Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 127 (7 milliseconds)
English	Persian
apparent motion	حرکت فاهری
Other Matches
apparent	اشکار
apparent	پیدا
apparent	فاهر
apparent	معلوم وارث مسلم
apparent	فاهری
apparent	مشهود
apparent	قابل رویت
apparent density	تکاتف فاهری
apparent diameter	قطر فاهری
heir apparent	وارث مسلم
heir apparent	وارث بلا فصل
apparent wind	باد فاهری
apparent error	خطای فاهری
apparent wander	انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
apparent velocity	سرعت فاهری
apparent solar	روز شمسی فاهری روزشمسی
apparent horizon	افق فاهری
apparent resistivity	مقاومت فاهری
apparent luminosity	درخشندگی فاهری
apparent magnitude	قدر فاهری
apparent recession	انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
apparent power	توان فاهری
apparent precession	انحراف فاهری محور ژایرو
apparent altitude	ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
apparent celestiallatitude	ارتفاع
apparent gravity	شتاب ثقل
apparent gravity	شتاب گرانی
apparent horizon	افق حقیقی نقاط
apparent solar year	سال فاهری شمسی
apparent solar year	سال شمسی
local apparent noon	فهر شرعی
apparent electromotive force	نیروی برقرانی اشکار
apparent celestial longitude	سست
motion	جنبش
motion	تکان
motion	حرکت
motion	جنب وجوش
motion	پیشنهاد
motion	پیشنهادکردن
motion	طرح دادن
motion	اشاره کردن
to put in motion	بکار انداختن
to put in motion	راه انداختن
to set in motion	راه انداختن
to set in motion	بجریان انداختن به جنبش اوردن
transitional motion	حرکت انتقالی
translational motion	حرکت انتقالی
to put in motion	بحرکت در اوردن
to put in motion	در جنبش دراوردن
to make a motion	پیشنهاد کردن بر ان شدن
relative motion	حرکت نسبی
retrograde motion	حرکت رجعی
rotary motion	حرکت دایرهای
rotational motion	حرکت چرخشی
sampling in motion	نمونه برداری در حال انتقال
set in motion	راه انداختن
simple motion	حرکت ساده در خط مستقیم یادایره یا مارپیچ
to make a motion	اشاره کردن
uniform motion	حرکت متشابه
upward motion	حرکت رو به بالا
slow-motion	برپیچسرخورنده
To set in motion.	بحرکت ؟ رآوردن
to decide on a motion	در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
to carry a motion	پیشنهادی را اجرا کردن
motion [politic]	پیشنهاد
slow motion	کند نمایی
slow motion	حرکت کند
vibrational motion	حرکت راتعاشی
vortex motion	حرکت گردابی
wave motion	حرکت موجی
wave motion	حرکت موج
wave motion	انتشار موج
slow motion	کند
slow motion	کند جنبی
equation of motion	معادله حرکت [فیزیک]
range of motion	دامنه حرکت
motion picture	سینما
drift motion	حرکت سوقی
equations of motion	معادلات حرکت
forward motion	جنبش پیشرو
harmonic motion	الحان مرکب
harmonic motion	اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
harmonic motion	حرکت هماهنگ
helicoidal motion	حرکت پیچی یا مارپیچی
polar motion	وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
disrotatory motion	چرخش ناهمسو
constant of motion	ثابت حرکت
ballistic motion	حرکت پرتابی
circular motion	حرکت مستدیر
circular motion	حرکت دایرهای
circular motion	حرکت گردشی
compound motion	حرکت مرکب
compound motion	حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
motion pictures	سینما
conrotatory motion	چرخش همسو
motion analysis	تحلیل حرکات
motion analysis	تجزیه حرکت
motion study	حرکت پژوهی
oscillatory motion	جنبش تاب وار
proper motion	حرکت خاص
oscillatory motion	نوسان
nonliner motion	حرکت غیرخطی
perpetual motion	حرکت دائم
motion study	تحرک سنجی
motion study	مطالعه ی حرکت
oscillating motion	حرکت نوسانی
perpetual motion machine	ماشین خودکار دائمی
to carry a motion by acclamation	درخواستی [رأیی] را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
perpetual motion machine	ماشین با حرکت دائم
simple harmonic motion	حرکت نوسانی ساده
simple harmonic motion	حرکت هماهنگ ساده
lagrange's equations of motion	معادلات حرکت لاگرانژ
laws of motion of capitalism	قوانین حرکت سرمایه داری
newton's laws of motion	قوانین حرکت نیوتن
newton's laws of motion	قوانین حرکت نیوتون
newton's laws of motion	قوانین نیوتون
hamilton's equations of motion	معادلات هامیلتونی حرکت معادلات حرکت هامیلتونی معادلات بندادی حرکت
time and motion study	بررسی زمان و حرکت
slow motion picture	تصویر با حرکت اهسته
damped harmonic motion	حرکت هماهنگ میرا
horizontal motion lock	دستهتنظیمافقی
main motion [at a party conference etc.]	دادخواست اصلی [در همایش حزبی و غیره]
transmission of the rotary motion to the rotor	ناقلحرکتدواریبهقسمتگردندهماشین
steady state wave motion	حرکت موجی پایا
To get things moving. To set the wheels in motion.	کارها راراه انداختن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.	کارها را بجریان انداختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com