English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
attendance center [British E] بازداشتگاه نوجوانان [قانون]
Other Matches
attendance توجه
non attendance عدم حضور
attendance ملازمت مراقبت رسیدگی
attendance ملتزمین
attendance حضار همراهان
attendance حضور
attendance خدمت ملازمت
attendance پرستاری
attendance رسیدگی تیمار
attendance موافبت
to be in attendance [at an event] حضور داشتن [در مراسمی ] [اصطلاح رسمی]
physician in attendance پزشک معالج
attendance of a doctor حضور پزشک روی رینگ بوکس
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center سانتر
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center کیان
center گروه مرکزی
center مجمع
center متمرکز کردن
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center متمرکز نقطه اتکاء
center نقطه گره
off center خارج از مرکز
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center نقط ه میانی چیزی
center تمرکز یافتن
off-center <idiom> عجیب وغریب
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center میان
center مرکز
center وسط ونقطه مرکزی
center درمرکز قرارگرفتن
direction center مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
direction center مرکز هدایت عملیات
diffracting center مرکز پراشنده
dead center نقطه مرگ
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
data center مرکز داده
cost center تمرکز هزینه
documentation center مرکز اسناد
education center مرکز اموزش
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
information center مرکز اطلاعات
four center arch قوس جناغی چهار پرگاری
filter center مرکزتوزیع اطلاعات
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
feeding center مرکز تغذیه
education center اموزشگاه
center sleeve مرغک ماشین تراش
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
data center مرکز داده ها
center spuare زاویه تمرکز
community center مرکزاجتماع
center stripe خط میانی زمین
center sleeve مرکز مجوف
center web هسته
center web مرکز چرخ
chiral center مرکز کایرال
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
communication center مرکز مخابرات
communication center مرکزارتباطات
center strop نوار پهن تور تنیس
center strap نوار پهن تور تنیس
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center مرکز هزینه زا
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
convalescent center یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center مرکزکنترل
control center مرکز کنترل عملیات
computing center مرکز محاسبات
computer center مرکز کامپیوتر
community center ساختمان محل انجمن
inversion center مرکز وارونگی
primary center مرکز اولیه
vasoconstrictor center مرکز انقباض عروق
three center bonding پیوند سه مرکزی
switching center مرکز راه گزینی
speech center مرکز گویایی
sleep center مرکز خواب
signal center مرکز پیام
signal center مرکزارتباطات
signal center مرکز مخابرات
wheel center مرکز چرخ
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
detention center بازداشتگاه
dead center <idiom> کاملا وسط
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
shopping center بازار
shopping center مرکز فروش
pintle center نقطه لولا
operation center مرکز عملیات
nerve center مرکزفرماندهی
nerve center مرکز عصبی
message center مرکز پیام
luminescent center هسته لومینسانس
local center مرکز محلی
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
primary center مرکز عمده
training center مرکز اموزش
school center مرکز اموزش
respiratory center مرکز تنفسی
reserve center مرکز اموزش احتیاط
reserve center مرکز احتیاط
relay center مرکز باز پخش
regional center مرکز منطقهای
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
provision center مرکز توشه
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
center of dispersion مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center line خط میانی زمین
center line خط مرکز
center line اسه
center line خط محور
center lathe ماشین تراش متمرکز
center land خط میانی
center ice قسمت بی طرف زمین
center grinding دستگاه سنگ متمرکز
center grinding سنگ چاقو تیزکنی
center gravity گرانیگاه
center line خط وسط زمین
center line خط صفر
center of dispersion مرکز پراکندگی
center of burst مرکزاصابت گلوله
center of burst مرکز ترکش گلوله
center of buoyancy مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of buoyancy مرکز تعادل شناوری
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
center mark مرکز سوراخ
center circle دایره وسط زمین
center line مرکزدوران
center gage مرکز سنج
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center back بک میانی
burst center مرکز گلوله
burst center مرکز ترکش
brain center مرکز مغزی
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
battery center مرکز اتشبار
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
aerodynamic center مرکز ایرودینامیکی
center back بازیگر میانی خط عقب
center base میدان مرکزی
center forward سانترفوروارد
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center drill مته متمرکز
center drill مته مرکز
center distance فاصله ازمرکز
center distance فاصله مرکزی
center circle دایره میانی
center board ته قایق بادبانی
center bit مته سه نبش
active center مرکز فعال
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
center of gravity مرکزگرایی
center of symmerty مرکز تقارن
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of impact مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of lift مرکز برا
center of mass مرکز هدف
center piece میانه
center of mass مرکز هیولای هدف
center of mass مرکز حجم هدف
center of mass مرکز جرم
center of pressure مرکز فشار
center punch سنبه نشان
center of resistance مرکز مقاومت
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
center section بال میانی
center punch مرکز سوراخ
center punch مرکز منگنه
symmerty center مرکز تقارن
center of distribution مرکز پخش
center wing بال میانی
center of gravity مرکز ثقل
center of gravity گرانیگاه
carpooling center [American E] مرکز همسفری
carpooling center [American E] بنگاه همسفری
area signal center مرکز مخابرات منطقه
area control center مرکز کنترل منطقهای
combat information center اطاق عملیات
area signal center مرکزمخابرات منطقهای
center swing bridge پل میانگرد
top dead center نقطه مرگ بالا
blade center of pressure مرکز فشار تیغه
center face off spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
word processing center مرکز پردازش کلمه
shopping center [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
action information center مرکز اخبار تاکتیکی
action information center مرکزاطلاعات تاکتیکی
army personnel center مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com