Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
at the point of the sword
بدم شمشیر
Other Matches
sword
شمشیر
sword knot
شرابه شمشیر
sword flag
زنبق زرد
sword fish
شمشیر ماهی
sword fern
سرخس برگ شمشیری
sword dance
اجرای رقص در اطراف شمشیر
sword law
حکومت قلدری
sword law
حکومت سرنیزه
sword play
مهارت در بکارگیری شمشیر
to bear a sword
شمشیردربرداشتن
to brandish sword
تیغ افشاندن
to carry sword
شمشیر جستن
to hang up ones sword
شمشیرخودراکنارگذاشتن شمشیربیک سونهادن
With a stork of the sword.
با ضرب شمشیر
sword dance
رقص شمشیر
sword cutter
شمشیر ساز
sword fish
اره ماهی
sword cane
نیشکری که بشکل تیغه شمشیراست
sword bayonet
سر نیزه دم دار
sword arm
دست مسلح شمشیرباز
sword cut
زخم شمشیر
to put to the sword
کشتن
sword cut
زخم تیغ
sword cutler
شمشیرساز
sword cuttler
شمشیرساز
sword bayonet
سرنیزه پهن یاشمشیری
The pen is mightier than the sword.
<proverb>
قلم قدرتمندتر از شمشیر است .
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
محل شروع چیزی
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
point
محل یا موقعیت
point
پوینت
point
نشان میدهد
point out
<idiom>
توضیح دادن
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
درصد
point
حد
point
نقطه گذاری کردن
point
نقطه نوک
point
محل مرکز
point
دماغه
point
محل
point
مرکز راس حد
point
مقصود
point
اصل
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
جهت مرحله
The point is that…
چیزی که هست
in point
بجا
in point
در خور
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
to the point
بجا
to the point
مربوط بموضوع
to come to a point
باریک شدن
to come to a point
بنوک رسیدن
three point
فن 3 امتیازی کشتی
far point
برد بینایی
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
in point
مناسب
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
zero point
نقطه صفر
point to point
نقطه به نقطه
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point four
اصل چهار
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
بطور نامربوط
off the point
بطور بی ربط
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
to point to something
به چیزی اشاره کردن
point
ماده اصل
point
موضوع
point
جهت
not to point
بیرون از موضوع
point
درجه امتیاز بازی
point
نمره درس پوان
point
هدف
not to point
پرت بیجا
not to the point
خارج از موضوع
point
مسیر
point
مرحله قله
point
نقط ه
point
پایان
point
تیزکردن
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
to point to something
به چیزی متوجه کردن
near point
نقطه نزدیک
the point is
اصل مطلب این است
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
on the point of going
در شرف رفتن
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
point
نوک
point
سر
point
نقطه
point
نکته
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
point
گوشه دارکردن
point
نوکدار کردن
point
نوک گذاشتن
point
رسد نوک
point
اشاره کردن
point
هدف گیری کردن
point
نشان دادن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
متوجه ساختن
point
نشانه روی کردن
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
به سمت متوجه کردن
point
امتیاز
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
باریک کردن
point
راس
point
خاطر نشان کردن
octal point
ممیز هشت هشتی
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
offset point
در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
one point perspective
پرسپکتیو همرو یا موازی
operating point
نقطه کار
optimum point
نقطه مطلوب
pickup point
نقطه سوار شدن یا سوارکردن
point protector
سرمداد
point protector
چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale
مقیاس امتیازی
percentile point
نقطه صدکی
point size
اینچ
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
point size
برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread
امتیاز قابل انتظار
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system
شرط بندی براساس امتیاز
penetration point
درجه نفوذ
orbit point
نقطه لولای چرخش هواپیمادر هوا
optimum point
نقطه ایده ال
point guard
موقعیت گارد
objective point
مقصد
reentry point
نقطه باز گذشت
preequivalence point
پیش از نقطه هم ارزی
rear point
اخرین قسمت عقب دار
rear point
قسمت نوک عقب دار
principle point
مبداء اصلی
projection of a point
تصویر نقطه
projection of a point
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point
خط مصور
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
quiescent point
نقطه استراحت
radix point
ممیز
radix point
نقطه مبنا
radix point
نقطه ممیز
pour point
نقطه سیلان
pour point
نقطه ریزش
restart point
نقطه باز اغازی
reporting point
نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
point target
هدف کوچک
point target
اماج نقطهای
point designation
شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
reorder point
نقطه سفارش مجدد
objective point
سمت مورد توجه
reorder point
نقطه تجدید سازمان یا تجدیدگسترش
release point
نقطه رهایی ستون راهپیمایی
release point
نقطه رهایی
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
reference point
نقطه مبنا
reentry point
نقطه بازگشت
object point
مقصد
pour point
نقطه جاری شدن
point plotting
رسم نقطه
pin point
اتی
point contact
کنتاکت نقطهای
point d'appui
نقطه اتکاء
point d'appui
پایه
point d'arret
نوک چنگالی شمشیر
point defect
نقص نقطهای
point device
بسیار درست
point device
کاملا راست
point device
بی عیب
point discharge
تخلیه نقطهای
point duty
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
point elasticity
کشش نقطهای
point estimate
براورد نقطهای
point estimation
تخمین نقطهای
point estimation
براورد نقطهای
point function
تابع نقطهای
point fund
پاداش پایان فصل
point contact
تماس نقطهای
pin point
کشف کردن
pin point
نقطهای
pivot point
نقطه مفصلی
pivot point
لولائی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com