti knock
ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
anti dumping
ضد دامپینگ
anti cyclical
ضد دورهای
anti dumping
مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
anti federalist
اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
anti icing
ضد یخ
anti g suit
لباس ضد اثر سرعت ثقل
anti freezer
ضد یخ
anti skid
ضد لغزش
anti socialist
ضد سوسیالیستی
anti detonant
مایع ضد بدسوزی
anti g suit
لباس ضد فشار ثقل
anti particle
ضد ذره
anti semitic
ضد یهودی
anti sepsis
جلوگیری از رشد وازدیاد میکربها در اثر موادضدعفونی
anti spin
سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
anti matter
ضد ماده
anti submarine
هواپیمای ضد زیردریایی
anti thesis
وضع مقابل
anti thesis
انتی تز
anti thesis
برابر نهاد
anti-aircraft
ضد هواپیما
anti derivative
ضد مشتق
anti freezer
ضد انجماد
anti capitalist
ضد سرمایه داری
anti aircraft
پدافند هوایی
anti-Semitic
مخالف نژاد سامی
anti-pollutants
پادآلودگی
anti-tank
ضد تانک
anti-Semitic
مقرون به دشمنی با نژاد سامی یایهود
anti semitism
مخالف با یهودیان
anti-Semitism
مخالف با یهودیان
anti semite
ضد یهود
anti semite
مخالف اقوام سامی
anti-Semite
ضد یهود
anti-theft
دزدگیر
anti wear
مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
anti-moth
مواد ضد بید فرش
anti-social
ضد اجتماعی
anti social
ضد اجتماعی
anti-Semites
مخالف اقوام سامی
anti-Semites
ضد یهود
anti-pollutant
پادآلودگی
anti-histamines
داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti aircraft
ضد هوایی
anti air
ضد برتری هوایی دشمن
anti air
ضد هواپیمایی
anti tr switch
کلید ضد فرگیر
anti-histamines
آنتی هیستامین
anti-heroes
نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-clockwise
بر خلافجهتعقربههایساعت
anti-freeze
ضد یخ
anti-freeze
آبگونهی ضد یخ
anti-Semite
مخالف اقوام سامی
anti-histamines
ضد هیستامین
anti-freeze
پاد یخ
anti-histamine
داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti-hero
نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-histamine
آنتی هیستامین
anti-histamine
ضد هیستامین
anti trust law
قانون ضد تراست
anti tear strips
باریکه یا نوارهایی از جنس هواپیما که روی قطعات ساختمانی بال و زیرنوارهای تقویت کننده قرارمیگیرند
anti submarine carrier
ناو هواپیمابر ضد زیر دریایی
anti strokes line
خط انتی استوکسی
Anti – corruption campaign .
مبارزه با فساد
anti slip plate
ورقه ضد لغزش
anti-aircraft missile
گلولهموشکضدهوایی
anti-friction pad
لایهضداصطکاک
anti-radar missile
گلولهموشکضدرادار
anti-ship missile
گلولهموشکضدناو
anti-slip foot
پایه ضد لغزش
anti-tank missile
گلولهموشکضدتانک
anti-tank rocket
موشکضدتانک
anti-vibration handle
دستهضدلغزش
anti-slip shoe
پایهضدلغزش
anti skid system
سیستم ضد لغزش
anti freeze mixture
مخلوط ضد یخ
anti corrosion composition
رنگ ضد زنگ
anti comintern pact
...anti
anti collision light
چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
anti balance tab
بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
anti hum condenser
خازن ضد پارازیت
anti icing fluid
مایع ضد یخ
anti aircraft defense
پدافند ضد هوایی
anti aircraft artillery
توپخانه پدافند هوایی
anti dazzle screen
شیشه نورگیر
anti dazzle screen
شیشه ضد نور
anti dazzle vizor
افتابگیر
anti blush tinner
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
anti flouing paint
رنگ ضد خزه
anti flood valve
شیر اطمینان مانع طغیان
anti freeze pump
پمپ ضد یخ
anti drumming sheet
ورق ضد تورم
anti drag wire
اجزاء بست کاری ساختمانی
anti development policy
سیاست ضد توسعه
anti dazzle vizor
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
anti induction cable
کابل ضد القا
anti aircraft artillery
توپخانه ضد هوایی
anti knock property
درجه اکتان
anti menchanized defense
پدافند ضد مکانیزه
anti inflationary policy
ضد تورمی
anti inflationary policy
سیاست انقباضی
anti menchanized defense
دفاع ضدمکانیزه
anti knock property
خاصیت ضدضربه
anti meran gambit
گامبی ضد مران در دفاع اسلاو شطرنج
anti parallel feeding
تغذیه مخالف
anti propeller end
انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
anti friction bearing
یاطاقان غلطکی
anti servo tab
بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
anti skid chain
زنجیر محافظ در برابر لغزش
anti skid protection
حفافت از لغزش
sherman anti trust act
قانون ضد تراست شرمن درایالات متحده امریکا
service anti gas respirator
ماسک ضد گاز
anti-torque tail rotor
دم چرخانضدلفزش
device
CON برای صفحه کلید و صفحه نمایش
device
برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
device
روش برنامه نویسی که نتیجه آن برنامهای خواهد بود که به هر سخت افزار جانبی قابل اجرا است
device
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device name
نام دستگاه
device
مشخصه یکتا و کد انتخاب شده برای هر وسیله جانبی
device
که برای ورود و خروج داده یا پردازنده به کار می رود
device
وسیله جانبی
device
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device
کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
device
اهمیت وسیله جانبی نصب شده توسط کاربر یا کامپیوتر مرکزی که روشی که CPU یک سیگنال وقفه آن را دریافت میکند بیان کرده است
device
وسیلهای مثل صفحه تصویر یا چاپگر که اجازه نمایش اطلاعات میدهد
device
لیستی از تقاضاهای کاربران یا برنامه ها برای استفاده از یک وسیله
device
ماشین یا وسیله کارا
device
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
device
فزاره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com