Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (7 milliseconds)
English
Persian
assistant driver
شاگرد شوفر
assistant driver
کمک راننده
Other Matches
assistant
معاون
assistant
<adj.>
کمک کننده
assistant
<adj.>
دارای مزیت
assistant
<adj.>
بدرد خور
assistant
<adj.>
به درد بخور
assistant
<adj.>
کمک دهنده
assistant
همدست
assistant
یاور
assistant
دستیار
assistant
بردست ترقی دهنده
assistant
نایب
assistant
کمک
assistant trainer
کمک مربی
assistant navigator
کمک افسر راه
assistant prosecutor
دادیار
craftsman assistant
کارگر
notary assistant
دفتر یار
assistant coach
کمک مربی
assistant timer
زمانکمکی
shop assistant
دستیار مغازه دار
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
script assistant
معاون برنامه نویسی
water bailiff's assistant
دمبی ابیار
assistant scout mater
رسدیار
assistant secretary of the army
معاون وزیر نیروی زمینی
notary's public assistant
دفتریار
assistant chief of staff
معاونت
assistant chief of staff, g
رکن یکم اداره یکم
assistant chief of staff
معاون رئیس ستاد
assistant chief of staff, g
معاونت پرسنلی
assistant chief of staff, g (operations
معاونت عملیات
assistant chief of staff,g (intelligenc
رکن دوم اداره دوم
assistant chief of staff,g (intelligenc
معاونت اطلاعات
assistant chief of staff, g (operations
رکن سوم اداره سوم
assistant chief of staff,g(civil affair
معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
driver
برنامه راه اندازی
driver
یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
driver
نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند
driver
چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
driver
راه انداز
driver
گاری چی
driver
شوفر سورچی
driver
مرحله تحریک
driver
اتومبیل ران
driver
محرک
driver
راننده گرداننده
driver
راننده
driver
راننده اتومبیل راننده ارابه
water driver
مقنی
winch driver
متصدی دوار
test driver
برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
stake driver
تیرکوب
stake driver
بوتیمار معمولی امریکایی
screw driver
اچار پیچکشی
screw driver
اچار پیچ گوشتی
screw driver
پیچ گوشتی
winch driver
winchoperator : syn
cab driver
رانندهی تاکسی
cab driver
تاکسیران
engine driver
لوکوموتیوران
train driver
راننده قطار
owner-driver
رانندهایکهمالکخودرونیزباشد
driver's licence
گواهینامهرانندگی
driver's cab
کابینلکوموتیوران
slave driver
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
quill driver
قلم زن
quill driver
نویسنده
elephant driver
پیلبان
driver's mate
شاگرد راننده
driver's dormitory
خوابگاه رانندگان
driver unit
واحد محرک
device driver
برنامه راه اندازی دستگاه
device driver
محرک دستگاه
device driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
camel driver
ساربان
bus driver
راننده اتوبوس
device driver
نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
database driver
برنامه راه انداز پایگاه داده
catch driver
راننده اجیر ارابه
line driver
خط ران
line driver
محرک خط
provisional driver
راننده تازه کار ارابه
printer driver
برنامه راه انداز چاپگر
pile driver
شمعکوب
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
mule driver
استربان
ass driver
خرران
pile driver
تیرکوب
camel driver
شتردار
bus driver
محرک گذرگاه
ass driver
خرک چی
mule driver
قاطر چی
peripheral driver
محرک جنبی
blocking oscillator driver
راه انداز اوسیلاتور انسدادی
locomotive driver
[British E]
راننده قطار
steam pile driver
شمعکوب بخاری
steam pile driver
دنگ بخاری
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver
آدم فضول
installable device driver
درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
cordless drill driver
دریل برقی
[دریلی که با باطری کار می کند]
[ابزار]
The driver coaxed his bus through the snow.
راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea.
<proverb>
اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
to pass your driver's license test at the first attempt
آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com