English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
as weak as water <idiom> کم جرات
as weak as water <idiom> بزدل
Other Matches
weak کم رو
weak کم دوام
weak ضعیف
weak کم بنیه
weak کم زور
weak کم مقاومت
weak سست کم دوام
weak ناحیه نزدیک نوک شمشیر
weak سست
weak safety جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
weak hearted سبک مغز
weak kneed سست زانو
weak kneed بی اراده
weak kneed سست عنصر
weak point نقطه ضعیف
weak mixture مخلوط ضعیف
weak minded سست عنصر
weak minded ضعیف الاراده
weak minded دارای روحیه ضعیف
weak kneed بی تصمیم
weak-kneed سست زانو
weak-kneed بی اراده
he is mentally weak عقلا ضعیف است
weak tea چای کمرنگ
weak tradition حدیث ضعیف
weak square نقطه ضعف
weak square حفره سوراخ
weak square خانه ضعیف شطرنج
weak side حمله باتعداد کم جبههای با تعدادکمتر بازیگر
weak side زمین دور از توپ
weak-kneed بی تصمیم
weak-kneed سست عنصر
weak minded سبک مغز
weak interaction کشش هسته ای ضعیف [فیزیک]
weak current جریان ضعیف
weak currency پول ضعیف
the mareet was weak بازار
the mareet was weak سست بود
weak in health <adj.> سست و کاهل
weak in health <adj.> کسل
weak interaction نیروی هسته ای ضعیف [فیزیک]
his english is weak مایه انگلیسی اوکم است
weak economy اقتصاد ضعیف
weak sighted دارای چشم کم سو
weak industry صنعت ضعیف
weak constitution بنیه ضعیف ضعف بنیه مزاج ضعیف
weak industry صنعت کساد
weak intellect سبک مغزی خبطی کم عقلی
weak knees زانوی سست بی ثباتی بی عزمی
weak letters حروف عله
weak eyed دارای چشم کم سو
A strong (weak)coffee (tea,etc. ) قهوه ( چای وغیره ) پررنگ (کم رنگ )
water course حق الشرب
by water با کشتی
by water از راه رودخانه
She let the water out . آب را ول کرد
water down <idiom> ضعیف شدن
water آب
first water بالاترین مقام
water still دستگاه تقطیر اب
first water درجه اول
f.water عرق رازیانه
mean water میان اب
of the first water بهترین
on the water در کشتی
water course حق المجری
water way مسیل
water course مجرای اب
water way ابراهه
water way راه ابی
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
by water از راه دریا
water اب دادن
water مایع
water پیشاب
water اب
to water آب ریختن
to water آب دادن
above water <adj.> روی آب
water ابگونه
above water <adj.> شناور
to water something آب دادن [گیاه]
water hyacinth سنبل ابی
water hole چاله اب
water hyacinth وردالنیل
water heater ابگرم کن
water heater فرف ابگرم کن
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water hole سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hazard مانع ابی در مسیر گوی گلف
water gauge اندازه اب نما
water gauge اب پیم
water glass شیشه محلول
water glass اب شیشه
water glass لیوان اب
water glass شیشه مایع
water guage فشار سنج اب
water damage خسارت اب دیدگی
water hammer ضربت قوج
water hammer ضربت قوچ
water hardening سختگردانی با اب
water gas گاز اب
water jacket ابدان
water nymph الهه دریایی
water pepper زنجبیل سگ
water pepper فلفل ابی
water pipe لوله اب
water pipe تنبوشه
water pipe لوله مخصوص لوله کشی اب
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water point نقطه تقسیم اب
water pollution الودگی اب
water polo بازی فوتبال ابی
water polo واترپلو
water polo واترپولو
water polo بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water pressure فشار اب
water proof دافع اب
water nymph حوری دریایی
water moccasin مار سمی ابزی جنوب امریکا
water jacket صندوق اب
water jump مانع ابی
water jump چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level تراز اب
water level سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level سطح اب
water lily نیلوفر ابی
water line خط ابخور ناو
water logging ابسیری
water loss ابکاهی
water lowering زهکشی
water melon هندوانه
water meter کنتور اب
water meter اب سنج
water mill اسیاب ابی
water mill اسیاب
water proof رطوبت ناپذیر
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
water aspirator خرطوم ابی
water bag کیسه اب
water bailiff میراب
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance بیلان اب
water bearer دلو
water bearer ساکب الماء
water bearer ریزنده اب ابریز
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed تشک ابی
water bonded اب بند شده
water boy بچه سقا
water boy سقا
to soften water شیرین کردن آب
waste water فاضلاب
to sniff up water اب رابه بینی کشیدن
to soften a water سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water به اب زدن
unavailable water رطوبت غیر قابل استفاده
to hold water ضد آب بودن
underground water اب زیرزمینی
underground water اب درون زمین
undermining by water اب شستگی
undermining by water اب رفتگی کف
up to the middle in water تا کمر در اب
voidance water منجلاب
voidance water زیر اب
wade into the water راه رفتن در اب
water buffalo گاو میش اهلی شده اسیایی
water canteen قمقمه
water car ارابه اب فروشان
water displacement زهکشی کردن
water displacement زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal فاضلاب
water disposal اگوکشی
water disposal ساختن اگو
water dog سگ ابی
water dog شناگر ماهر
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver مقنی
water fast رنگ نرو
water fast غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast پارچه شورنرو
water filter صافی اب
water fowl مرغ ابی
to hold water معتبر بودن
water fowl پرنده ابی
water cure علاج بااب معالجه بااب
water cure اب درمان
water car ارابه اب پاش
water carriage حمل از راه اب
water carrier دلو
water circulation گردش اب
water coiour ابرنگ
water colour ابرنگ
water colour رنگاب
water colour نقاشی ابرنگی
water container فرف اب
water content درصد رطوبت
water cooling خنک کنندگی اب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com