English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
as dull as a ditch-water مثل فیلم های تکراری [خسته کننده و ملال آور]
Other Matches
dull تیره کردن
dull کدر
dull کند
dull ملال اور
dull متاثر کند کردن
dull گرفته
dull کودن
dull راکد
dull کمرنگ
dull خسته کننده
dull بیهوده
dull بی معنی
dull of a کندفهم
dull کند سنگین
dull تیره
dull کندشدن گرفته
dull کند کردن
dull کسادی
dull کساد
dull پوچ
ditch خندق
ditch چاله
ditch گودال
ditch نهر
last-ditch وابسته به آخرین تلاش
ditch راه اب
ditch حفره
ditch گودال سنگر رابط خندق کندن
ditch شهر
ditch حفره در طرفین زمین که افتادن گوی بولینگ روی چمن در ان باعث خارج شدنش میشود
last-ditch مذبوحانه
ditch ابرو
ditch جوی
ditch ابرو کنار راه کنده
ditch سنگرکندن
last-ditch آخرین فرصت
ditch نهراب گودال کندن
to go into the ditch با خودرو به خندق جاده رفتن
dull eyed تارچشم
This mirror is very dull . این آینه خیلی مات است
dull brained کودن
dull brained خرف
dull finish کالیبر مرده
dull finish رخده مرده
dull head ادم کودن
dull head نادان
the market is dull بازار کساداست
the market is dull بازار راکد است
dull of hearing دارای گوش سنگین
complete ditch گودبرداری کامل
quarter ditch نهری که اب جویهای کوچک را جمع اوری کرده و به کانال تخلیه هدایت میکند
intercepting ditch نهر کوهی
intercepting ditch ابرو بالای خاکبرداری
road ditch راه آب [کنار جاده]
collector ditch راه اب زهکش
road ditch خندق جاده
road ditch آبرو [جوی] کنار راه
complete ditch گود کامل
intercepting ditch جوی کوهی ابروی بالای کند
imcomplete ditch گود ناقص
open ditch نهر روباز
I dislike dull colors . رنگهای مات را دوست ندارم
border ditch irrigation ابیاری نواری
matte [matt] [flat] [dull] <adj.> رنگ کدر [کمرنگ] [تیره]
water آب
water way مسیل
water still دستگاه تقطیر اب
of the first water بهترین
water course حق المجری
water way راه ابی
water course مجرای اب
mean water میان اب
on the water در کشتی
water way ابراهه
water down <idiom> ضعیف شدن
She let the water out . آب را ول کرد
water course حق الشرب
first water بالاترین مقام
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water مایع
to water آب ریختن
first water درجه اول
above water <adj.> شناور
above water <adj.> روی آب
to water آب دادن
water اب دادن
f.water عرق رازیانه
to water something آب دادن [گیاه]
water پیشاب
water ابگونه
by water از راه رودخانه
by water از راه دریا
by water با کشتی
water اب
water hammer ضربت قوج
water hammer ضربت قوچ
water hyacinth وردالنیل
water heater ابگرم کن
water hazard مانع ابی در مسیر گوی گلف
water glass لیوان اب
water hardening سختگردانی با اب
water glass شیشه مایع
water jacket ابدان
water guage فشار سنج اب
water hole چاله اب
water hyacinth سنبل ابی
water heater فرف ابگرم کن
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water pepper زنجبیل سگ
water pepper فلفل ابی
water pipe لوله اب
water pipe تنبوشه
water pipe لوله مخصوص لوله کشی اب
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water point نقطه تقسیم اب
water pollution الودگی اب
water polo بازی فوتبال ابی
water polo واترپلو
water polo واترپولو
water polo بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water pressure فشار اب
water proof دافع اب
water proof رطوبت ناپذیر
water pump پمپ اب
water nymph الهه دریایی
water nymph حوری دریایی
water moccasin مار سمی ابزی جنوب امریکا
water jacket صندوق اب
water jump مانع ابی
water jump چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level تراز اب
water level سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level سطح اب
water lily نیلوفر ابی
water line خط ابخور ناو
water logging ابسیری
water lowering زهکشی
water melon هندوانه
water meter کنتور اب
water meter اب سنج
water mill اسیاب ابی
water mill اسیاب
water hole سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water pump تلمبه اب
tap water اب شیر
water aspirator خرطوم ابی
water bag کیسه اب
water bailiff میراب
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance بیلان اب
water bearer دلو
water bearer ساکب الماء
water bearer ریزنده اب ابریز
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed تشک ابی
water bonded اب بند شده
water boy بچه سقا
water boy سقا
water buffalo گاو میش اهلی شده اسیایی
waste water فاضلاب
wade into the water راه رفتن در اب
water paint رنگ لعابی
the water was overknee اب از زانو میگذشت
to drink water اب خوردن
to drink water اب اشامیدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to sniff up water اب رابه بینی کشیدن
to soften a water سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water به اب زدن
unavailable water رطوبت غیر قابل استفاده
underground water اب زیرزمینی
underground water اب درون زمین
water loss ابکاهی
undermining by water اب شستگی
undermining by water اب رفتگی کف
up to the middle in water تا کمر در اب
voidance water منجلاب
voidance water زیر اب
water canteen قمقمه
water car ارابه اب فروشان
water disposal اگوکشی
water disposal ساختن اگو
water dog سگ ابی
water dog شناگر ماهر
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver مقنی
water fast رنگ نرو
water fast غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast پارچه شورنرو
water filter صافی اب
water fowl مرغ ابی
water fowl پرنده ابی
water front جبهه رطوبتی
water gas گاز اب
water gauge اندازه اب نما
water gauge اب پیم
water glass شیشه محلول
water disposal فاضلاب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com