English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
application program interface میانجی یا رابط برنامه کاربردی
Other Matches
mail application programming interface که نحوه ارسال و انتقال پست الکترونیکی را بیان می کنند
mail application programming interface مجموعه استانداردها
application program برنامه کاربردی
interface human machine interface امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
interface که شامل : کانال ورودی /خروجی
interface پورت ورودی /خروجی موازی و واسط DMA است
interface نرم افزاری که به برنامه ها و داده یک سیستم امکان اجرا در دیگری را میدهد
interface استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
interface تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
interface یچ بسته که با جریان داده کار میکند
interface میانجی
interface سطح مشترک
interface دفتر مشترک قسمتها
interface کامپیوتری که ارسال داده بین پردازنده و ترمینال یا شبکه را کنترل میکند
interface وجه مشترک
interface مداری که به داده کنترل شده به صورت ورودی یا خروجی CPU باشد
interface مدار کامپیوتری را اتصالی که به داده موازی امکان ارسال و دریافت میدهد.
interface مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
interface استاندارد باس واسط بین کامپیوتر و قطعه آزمایشگاهی
interface واسط
interface وصل کردن از طریق رابط
interface رابط
interface فاصل
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface واسط واحد پردازش و باس IEEE
standard interface رابط استاندارد
centronics interface واسط چاپ موازی که توسط Centronics Inc پیشنهاد شده است
communication interface میانجی ارتباطی
user interface میانجی کمکی
eia interface یک رابط استاندارد میان دستگاههای جانبی وریزکامپیوترها و مدمها وترمینالها
electrical interface تداخل الکتریکی
expansion interface تخته مدار که به یک فردامکان میدهد تا گردانندههای دیسک
friendly interface ترکیب تجهیزات ترمینالی وبرنامههای کامپیوتری
standard interface واسطه استاندارد
expansion interface حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
serial interface رابط سری
parallel interface رابط موازی
interface card کارت رابط
centronics interface رابط موازی
computer interface unit وسیله اتصال دستگاههای جانبی به کامپیوتر
general purpose interface میانگیر همه منظوره
system v interface definition تعریف میانجی سیستم 5
graphical user interface میانجی نگارهای کاربر
graphical user interface استفاده میکند و به نرم افزار امکان کنترل آسانتر میدهد. دستورات سیستم که لازم به نوشتن نیستند
graphical user interface واسط بین سیستم عامل و برنامه و کاربر از تصاویر گرافیکی و نشانه ها برای نمایش توابع یا فایل
apple desktop interface رابط رومیزی اپل
network interface card کارت میانجی شبکه
man machine interface سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای ارتباط ساده تر کاربر با ماشین
programmable communications interface رابط مخابراتی برنامه پذیر
MIDI interface card کارت آداپتور که به اتصالی در PC وصل میشود و امکان ارسال دریافت داده MIDI را فراهم میکند
human machine interface حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
input output interface میانگیر ورودی- خروجی
small computer system interface میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
general purpose interface bus مسیر میانگیر همه منظوره
fibre distributed data interface استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال دده مگابایت در ثانیه است
musical instrument digital interface میانجی رقمی الات موسیقی
enhanced system device interface میانجی دستگاه سیستم پیشرفته
fibre distributed data interface II استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد
small computer systems interface واسط موازی سریع استاندارد , برای اتصال کامپیوتر به وسایل جانبی
musical instrument digital interface واسط سریال که قط عات الکترونیکی را بهم وصل میکند
application موارد استعمال
application درخواست نامه پشت کار
application استعمال
application پیشنهاد
application کاربرد استفاده
application [for something] درخواست نامه [برای چیزی]
application کاربرد
application اعمال
on application در زمان [حالت] درخواست
application تقاضای کار
application درخواست
application معمولا به صورت نوشته
application تقاضا برای چیز
application عرضحال
application فرم تقاضا
application برنامه کاربردی استفاده
application به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
application اجرا
application کاری که یک کامپیوتر انجام میدهد یا مشکلی که حل میکند
outward application استعمال برونی یا خارجی
nontransactional application برنامه کاربردی غیر ثبت وضبطی
Application may be filed by ... مهلت ارائه تقاضا نامه تا ... است.
brush application رنگزنی با قلم مو
application [applicability] مفیدبودن
field of application میدان کاربرد
to grant an application درخواست نامه ای را پذیرفتن
transactional application برنامه کاربردی ثبت و ضبط
standby application کاربرد جانشین
credit application تقاضای گشایش اعتبار
vertical application برنامه کاربردی عمودی
written application تقاضانامه
application papers مدارک درخواستنامه
to file an application to somebody از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
microcompouter application کابردهای ریزکامپیوتر
to withdraw an application صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
application for loan تقاضای وام
application [applicability] مقبولیت
application package بسته کاربردی
application form برگ درخواست
application programming برنامه نویسی کاربردی
application programmer برنامه نویس کاربردی
application software programs application
application software نرم افزار کاربردی
application oriented کاربرد گرا
application of load فرود بار کاربرد نیرو
application of load کاربرد بار
application [applicability] قابلیت استفاده
application [applicability] عملی بودن
application heap پشته کاربردی
application [applicability] سودمندی
application heap حافظه پایه
application of a force کاربرد نیرو
application of a force فرود نیرو
application of fire اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
application study بررسی پذیرش اماد
application years عمر مفید یک دستگاه
application [applicability] قابلیت اجرا
application credentials مدارک درخواستنامه
application expenses هزینه های درخواستنامه [درخواست کار]
application programs برنامههای کاربردی
application documents مدارک درخواستنامه
application years مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
application study بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
application of low to instances تطبیق قانون با موارد
server based application برنامه کاربرد شبکه
FI'll in the job application form. این برگ درخواست کاررا پرکنید
to reject [refuse] an application درخواست نامه ای را رد کردن
application oriented language زبان کاربردی
compressive load application بار فشاری
systems application architecture معماری کاربردی سیستم ها
client based application برنامه کاربردی ایستگاه پردازشگر
to make an application [to apply] درخواست کردن
point of application of a force نقطه فرود نیرو
subsequent filing [application, documents] ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
program نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program برنامه نوشتن
program برنامه ریزی کردن
program برنامه تهیه کردن
program برنامه دارکردن
program برنامه دادن برنامه ریختن
program دستور کار
program روش کار پروگرام
program برنامه
program دستور
program مجموعه حرکات اسکیت باز برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین
program برنامه دستور
program نقشه
program مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
program id شناسنامه برنامه
program stack پشته برنامه
program manager مدیر برنامه ها
program specification مشخصه برنامه
program specification خصیصه برنامه
program interrupt قطع برنامه
program language زبان برنامه نویسی
program segment قطعه برنامه
program section بخش تهیه برنامه ها
program interrupt وقفه برنامه
program step گام برنامه
program stop توقف برنامه
program flowchart روند نمای برنامه
program flowchart نمودارگردش کار برنامه
program flowchart نمودارگردشی برنامه
program generator برنامه زا
program generator مولد برنامه
program generator تولیدکننده برنامه
program generator برنامه ساز
program structure ساخت برنامه
program storage انباره برنامه
program language زبان برنامه
program library کتابخانه برنامه ها
program library کتابخانه برنامه
program product محصول برنامه
program manager بخش اصلی ویندوز که کابر می بیند
program module واحد برنامه
program priority اولویت برنامه
program music موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
program of instruction برنامه اموزش
program of instruction برنامه تدریس
program package بسته برنامه
program overlay جایگذاشت برنامه
program of targets برنامه اماجها
program product فراورده برنامه
program proving اثبات برنامه
program listing سیاهه برنامه
program listing لیست برنامه
program section بخش برنامه ها
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
program maintenance نگهداشت برنامه
program schema الگوی برنامه
program run رانش برنامه
program maintenance نگهداری برنامه
program relocation جابجایی برنامه
program of targets برنامه هدفها
program switch گزینه برنامه
auxiliary program برنامه کمک [رایانه شناسی ]
tutorial program برنامه خوداموز
troop program برنامه تامین عدههای نظامی
troop program برنامه تشکیل یکانها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com