Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (8 milliseconds)
English
Persian
arrow rest
تکیه گاه تیر روی کمان
Other Matches
arrow
سهم
arrow
خدنگ
arrow
پیکان
arrow
بردار
arrow
تیر
arrow head
پیکان نشان دهنده محل پیاده شدن افراد
arrow head
علامت پیکان
arrow keys
حرکت دهد
arrow keys
کلیدهای جهت
arrow head
خط میخی
arrow block
بلوک پیکانی
arrow head
سرتیز
arrow head
نوک پیکان
arrow-loop
شکاف تهویه
arrow diagram
نمودار برداری
arrow keys
مجموعهای از چهار کلید در صفحه کلید که نشانه گر را در صفحه به بالا و پایین و چپ و راست
hanging arrow
تیر اویزان شده به هدف
arrow pointer
پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
wind arrow
پیکانباد
the point of an arrow
پیکان
flight arrow
تیر مخصوص تیراندازی باپرواز منحنی و طویل
field arrow
تیرهای تیراندازی صحرایی
bow and arrow
تیر و کمان
target arrow
تیر مخصوص تیراندازی
broad arrow engine
موتور پیستونی با سه ردیف سیلندر که با زاویه کمتر از09 درجه نسبت به یکدیگرقرارگرفته اند
to rest up
خوب خستگی در کردن
to take one's rest
استراحت کردن
to take one's rest
اسودن خوابیدن
to take one's rest
راحت کردن
without rest
پیوسته لاینقطع
it rest with you to .....
با شما است که ........
to rest up
استراحت کامل کردن
he is now at rest
یا اسوده شد
he is now at rest
اکنون اسوده است
at rest
مرده
go to rest
خوابیدن
go to rest
استراحت کردن
for the rest
اما در باره باقی مطالب
at rest
اسوده
rest
راحت باش
rest up
استراحت کامل کردن
rest
تکیه دادن
rest
پایه
rest
مقر
rest
استراحت کردن بالشتک
rest
باقیمانده
rest
دیگران
rest
بقایا سایرین
rest
نتیجه
rest
اسودن
rest
استراحت کردن
rest
ارمیدن
rest
تجدید قوا کردن
rest
الباقی
rest
متکی بودن به
rest
محل استراحت
rest
استراحت
rest
اسایش
rest
تکیه گاه استراحت
rest
آسودگی
among the rest
از ان جمله
rest
سه پایه
rest
سکون
rest
توقف فرمان ازاد
rest
نشیمنگاه
rest
تکیه گاه
to set at rest
تصفیه کردن
rest position
وضعیت ساکن
toll rest
ابزارگاه
rest position
موقعیت سکون
to set at rest
اسوده کردن
set at rest
اسوده کردن
heel rest
تکیه گاه
the rest lies with you
باقی ان با خودتان است
to rest oneself
استراحت کردن
to rest oneself
اسودن
to rest on one's oars
دست از کار کشیدن
to rest on one's oars
استراحت کردن
to rest on ones laurels
بجایزههای پیشین خودخرسند بودن
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
state of rest
حالت ساکن
you may rest assured
میتوانید مطمئن باشید
chin rest
تکیهگاه
underarm rest
تکیهگاهزیربغل
You can rest assured.
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
lay to rest
<idiom>
رها کردن ،متوقف کردن
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
rest stroke
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
rest mass
جرم ماند
[فیزیک]
rest mass
جرم لختی
[فیزیک]
thumb rest
محلقرارگرفتنشصت
shoulder rest
استراحتشانهای
crotchet rest
سکوتیکضرب
demisemiquaver rest
سکوتچهارتایی
hemidemisemiquaver rest
سکوتچهارتایی
minim rest
نیمسکوت
music rest
خروجموزیک
quaver rest
سکوتچنگ
rest area
منطقهاستراحت
rest values
انواعسکوت
semibreve rest
سکوتسفید
semiquaver rest
سکوتنیمچنگ
rest room
مستراح
rest harrow
عجرم
head rest
بالش
head rest
متکا
head rest
زیرسری
i rest upon your promise
پشت گرمی
i rest upon your promise
من به وعده شما است
infer the rest
قس علیهذا
knife rest
جای چاقو
knife rest
نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
foot rest
پایه
day of rest
سبت
rest room
استراحتگاه
rest rooms
استراحتگاه
rest rooms
مستراح
rest home
اسایشگاه
rest-home
اسایشگاه
rest-homes
اسایشگاه
arm rest
اهرم نگهدارنده
arm rest
تکیه گاه
rest in god
بخدا توکل کردن
day of rest
روز ارامش
lay to rest
بخاک سپردن
lay to rest
دفن کردن
to lay to rest
بخاک سپردن
rest cure
معالجه با استراحت
rest energy
انرژی سکون
rest house
مهمان سرا
to rest in god
بخدا توکل کردن
rest mass
جرم ساکن
rest mass
جرم مسکون
rest mass
جرم سکون
rest pause
مکث استراحتی
rest period
دوره استراحت
rest position
استراحتگاه
rest balk
مرز
rest and recuperation
عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
to lay to rest
دفن کردن
nothing rest but hope
هیچ
nothing rest but hope
نمیماندجزامید
parade rest
فرمان ازاد
rest balk
زمین شخم نشده در میان دوکردو
parade rest
حالت ازاد نظامی
parade rest
راحت باش
rest mass of the electron
جرم ساکن الکترون
god rest his soul
روانش اسوده باد
set one's mind at rest
<idiom>
ازنگرانی رها شدن
he seeks rest but finds none
نمییابد
he seeks rest but finds none
ارامش میجویدولی
he did not rest all night long
همه شب نیارمید
god rest his soul
خدا او رابیامرزد
To lay to rest. To bury.
خاک کردن (دفن )
coefficient of earth pressure at rest
ضریب فشار خاک در حالت ازاد
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com