English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 69 (5 milliseconds)
English Persian
audit trail رد ممیزی
audit trail پیگیری
audit trail اثر رسیدگی
audit trail ردممیزی
Other Matches
audit رسیدگی
audit یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audit بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audit توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audit ممیزی دفاترمحاسباتی
audit ممیزی کردن
audit ممیزی رسیدگی کردن
audit بازرسی
audit رسیدگی کردن
audit بازرسی رسیدگی
audit بازبینی
audit حسابرسی
audit حسابرسی کردن بازبینی کردن
audit departmant اداره ممیزی
audit office اداره حسابرسی
audit departmant اداره حسابرسی
location audit تصدیق دقت تعیین محل هدف به وسیله رادار تصدیق محل سکنی پرسنل یامحل اجناس درانبار
marketing audit کنترل داخلی
marketing audit ارزیابی سیاستهای فروش
social audit ارزیابی عملکرد اجتماعی موسسه
stock audit حسابرسی موجودی
audit office دفتر حسابرسی
off the trail پی گم کرده
trail پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
off the trail دوراز خط
right trail سهم سمت راست توپ
trail خط ی در امتداد چیزی
trail بدنبال کشیدن
trail بدنبال حرکت کردن
trail طفیلی بودن
trail دنباله دار بودن
trail دنباله داشتن
trail اثرپا باقی گذاردن
trail پیشقدم پیشرو
trail دنباله
trail یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
trail راهک
trail هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trail هدف را تعقیب کنید
trail bike موتورسیکلت کوچک سبک برای مسیرهای خارج از جاده
trail formation ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی
trail porty قسمت نظم ارای ستون
trail run رانش ازمایشی
vapor trail مسیر عبور بخار
vapor trail لولههای بخار
vortex trail دنباله مرئی باقیمانده از نوک بال یا ملخ و غیره ناشی ازجریانهای حلقوی شدید
nature trail مسیرعلامتگذاریشده
vapour trail ردپروازهواپیمادرآسمان
To be on someone trail. To trace someone. رد کسی را دنبال کردن
condensation trail مسیر انجماد
the trail of a meteor دنباله شهاب
split trail سهم باز
box trail سهم بسته
box trail سهم قوطی شکل
combat trail مسیر جریان رزم
combat trail مسیررزمی
condensation trail مجموعه وسایل انجماد
cross trail جاده عرضی
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
To follow ( trail, chase) someone. پی کسی افتادن
trail-view mirror آینهبغلتریلی
deflection component of trail شاخه سمتی مسیر
deflection component of trail شاخه سمتی معبر حرکت
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
To put someone off the scent. To draw a red herring across the trail. رد گم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com