English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (8 milliseconds)
English Persian
as thin as a rake <idiom> مثل نی قلیان
Other Matches
rake شیار
rake جمع اوری کردن
rake ریک
rake دستگاه سنجش خطای برد توپ
rake زاویه بین قائم محل و محورچرخ دم هواپیما
rake شیب
rake off رشوه یا پول غیرمشروع
rake-off رشوه یا پول غیرمشروع
rake up لخت کردن
rake با چنگک جمع کردن
rake با سرعت جلو رفتن
rake سفر
rake اثر
rake شن کش
rake چنگک چنگال
rake خط سیر
rake جای پا جاده باریک
rake شکاف
rake خمیدگی شیب
rake رگه
rake بد اخلاق فاسد
rake up گود کردن
rake فاجر
rake هرزه
front rake زاویه شیب
he ia as leanas a rake ازلاغری دنده هایش رامیتوان شمرد
muck rake کودکش
rake angle زاویه شیب
range rake الیداد مسافت سنج
range rake دستگاه الیدادتی شکل
rake someone over the coals <idiom> پول زیاد درآوردن
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
rake comb شانه شیاری
rake bar میله شیاری
lawn rake شیاردهچمن
toe rake تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
to rake level با شن کش صاف کردن
clamp anf rake مانور برای کنترل گوی درمواجه
back rake angle زاویه شیب
axial rake angle زاویه محوری
thin رقیق کردن
thin با یک فاصله کم بین دو سطح
thin روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thin نازک کردن
thin بطور رقیق
thin کم جمعیت
thin رقیق و ابکی
thin سبک
thin کم چربی
thin کم پشت
thin کم مایه
thin رقیق
thin باریک
thin نزار
thin لاغر
thin پنجره نمایش داده شده تک خط
thin وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thin نازک
thin بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thin تیم متوسط
thin کم پشت کردن
thin نازک شدن
thin رقیق کردن لاغر کردن
thin کم کردن
wafer-thin بینهایتنازکومسطح
thin skinned دارای پوست نازک
through thick and thin <idiom> دربین زمانهای خوب وبد،از بین مشکلات وسختیها
thin skinned نازک نارنجی
out of thin air <idiom> ازهیچ یا ازهیچ جا
thin skinned حساس
thin skinned پوست نازک
through thick and thin درهمه حالی
as thin as lath <idiom> لاغر
thick and thin در هر حال
thick and thin در دشواری وسهولت
thick and thin راسخ
thin bearded کوسه
thin bearded تنک ریش
thin board لا
into thin air <idiom> بطور کامل
wear thin <idiom> بی ارزش شدن
thin Ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل loaxial و اتصالات BNC و محدود به چند متری میشود
thin film غشای نازک
thin film لایه نازک
wear thin <idiom> به مرور زمان لاغر شدن
to vanish into thin air <idiom> دود شد و به هوا رفت
to vanish into thin air <idiom> آب شد و به زمین رفت
to vanish into thin air <idiom> گم و گور شدن
skate on thin ice <idiom> ریسک کردن
spread oneself too thin <idiom> با یک دست چند هندوانه برداشتن
It vanished into thin air. دود شد ورفت هوا
thin film circuit مدار غشایی نازک
magnetic thin film فیلم نازک مغناطیسی
thin film memory حافظه غشایی نازک
thin layer chromatography کروماتوگرافی لایه نازک
thin plate battery باتری صفحه نازک
thin plate weir سرریز لبه تیز
magnetic thin film غشاء نازک مغناطیسی
thin window display نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
thin walled cylinder استوانه جدار نازک
magnetic thin film memory حافظه فیلم نازک مغناطیسی
thin boards for inlaid work لای بغل شیش
The guy vanished into thin air . طرف یکدفعه غیبش زد
thin boards for inlaid work لای مثلث
Thick ( sparse , thin ) hair . موی پرپشت ( کم پشت )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com