Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
auto answer indicator
جوابگویاتوماتیکی
Other Matches
auto answer
خود جواب
auto
توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
auto
امکان تکرار مجدد حرف در صورتی که کلید پایین نگه داشته شود
auto
امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
auto
امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد و ضبط داده
auto
سیستم کامپیوتری که یک تابع راه انداز را پس ازشروع مقداردهی اولیه میکند
auto
توانایی نوار خوان که پس از رسیدن به انتهای نوار می ایستد
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto
توانایی مودم برای پاسخ خودکار به تلفن پس از زنگ زدن
auto
توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
auto
تا از خرابی در صورت قط ع برق جلوگیری شود
auto
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
auto
خودکار یا آنچه بدون نیاز به کابر کار کند
auto
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
auto
تابع تشخیص صحت خودکار پس از ضبط داده
auto
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
auto
سیستمی که در آن کاغذ چاپگر به طور خودکار به صفحه بعد می رود
auto
کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
auto
شماره تلفن
auto
متنی که خودکار اطراف یک تصویر یا از یک صفحه به صفحه دیگر می چرخد
auto da fe
اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
auto da fe
اجرای رای
auto da fe
رای دادگاه
auto
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
auto
:خودرو
auto
ماشین سواری
auto restart
شروع دوباره به صورت خودکار
auto racing
مسابقه اتومبیل رانی
auto body
اطاق اتومبیل
auto rich
مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
auto starter
استارت خودکار
auto-immune
وابسته به تولید پادتنهای مضر
auto-immune
خودایمن
auto cad
اتوکد
auto repeat
خود تکرار
auto cat
هواپیمای رله کننده هواپیمای واسطه مخابراتی
auto radio
رادیوی اتومبیل
auto radio
گیرنده اتومبیل
auto dial
خود شماره گیر
auto drome
پیست اتومبیل رانی
auto ignition
خودسوزی
auto lean
مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
auto load
خود بارکن
auto transformer
اتو- ترانسفورماتور
auto/manual selector
دکمهانتخابدستی
auto reverse button
دکمهمعکوساتوماتیک
auto body sheet
بدنه اتومبیل
auto dialing modem
مدم خود شماره گیر
in answer to
در پاسخ به
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
right answer
پاسخ درست
to answer in the a
پاسخ مثبت دادن
answer
پاسخ به یک سوال
answer
بکار امدن بکاررفتن
answer
بدرد خوردن مطابق بودن
answer
جواب احتیاج را دادن
answer
: جواب پاسخ
answer
پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
answer
دفاع
answer
پاسخ
answer
زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answer
حالتی از مودم که پاسخ ها را با استفاده از ارتباط با مودم اصلی ایجاد میکند
answer
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
an a answer
پاسخ مثبت
answer
: پاسخ دادن
answer
جوابگو شدن
answer
دفاع کردن
answer
ضمانت کردن
answer
tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
answer
جواب دادن از عهده برامدن
answer
[to something]
پاسخ
[به چیزی]
[راه حل]
i must answer for the damages
ازعهده خسارت ان باید برایم
originate answer
مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
early answer
پاسخ زود
question answer
سئوال- جواب
the answer is in the negative
پاسخ ان منفی است
question answer
صف
question answer
صف بستن
question answer
در صف گذاشتن
the answer is right under your nose
<idiom>
جواب مثل روز روشن است
Answer me this question.
جواب این سؤالم را بده
A straightforward answer.
جواب سر راست
A correct answer.
جواب صحیح
The wrong answer.
جواب غلط
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
to be at a loss for an answer
پاسخی نداشتن
to frame an answer
پاسخی را طرح کردن
no answer
[n/a]
[in forms]
بدون پاسخ
[در برگه برای پر کردن]
glib answer
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
Please answer the telephone.
لطفا" جواب تلفن را بدهید
To answer back.
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
the answer to the riddle
حل این معما
Why don't you answer?
چرا جواب نمی دهید؟
to definitive answer
پاسخ قطعی
to press for an answer
با صرار یا فشار پاسخ خواستن
whyŠthere is the answer
در سر جواب
whyŠthere is the answer
شرط در امده تقریبا معنی میدهد
reply
[answer]
پاسخ نامه ای
[پاسخ به پیام پست الکترونیکی ]
[پاسخ زبانی دفاعیه]
an abrupt answer
جواب تند
answer key
کلید پاسخها
answer mode
حالت جواب
answer mode
حالت پاسخ
answer pennant
پرچم جواب
answer/originate
رسانه ارتباطی
answer/originate
مثل مودم
answer/originate
که میتواند داده دریافت یا ارسال کند
answer/originate
دریافت / ارسال
More money is not the answer to this problem.
پول بیشتر حل این مسئله نیست.
to fail to provide an answer
درماندن در دادن پاسخ
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
The answer to fools is silence.
<proverb>
جوب ابلهان خاموشى است .
voice answer back
پاسخ سمعی
reaction
[answer, commentary]
رای
reaction
[answer, commentary]
نظر
to answer the call of nature
<idiom>
به توالت رفتن
[اصطلاح روزمره]
reaction
[answer, commentary]
پاسخ
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
Excepting
[With the exception of]
two students, no one could answer the last question correctly.
به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
Unimog
[a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks]
یونیماک
[حمل و نقل]
indicator
ثبات یا بیت علامت که وضعیت پردازنده و ثباتهایش را نشان میدهد مثل رقم نقلی یا سرریز
indicator
نمایش گرافیکی محل و استفاده پرچمهای نشان دهنده در برنامه
indicator
چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
indicator
علامت
indicator
چراغ راهنما
indicator
نماینده
indicator
اندیکاتور
c o d indicator
عقربه سی او دی
on-off indicator
چراغروشنوخاموش
indicator
عقربه
indicator
نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
indicator
شناساگر
indicator
شاخص اندازه
indicator
نشان دهنده
indicator
نمایشگر شاخص
indicator
علامت خط نشانه
indicator
عقربه یاصفحه نشان دهنده
indicator
شاخص
indicator
نمودار
indicator
راهنما
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
indicator
مقیاس
indicator
نشانگر
indicator
فشار سنج
indicator needle
عقربهسوزنی
achromatic indicator
شناساگر اکروماتیک
absence indicator
غیبت نما
wind indicator
بادنما
external indicator
نشان دهنده وضع خارجی وسیله
rear indicator
شاخصانتهایی
insulation indicator
دستگاه ازمایش عایق بندی
wheel indicator
نشانگر سکان
absence indicator
جانشین
airspeed indicator
سرعت نما
setting indicator
شاخصتنظیم
neutral indicator
شاخصسوخت
indicator telltale
شاخصساعتی
power indicator
شاخصروشن
indicator lights
نورهایراهنما
self-timer indicator
تنظیمگراتوماتیک
front indicator
جلو
front indicator
فشارسنج
charge indicator
اندازهشارژ
calls indicator
نمایشدهندهزنگتلفن
oxygen indicator
اکسیژنیدک
voltage indicator
دستگاه نشان دهنده فشارالکتریکی
column indicator
نشانگر ستونی
indicator electrode
الکترود شاخص
indicator electrode
الکترودنشان دهنده
indicator light
لامپ سیگنال
indicator tube
لامپ سیگنال
light indicator
نور نما
limit indicator
نشاندهنده تلرانس
magnetic indicator
سمت نمای مغناطیسی هواپیما
magnetic indicator
سمت یاب مغناطیسی هواپیما
mode indicator
نشانگر حالت
indicator gate
دریچه شاخص
neon indicator
شاخص نئونی
overflow indicator
سرریز نما
overflow indicator
سرریزنما
overflow indicator
مشخص کننده سرریزی
phase indicator
نشاندهنده فاز
polarity indicator
شاخص قطب
position indicator
شاخص نماها
indicator diagram
دیاگرام نشاندهنده
check indicator
نماینده مقابله
complex indicator
نشانگر عقده
check indicator
مشخص کننده مقابله
density indicator
چگالی سنج
dial indicator
دستگاه نشاهدهنده مدرج
direction indicator
دستگاه جهت نمایی
direction indicator
دستگاه نشاندهنده جهت حرکت
dual indicator
نشاندهنده دوتایی
economic indicator
شاخص اقتصادی
economic indicator
علائم اقتصادی
climb indicator
اوج نما
elevation indicator
صفحه نمودار درجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com