English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
attended operation عملکرد با مراقب
Other Matches
attended با مراقب
they attended the king ایشان درخدمت پادشاه بودند
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
or operation عمل یا
co-operation همکاری مشترک
to come into operation قانونی درست شدن
to come into operation قانون شدن
to come into operation کاربرد پذیر شدن
operation کار کردن
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
co-operation کار مشترک
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
to come into operation قابل اجرا شدن
operation immediate اقدام سریع
to come into operation دایر شدن
to come into operation بکار افتادن
come into operation قابل اجرا شدن
to come into operation قابل اجراشدن
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
not operation عمل نفی
not operation عمل نقض
operation کارکرد
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation به اجرا
operation اداره
operation کارکردن با یک وسیله
operation عمل جراحی
operation به کارانداختن
operation عمل کردن
operation عمل
operation عملیات
operation عملکرد
operation بهره برداری
operation وابسته به عمل عملکرد
operation گردش
operation عمل جراحی عمل
operation گرداندن
operation کار
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation گردش جنبش
operation order دستور عملیاتی
operation of contract نفوذ قرارداد
operation overlay کالک عملیات
operation overlay کالک عملیاتی
operation map نقشه عملیات
no operation instruction دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
operation order دستورعملیات
on line operation عمل درون خطی
parallel operation عمل موازی
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
no operation instruction OPERATION NO
operation research تحقیق درعملیات
operation research پژوهش عملیاتی
operation map نقشه عملیاتی
operation manager مدیر عملیات
one step operation عمل تک مرحله
on line operation عملکرد درون خطی
offline operation عمل برون خطی
online operation عمل درون خطی
operation analysis عمل کاوی
operation annexes پیوستهای عملیاتی
off line operation عملکرد برون خطی
operation code رمزالعمل
operation analysis تحلیل عملکرد
nonidentity operation عمل ناهمانی
operation code کد عملیاتی
operation code رمز عمل
operation decoder عمل گشا
operation decoder عمل شناس
operation center مرکز عملیات
parallel operation عملکرد موازی
parallel operation عملیات موازی
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation عملکرد بی مراقب
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unary operation عمل یگانی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
unattended operation عملکردبی مراقب
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
A surgical operation . عمل جراحی
serial operation عمل نوبتی
operation keys کلیدهایعملیات
transfer operation عمل انتقال
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
serial operation عملیات سری
revenue operation عملکرد
rescue operation عملیات نجات
ready for operation اماده کار
pseudo operation عملواره
pseudo operation شبه عمل
privieged operation عمل ممتاز
string operation عملیات رشتهای
string operation عملکردرشتهای
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
telephone operation عملکرد تلفن
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous operation عمل همگام
symmetry operation عمل تقارن
surgical operation دست کاری
surgical operation عمل جراحی
point operation عمل نقطهای
dyadic operation عملکرد دوتایی
continous operation عملکرد پایدار
continous operation کار دائمی
concurrent operation عملکرد همزمان
concept of operation تدبیر عملیاتی
computer operation عملیات کامپیوتر
computer operation عملکرد کامپیوتری
component operation عناصر عملیاتی
cesarian operation عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
contouring operation کار فرم دهی
contouring operation فرم کاری
conversational operation عملیات محاورهای
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation عمل دوتایی
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation عمل همزاد
destructive operation عملیات مخرب
dagger operation عمل خنجری
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
cycle of operation دوره عمل سلاح
boolean operation عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary operation عمل کمکی
autonomous operation عملیات ازاد
autonomous operation عملیات مستقل
arithmetic operation عمل محاسباتی
arithmetic operation عمل حسابی
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic operation عملیات حسابی
area of operation منطقه عملیات
base operation عملیات پایگاهی
bi conditional operation عمل دوشرطی
binary operation عمل دودویی
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation عمل بولی
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation عملیات بلوک
binary operation عملکرد دودوئی
binary operation عمل دودوئی
amphibious operation عملیات اب خاکی
emergency operation بهره برداری اضطراری
emergency operation کارکرد
milling operation فرزکاری
method of operation طرز کار
monadic operation عملکرد تکین
method of operation روش کار
intruder operation تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
manual operation عملیات دستی
manual operation عمل دستی
majority operation عمل اکثریت
method of operation عملکرد
molding operation فرم کاری
molding operation قالب کاری
limiting operation عملیات محدودکننده
logic operation عمل منطقی
logical operation عمل منطقی
monadic operation عملکرد یگانه
indirect operation عملکرد غیرمستقیم
equivalence operation عمل هم ارزی
external operation عملیات خارجی
external operation عملیات خارج از مملکت
furnace operation عملکرد کوره
nature of the operation ماهیت عملیات
nand operation عمل نقیض و
n ary operation عمل N تاییN
n adic operation عمل N تاییN
illegal operation عملکرد غیر قانونی
multijob operation عملیات چند کاره
global operation عملیات سراسری
furnace operation طرزکار کوره
logical operation عملکرد منطقی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com