Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
authority ties of the state
اولیا امور
authority ties of the state
مصادر امور
Other Matches
national
[state, federal state]
<adj.>
حکومتی
national
[state, federal state]
<adj.>
دولتی
ties
مسابقه بین دو تیم
ties
اتحاد وابستگی
ties
مساوی
ties
بالا انداختن توپ
ties
متصل کردن مهار کردن مهار
ties
بستن
ties
ملزم کردن
ties
برابر شدن
ties
تیر اتصالی
ties
کش
ties
الزام
ties
قید
ties
بند گره
ties
کراوات
ties
دستمال گردن
ties
زدن
ties
علاقه
ties
رابطه برابری
ties
تساوی بستن
ties
گره زدن
ties
عضو تحمل کننده کشش
ties
بند پارچهای جلیقه نجات بند
ties
گره
ties of friendship
قیودیاعلاقه دوستی
political ties
هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
ties of friendship
انچه دوستی اقتضامیکند
bow ties
پاپیون
bow ties
کروات
marriage ties
علقه زوجیت
To sever ones ties . to lose interest.
قطع علاقه کردن
authority
توانایی اجازه
authority
منبع موثق
authority
نفوذ
authority
سلطان
authority
مجوز
authority
توانایی انجام کاری
authority
مقام صلاحیت دار
authority
اجازه اعتبار
authority
اختیار
authority
توانایی
authority
قدرت
authority
منبع صحیح و موثق
authority
اولیاء امور
authority
اقتدار
authority
مرجع
authority
مقام
authority
اجازه
authority
مرجع قدرت
authority
صلاحیت
authority
مدرک یا ماخذی از کتاب معتبریا سندی نویسندهء معتبر
authority
لیستی از اصط لاحات که توسط افرادی که پایگاه داده ها را ایجاد و از آن استفاده می کنند مط رح می شوند
It is beyond my authority.
ازاختیار من خارج است
under the authority of ...
از طرف...
establishing authority
مقام مسئول نیروهای اب خاکی
establishing authority
فرماندهی نیروهای اب خاکی
delegation of authority
دادن اختیار انجام عمل
delegation of authority
دادن اختیارات
delegation of authority
مجاز شمردن
local authority
مرجع صلاحیتدار محلی
certificate of authority
اجازه نامه
coordinating authority
اختیارهماهنگ کردن
coordinating authority
مقام هماهنگ کننده
convening authority
مقام صلاحیتدار موقت
convening authority
فرماندار موقت نظامی
vicarious authority
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
tutelar authority
اختیار ناشی از قیومت
power of authority
اجازه نامه
certificate of authority
اختیار نامه
stateman in authority
زمامدار
occupation authority
اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
power of authority
وکالت نامه
certificate of authority
وکالت نامه
local authority
انجمن محلی
power of authority
اختیار نامه
to carry authority
نفوذیاقدرت داشتن
To exceed ones authority.
ازحدود اختیارات خود فراتر رفتن
acquisition authority
اعتبار خرید کالاو خدمات
regulatory authority
اولیاء امور نظارتی
Delegation of Authority
تفویض اختیار
supervisory authority
اولیاء امور نظارتی
supervisory authority
اولیاء امور مراقبتی
regulatory authority
اولیاء امور مراقبتی
authority symbol
نماد قدرت
surveillance authority
اولیاء امور مراقبتی
acquisition authority
اجازه خرید
It is beyond my authority(control).
اینکار از اختیار من خارج است
aviation authority
امور هواپیمایی
authority figure
مظهر قدرت
to delegate one's authority to somebody
به کسی اختیار تام دادن
[حقوق]
surveillance authority
اولیاء امور نظارتی
issuing authority
[body]
مرجع
[اداره]
صادر کننده
alternate command authority
افسر جانشین فرمانده
alternate command authority
مقام جانشین فرماندهی
tradition of fair authority
حدیث حسن
tradition narrated by several authority
حدیث متواتر
competant judicial authority
مقامات صلاحیت دار قضائی
He is an authority on medical science .
درعلم پزشکی صاحب نظر است
Berlin Transport Authority
[BVG]
اداره ترابری برلین
corresponding state
حالت متنافر
the state
effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
to be in a state of a
هراسان بودن
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
to keep state
شان یا مقام خودراحفظ کردن
to keep state
خود را گرفتن
two state
دو حالتی
state-
ملت
what state
در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
to be in a state of a
بیم داشتن
state
تعیین کردن حال
state
سیاسی رسمی وضع
state
مقام ورتبه
state
ایالت کشوری
state
ابهت
state
افهار کردن وتصریح کردن
state
تعیین کردن وقرار دادن
state
حال
state
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state
وضعیت چیزی
state
وضعیت
state-
توضیح دادن
state-
جزء به جزء شرح دادن
state-
افهار داشتن افهارکردن
state
دولتی
state
کشور
state
افهار داشتن افهارکردن
state
جزء به جزء شرح دادن
state
چگونگی
state
کیفیت
state
دولت استان
state
ملت
state
جمهوری کشور
state
ایالت
state
کشوری
state
دولتی حالت
state
دولت
state
حالت
state-
تعیین کردن حال
state-
چگونگی
state-
کیفیت
state-
حال
state-
ایالت کشوری
state-
تعیین کردن وقرار دادن
state-
کشور
state-
افهار کردن وتصریح کردن
state-
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state-
ابهت
state-
دولتی
state-
سیاسی رسمی وضع
state-
مقام ورتبه
state-
وضعیت
state-
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state-
وضعیت چیزی
state-
جمهوری کشور
state-
ایالت
state-
کشوری
state-
دولتی حالت
state
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state-
دولت
state-
حالت
state
توضیح دادن
state-
دولت استان
state of siege
حالت محاصره
state ownership
مالکیت دولتی
state planning
برنامه ریزی دولتی
state of the realm
طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
state of the art
جدیدترین تکنولوژی تکنولوژی جدید
state of stress
حالت تنش
state of war
حالت مخاصمه
state prison
زندان ایالتی
state prison
زندان دولتی
state to which one belongs
دولت متبوعه siege-neutralized-neutral-buffer
state tiger
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
state affairs
امور مملکتی
state table
جدول حالات
state succession
تعویض دولتهابه طور متوالی
state succession
توالی دولتها
state aid
کمک دولت به موسسات عام المنفعه وغیره
state stress
وضعیت تنش
state road
شاهراه
state attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state religion
مذهب رسمی
state property
اموال عمومی
state socialism
سوسیالیسم دولتی
state bank
بانک استان
state bank
بانک دولتی
state property
دارائی دولت
state university
دانشگاه ایالتی
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
state lamb
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
state hood
ایالتی
state guard
ارتش ایالتی
state guard
نیروی نظامی ایالتی
state government
دولت مرکزی
state function
تابع حالت
state flower
گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
state equation
معادله حالتی
state diagram
نمودار حالات
state criminals
مجرمین سیاسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com