English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
apple computer کامپیوتر اپل
Search result with all words
Apple Computer Corporation شرکتی که کامپیوترهایی مانند II Apple
Apple Computer Corporation Lisa Apple و در این اواخر Apple Macintosh را ایجاد کرده است
Apple Macintosh computer مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
Other Matches
apple ii اپل دو
apple یکی ازبزرگترین سازندگان ریزکامپیوتر در جهان
apple نوعی ریزکامپیوتر که توسط شرکت کامپیوتری APPLEساخته شده است
apple میوهء سیب دادن
apple سیب دادن
apple چیز عزیزو پربها
apple مردمک چشم
apple سیب
apple share اپل شر
apple peel پوست سیب
apple pascal یک زبان برنامه نویسی سطح بالا مخصوص استفاده درخانواده
candy apple سیب با ژلاتین پوشیده شده
to peel an apple پوست سیبی را گرفتن
apple juice آب سیب
eating apple سیب خوردنی
apple talk اپل تاک
apple tree درخت سیب
apple works اپل ورکس
a crunchy apple سیبی برشته و ترد
apple dumpling شیرینی پخته شده با سیب درونش [آشپزی]
egg apple بادنجان
apple pie پای سیب
polish the apple <idiom> خود شیرینی کردن ،لعاب دادن به کسی
shaped like an apple بشکل سیب
pine apple قشطه بمب
pine apple عین الناس
pine apple اناناس
love apple گوجه فرنگی
oak apple مازو
gall apple مازو
flat apple گوی بولینگ خارج از بازی
fir apple جوزصنوبر
sugar apple سفرجل هندی
sugar apple سیب دارچینی
the pulp of an apple مغز سیب
the apple of one's eye <idiom> نور چشم
the apple of one's eye <idiom> سوگلی بودن
To turn (apple)to someone. به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
toffee apple سیبیکهبالایهسختونازکتافیپوشیدهشدهباشد
sour apple ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
Adam's apple جلو آمدگی حنجره در جلو گردن
Adam's apple سیب آدم
thorn apple تاتوره خاردار
the pulp of an apple گوشت سیب
fir apple چلغوزه
apple of the eye چیز پریها
sugar-apple سیتافال هندی
crab apple سیب صحرایی
adams apple بر امدگی گلو
adams apple سیب حضرت ادم
adams apple جوزک
the apple of one's eye <idiom> عزیز دردانه
apple core تخمدان سیب
apple jack عرق سیب
apple macintosh acintosh
apple of the eye محبوب نوردیده
Apple Key کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
Apple Mac مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
apple of the eye مردمک چشم
apple ring fender دفرای حلقوی
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
dutch apple pie پای سیب هلندی
To eat an apple with the skin. سیب را با پوست خوردن
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست. [چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
apple desktop bus گذر رومیزی اپل
Apple filing protocol روش ذخیره سازی فایل ها روی سرور شبکه که از طریق یک کامپیوتر Macintosh Apple قابل دستیابی است
Put the apple in the juicer. سیب را در آب میوه گیر بگزارید.
The apple does not fall far from the tree. <proverb> درست شبیه پدر.
oak apple or gall مازو
apple desktop bus باسهای سریال در کامپیوترهای Macintosh Apple که به وسایل با سرعت پایین مثل صفحه کلید و mouse اجازه ارتباط با پردازنده را می دهند
Apple file exchange برنامه نرم افزاری که روی کامپیوتر Macintosh Apple اجرا میشود و اجازه خواندن دیسک از PC را میدهد
apple desktop interface رابط رومیزی اپل
To pick an apple off the tree. سیبی را از درخت کندن [چیدن] .
section of a pome fruit: apple قسمتهایمختلفمیوههایکرویشکل
Shipshape . In apple pie order. مرتب ومنظم
A rotten apple in jures its companions. <proverb> یک سیب گندیده هم جواران خود را لکه دار مى کند.
The rotten apple injures its neigbours. <proverb> یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
apple beignets [American English] قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
apple fritters [British English] قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
toffie apple [British English] سیب با ژلاتین پوشیده شده
Millions saw the apple fall, but Newton was the one who asked why? میلیون ها نفر به زمین افتادن سیب را دیده بودند اما فقط نیوتون پرسید چرا؟
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
computer اکامپیوتر
computer ماشین حساب
computer شمارنده
computer رایانه
computer حسابگر الکترونی
computer ماشین متفکر
computer ماشین الکترونیکی
computer ماشین حساب کامپیوتر
computer کامپیوتر
My Computer نشانهای که اغلب در گوشه سمت چپ در بالای صفحه نمایش در پنجره جاری قرار دارد. و حاوی مروری بر PC است
incremental computer کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
ibm computer ماشین حساب ای بی ام
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
incremental computer وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
independent computer manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
infected computer کامپیوتری که یک برنامه ویروسی دارد
notebook computer کامپیوتر کوچک قابل حمل
nonesequential computer کامپیوتر غیر ترتیبی
notebook computer که به راحتی قابل حمل است ولی صفحه کلید و صفحه نمایش کوچک دارد
network computer نوع جدید کامپیوتر که برای اجرای برنامههای java و اطلاعات دستیابی به کمک جستجوگر web طراحی شده است
multiaccess computer کامپیوتر با دسترسی چند گانه
microprogrammable computer کامپیوتر ریزبرنامه پذیر
mainframe computer مانند تعداد عملوند همزمان
mainframe computer سیستم کامپیوتری قوی که میتواند حافظه با فرفیت بالا را هدایت کند و نیز وسایل پشتیبانی را
hybrid computer کامپیوتر دو رگه
mainframe computer استفاده از ریز کامپیوترها برای دستیابی به کامپیوتر mainframe
laptop computer کامپیوتر دستی یا کیفی
notebook computer یک کامپیوتر کوچک به اندازه یک چمدان که از یک نمایش کریستال مایع و مسطح استفاده میکند
ibm computer کامپیوتر ای بی ام
hybrid computer کامپیوترترکیبی
digital computer کامپیوتردیجیتال
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
digital computer کامپیوتر دیجیتالی
digital computer کامپیوتر
digital computer کامپیوتر عددی
duplex computer کامپیوتر مضاعف
electronic computer کامپیوتر الکترونیکی
human computer امکانات تامین بهبود ارتباط بین کاربر و سیستم کامپیوتر
guest computer کامپیوتر مهمان
four address computer کامپیوتر چهار نشانی
flight computer کامپیوتر پرواز
computer memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
first generation computer کامپیوتر اصلی که از فناوری الکترونیکی بر پایه مقدار برای شروع تشکیل شده است
first generation computer کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
computer memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
digital computer کامپیوتر رقمی
object computer کامپیوتر مقصود
target computer کامپیوتر هدف
talking computer کامپیوتر سخنگو
synchronous computer کامپیوترهمزمان
synchronous computer کامپیوتر همگام
stand alone computer کامپیوتر مستقل
source computer کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
source computer کامپیوتر منبع
three address computer کامپیوتر با سه نشانی کامپیوتر سه ادرسه
transportable computer پس و پیش کردن
two address computer کامپیوتر دو ادرسه
a stand-alone computer یک رایانه مستقل
There's a jinx on this computer. این رایانه جادو شده.
computer table میزکامپیوتر
micro-computer ریزکامپیوتر
micro-computer ریزرایانه
micro-computer خرد کامپیوتر
virtual computer کامپیوتر مجازی
two address computer کامپیوتربا دو نشانی
slave computer کامپیوتر برده
parallel computer کامپیوتر موازی
one chip computer کامپیوتر یک تراشهای
one address computer کامپیوتریک ادرسه
one address computer کامپیوتر یک نشانی
one address computer ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
one address computer دستور ساخته شده از اپراتور و آدرس
on board computer کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
office computer کامپیوتر اداری
pocket computer کامپیوتر جیبی
portable computer کامپیوتر قابل حمل
sequential computer کامپیوتر ترتیبی
serial computer کامپیوترنوبتی
serial computer کامپیوتر سری
serial computer کامپیوتر نوبتی
self adapting computer کامپیوتر خود وفق
second generation computer کامپیوتر نسل دوم
satellite computer کامپیوتر ماهوارهای
ruggedized computer کامپیوتر بادوام
programmed computer کامپیوتر برنامه ریزی شده
object computer OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
board computer یک کامپیوتر که تمام مولفههای الکترونیکی ان روی یک برد قرار گرفته است
computer literacy دانش کامپیوتر
computer literacy دانش کامپیوترها و چگونگی استفاده از انها برای حل مسائل
computer letter حرف کامپیوتری
computer assisted بکمک کامپیوتر
computer language زبان کامپیوتر
computer language زبان کامپیوتری
computer animation ایجاد توهم حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه
computer instruction دستورالعمل کامپیوتر
computer animation تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت نرم آنها ایجاد شود
computer industry صنعت کامپیوتر
computer architect معمار کامپیوتر
computer logic منطق کامپیوتر
computer aided بکمک کامپیوتر
briefcase computer کامپیوتر چمدانی
buffered computer کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
computer oriented کامپیوتر گرا
computer operator اپراتور کامپیوتر
computer operation عملیات کامپیوتر
computer operation عملکرد کامپیوتری
computer on a chip کامپیوتر روی یک تراشه
computer nik استفاده کننده علاقمند کامپیوترکه وقت زیادی را صرف کاربا کامپیوتر میکند
computer network شبکه کامپیوتری
computer music موسیقی کامپیوتری
computer museum موزه کامپیوتری
computer manufacturer سازنده کامپیوتر
computer architecture معماری کامپیوتر
computer enclosure محفظه کامپیوتر
computer drawing ترسیم کامپیوتری
computer design طراحی کامپیوتری
computer crime جرم کامپیوتری
computer based بر مبنای کامپیوتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com