Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (8 milliseconds)
English
Persian
at a slow pace
اهسته
Other Matches
pace
قدم زدن
pace
شاه نشین
pace
سکو
pace
حفظ توان
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
یورتمه رفتن
pace
اهنگ حرکت
pace
شیوه گام برداشتن
keep pace
<idiom>
سریع السیر رفتن
To keep pace with someone.
پا به پای کسی رفتن
to pace off
باگام برداری شمردن
to pace off
با گام شماری جدا کردن
to keep pace with any one
باکسی برابرقدم زدن
to keep pace with any one
گام های برابرباکسی برداشتن
pace
سرعت حرکت
to keep pace with something
<idiom>
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
pace
گام
pace
قدم
pace
خرامش
pace
شیوه تندی
pace
سرعت
pace
گام زدن
pace
باگامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن
pace
پیمودن
pace
با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
requiescat in pace
روحش ارام یا روانش شادباد
pull the pace
جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
personal pace
اهنگ فردی
pace of the green
سرعت گوی
pace maker
پیشقدم
pace maker
راهنما
pace lap
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
pace car
اتومبیل راهنمای اتومبیلهای مسابقه در رژه
To quicken ones pace .
قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
at walking pace
با سرعت پیاده روی
half-pace
شاه نشین نیم گرد
snail's pace
<idiom>
حرکت آهسته روبه جلو
to pace the web
پارچه بافته را به نسبت تندی بافت به نوردپیچیدن
At a leisrely pace.
خوش خوشک ( آرام سلانه سلانه )
set the pace
<idiom>
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
set the pace
پیشقدم شدن
half pace
سکو
half pace
تخت گاه
pace setter
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
pace-setters
نافم اهنگ حرکت
pace-setters
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
change of pace
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
pace-setter
نافم اهنگ حرکت
foot pace
پله
pace-setter
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
half pace
شاه نشین
foot pace
قدم آهسته
foot pace
سکو
pace setter
نافم اهنگ حرکت
slow
مسیر خیس
go-slow
آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow
اهسته کردن یاشدن
slow
یواش
slow
کودن تنبل
slow
تدریجی
slow
کند
slow
اهسته
slow down
<idiom>
از حد معمول آرامتر
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
SLOW
آهسته
slow down
به عقب انداختن
slow down
تاخیر کردن
slow
حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
slow down
کند
slow and sure
شتاب کار را خراب میکند
slow down
کاهش
slow down
اهسته
medium pace bowler
توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
slow paced
اهسته گام
dead slow
خیلی اهسته
slow motion
کند جنبی
slow motion
کند
slow coach
ادم قدیمی مسلک
slow lane
محلعبورآهسته
slow witted
کند ذهن
slow gait
چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
slow motion
حرکت کند
slow motion
کند نمایی
slow-motion
برپیچسرخورنده
slow ahead
اهسته به جلو
slow worm
مار شیشهای
slow and steady
اهسته وپیوسته
slow-witted
کندذهن
slow-witted
بیهوش
slow curing
قیرهای محلول دیرگیر
slow worm
کورمار
slow coach
ادم بیحال یا کودن
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
slow twitch
کند انقباض
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
slow moving
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow footed
کندرو
slow moving
دارای حرکت کند
slow footed
اهسته
slow footedness
اهستگی
slow match
کبریت کند سوز
slow learner
کنداموز
slow footedness
کندروی
slow fire
اتش کردن بانواخت کند
slow fire
نواخت کند
slow to wrath
خونسرد
slow to wrath
دیر خشم
slow to wrath
دیرغضب
slow to anger
دیر غضب
slow setting
کند گیر
slow pill
ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow paced
اهسته خرام
slow of speech
کندزبان
slow neutron
نوترون کند
slow gaited
کندقدم
Slow but sure wins the race.
<proverb>
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
slow motion picture
تصویر با حرکت اهسته
slow curing cutback
قیر مایع دیرگیر
He was walking with slow steps .
با قدمهای آهسته راه می رفت
slow burning conductor
سیم اهسته سوز
slow moving depression
کمفشاری کند
slow-burning stove
اجاقآرام پز
slow-wave sleep
[SWS]
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
slow-wave sleep
[SWS]
خواب عمیق
[روانشناسی]
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
slow and steady wins the race
اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com