English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (8 milliseconds)
English Persian
auto answer خود جواب
Search result with all words
auto answer indicator جوابگویاتوماتیکی
Other Matches
auto توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
auto امکان تکرار مجدد حرف در صورتی که کلید پایین نگه داشته شود
auto امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
auto متنی که خودکار اطراف یک تصویر یا از یک صفحه به صفحه دیگر می چرخد
auto امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد و ضبط داده
auto سیستم کامپیوتری که یک تابع راه انداز را پس ازشروع مقداردهی اولیه میکند
auto توانایی نوار خوان که پس از رسیدن به انتهای نوار می ایستد
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto توانایی مودم برای پاسخ خودکار به تلفن پس از زنگ زدن
auto توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
auto تا از خرابی در صورت قط ع برق جلوگیری شود
auto da fe اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
auto da fe رای دادگاه
auto da fe اجرای رای
auto خودکار یا آنچه بدون نیاز به کابر کار کند
auto توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
auto تابع تشخیص صحت خودکار پس از ضبط داده
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
auto امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
auto سیستمی که در آن کاغذ چاپگر به طور خودکار به صفحه بعد می رود
auto کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
auto شماره تلفن
auto ماشین سواری
auto پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
auto :خودرو
auto rich مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
auto restart شروع دوباره به صورت خودکار
auto radio گیرنده اتومبیل
auto starter استارت خودکار
auto body اطاق اتومبیل
auto cad اتوکد
auto cat هواپیمای رله کننده هواپیمای واسطه مخابراتی
auto repeat خود تکرار
auto dial خود شماره گیر
auto drome پیست اتومبیل رانی
auto lean مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
auto load خود بارکن
auto transformer اتو- ترانسفورماتور
auto radio رادیوی اتومبیل
auto ignition خودسوزی
auto-immune وابسته به تولید پادتنهای مضر
auto racing مسابقه اتومبیل رانی
auto-immune خودایمن
auto dialing modem مدم خود شماره گیر
auto/manual selector دکمهانتخابدستی
auto reverse button دکمهمعکوساتوماتیک
auto body sheet بدنه اتومبیل
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
answer : پاسخ دادن
in answer to در پاسخ به
right answer پاسخ درست
answer [to something] پاسخ [به چیزی] [راه حل]
to answer in the a پاسخ مثبت دادن
answer پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
answer دفاع
answer سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
answer : جواب پاسخ
answer پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer بدرد خوردن مطابق بودن
an a answer پاسخ مثبت
answer جواب احتیاج را دادن
answer پاسخ
answer زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answer ضمانت کردن
answer مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer دفاع کردن
answer حالتی از مودم که پاسخ ها را با استفاده از ارتباط با مودم اصلی ایجاد میکند
answer جوابگو شدن
answer بکار امدن بکاررفتن
answer جواب دادن از عهده برامدن
answer پاسخ به یک سوال
to be at a loss for an answer پاسخی نداشتن
the answer is right under your nose <idiom> جواب مثل روز روشن است
Why don't you answer? چرا جواب نمی دهید؟
early answer پاسخ زود
no answer [n/a] [in forms] بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن]
glib answer پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
to frame an answer پاسخی را طرح کردن
reply [answer] پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
the answer to the riddle حل این معما
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
answer pennant پرچم جواب
answer/originate دریافت / ارسال
whyŠthere is the answer شرط در امده تقریبا معنی میدهد
whyŠthere is the answer در سر جواب
answer mode حالت پاسخ
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
to definitive answer پاسخ قطعی
an abrupt answer جواب تند
answer key کلید پاسخها
answer mode حالت جواب
originate answer مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
question answer سئوال- جواب
question answer صف
the answer is in the negative پاسخ ان منفی است
question answer در صف گذاشتن
To answer back. جواب دادن ( یکی بدو کردن )
Please answer the telephone. لطفا" جواب تلفن را بدهید
to press for an answer با صرار یا فشار پاسخ خواستن
A straightforward answer. جواب سر راست
answer/originate که میتواند داده دریافت یا ارسال کند
The wrong answer. جواب غلط
A correct answer. جواب صحیح
question answer صف بستن
Answer me this question. جواب این سؤالم را بده
answer/originate مثل مودم
answer/originate رسانه ارتباطی
reaction [answer, commentary] نظر
reaction [answer, commentary] رای
reaction [answer, commentary] پاسخ
to answer the call of nature <idiom> به توالت رفتن [اصطلاح روزمره]
voice answer back پاسخ سمعی
The answer to fools is silence. <proverb> جوب ابلهان خاموشى است .
A logical remark has no answer. <proverb> یرف یساب جواب ندارد .
to fail to provide an answer درماندن در دادن پاسخ
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
More money is not the answer to this problem. پول بیشتر حل این مسئله نیست.
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks] یونیماک [حمل و نقل]
Force is the answer to force. <proverb> جواب زور را زور مى دهد .
He was pressed for pressed for ad answer . به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com