Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
application of a force	کاربرد نیرو
application of a force	فرود نیرو
Search result with all words
point of application of a force	نقطه فرود نیرو
Other Matches
Force is the answer to force. <proverb>	جواب زور را زور مى دهد .
application	معمولا به صورت نوشته
application	کاری که یک کامپیوتر انجام میدهد یا مشکلی که حل میکند
application	تقاضا برای چیز
application	عرضحال
application	برنامه کاربردی استفاده
on application	در زمان [حالت] درخواست
application [for something]	درخواست نامه [برای چیزی]
application	پیشنهاد
application	فرم تقاضا
application	اعمال
application	کاربرد
application	کاربرد استفاده
application	استعمال
application	درخواست نامه پشت کار
application	درخواست
application	به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
application	اجرا
application	تقاضای کار
application	موارد استعمال
application years	عمر مفید یک دستگاه
application study	بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
nontransactional application	برنامه کاربردی غیر ثبت وضبطی
application years	مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
brush application	رنگزنی با قلم مو
credit application	تقاضای گشایش اعتبار
application study	بررسی پذیرش اماد
microcompouter application	کابردهای ریزکامپیوتر
outward application	استعمال برونی یا خارجی
field of application	میدان کاربرد
application software	نرم افزار کاربردی
application software	programs application
application form	برگ درخواست
application heap	پشته کاربردی
application heap	حافظه پایه
application of fire	اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
application of load	کاربرد بار
application of load	فرود بار کاربرد نیرو
application oriented	کاربرد گرا
application package	بسته کاربردی
application program	برنامه کاربردی
application programmer	برنامه نویس کاربردی
application programming	برنامه نویسی کاربردی
application programs	برنامههای کاربردی
application for loan	تقاضای وام
standby application	کاربرد جانشین
application [applicability]	سودمندی
Application may be filed by ...	مهلت ارائه تقاضا نامه تا ... است.
application credentials	مدارک درخواستنامه
application documents	مدارک درخواستنامه
application papers	مدارک درخواستنامه
application expenses	هزینه های درخواستنامه [درخواست کار]
application [applicability]	قابلیت اجرا
application [applicability]	قابلیت استفاده
application [applicability]	عملی بودن
application [applicability]	مقبولیت
to withdraw an application	صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
transactional application	برنامه کاربردی ثبت و ضبط
to grant an application	درخواست نامه ای را پذیرفتن
application [applicability]	مفیدبودن
to file an application to somebody	از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
vertical application	برنامه کاربردی عمودی
written application	تقاضانامه
FI'll in the job application form.	این برگ درخواست کاررا پرکنید
systems application architecture	معماری کاربردی سیستم ها
to make an application [to apply]	درخواست کردن
application of low to instances	تطبیق قانون با موارد
application oriented language	زبان کاربردی
compressive load application	بار فشاری
client based application	برنامه کاربردی ایستگاه پردازشگر
application program interface	میانجی یا رابط برنامه کاربردی
to reject [refuse] an application	درخواست نامه ای را رد کردن
server based application	برنامه کاربرد شبکه
mail application programming interface	که نحوه ارسال و انتقال پست الکترونیکی را بیان می کنند
mail application programming interface	مجموعه استانداردها
subsequent filing [application, documents]	ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
force	شدت عمل
force	بردار نیرو
force	خشونت نشان دادن
force	عده
force	درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
came into force	مجری شدن
force	قوا
by force of	بضرب
by force	عنفا
p force	نیروی جلوبرنده یاپرت کننده
force	پاس بی هدف
in force	دارای اعتبار
in force	مجری
force	نفوذ
by force	بزور
by force	جبرا
by force	بجبر
force	مسلح کردن
force	مجبورکردن بزورگرفتن
force	یکان قسمت نظامی
to come into force	مجرایامعمول شدن
force	فشار دادن
force	نیروی نظامی
force	قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force	مجبورکردن
force	وادار کردن
force	بزور بازکردن
force	تحمیل کردن
force	بی عصمت کردن
force	راندن
force	بیرون کردن
force	بازور جلو رفتن تحمیل
force	مجبور کردن
force	تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
force	نیرو
force	شروع به عمل یا کار
force	کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
force	قدرت
force	ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
force	زور
force	مجبور کردن کسی به انجام کاری
force	جبر
force	عنف
force	نافذ
magnetizing force	نیروی مغناطیسی کننده
service force	یکان خدمات
restoring force	نیروی بازگرداننده
to force a laugh	بزور خندیدن
resultant of force	برایند نیرو
security force	نیروی تامینی
screening force	نیروی پوشاننده
rotor force	نیروی روتور
screening force	نیروی پوششی
sales force	نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
m day force	نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
sales force	فروشندگان
threat force	نیروی دشمن نیروی مخالف
magnetic force	نیروی مغناطیسی
to force a smile	خنده زورکی کردن
lorentz force	نیروی لورنتس
strike force	نیروی کمین یا ضربت
london force	نیروی لاندنی
strike force	نیروی ضربتی
striking force	نیروی یورش
striking force	نیروی تک کننده یا کمین کننده
lines of force	خطوط نیرو
tensile force	نیروی کششی
threat force	نیروی تهدید کننده
magnemotive force	نیروی مغناطیسرانی
shearing force	نیروی برشی
shearing force	تلاش برشی
service force	یکان خدماتی دریایی
magnetizing force	شدت میدان مغناطیسی
resistive force	نیروی مقاوم
resutant force	نیروی خالص
nonaxial force	نیروی غیرمحوری
reaction force	نیروی عکس العمل
measure of one's force	میزان نیروی شخص
put in force	به موقع اجرا گذاشتن
psychic force	قوه روحی
psychic force	نیروی روحی
propelling force	نیروی پیشران
pound force	پوند نیرو
normal force	تلاش عمودی
normal force	نیروی عمودی
operating force	نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
osmotic force	نیروی اسمزی
peace force	نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
resutant force	نیروی برایند
net force	نیروی خالص
resistance force	جنبش مقاومت یا جنبش ازادی بخش انقلابی
residual force	نیروهای ته مانده یاباقیمانده در محل
reserve force	نیروی احتیاط
magnetizing force	شدت مغناطیس کنندگی
repulsion force	نیروی دافعه
reflex force	نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
reflex force	فشارعکس العمل
reflex force	نیروی عکس العمل
redistribution of force	تقسیم مجدد نیروها
reconnaissance in force	شناسایی با رزم
mechanized force	نیروی مکانیزه
moment of a force	گشتاور یک نیرو
moment of force	گشتاور نیرو
net force	نیروی برایند
osmotic force	نیروی راند
force-feed	به زور به خورد کسی دادن
task force	گروه کار
generalized force	نیروی کلی
active force	نیروی فعال
to exert force [on]	نیرو وارد کردن [بر]
the force of the explosion	شدت انفجار
fictitious force	نیروی خیالی [فیزیک]
fictitious force	نیروی فرضی [فیزیک]
the electromagnetic force	نیروی الکترومغناطیسی
striking force	نیروی ضربتی
security force	خدمتکاران گروه امنیتی
security force	اداره امنیت
generalized force	نیروی تعمیم یافته
conservative force	نیروی پایستار [فیزیک]
task force	تاسک فورس
task force	گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force	نیروی اجرای عملیات
centrifugal force	نیروی گریز از مرکز
centrifugal force	نیروی مرکزگریز

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com