English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
auto body اطاق اتومبیل
Search result with all words
auto body sheet بدنه اتومبیل
Other Matches
auto da fe رای دادگاه
auto da fe اجرای رای
auto سیستمی که در آن کاغذ چاپگر به طور خودکار به صفحه بعد می رود
auto توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
auto امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد و ضبط داده
auto سیستم کامپیوتری که یک تابع راه انداز را پس ازشروع مقداردهی اولیه میکند
auto پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
auto :خودرو
auto ماشین سواری
auto شماره تلفن
auto کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
auto توانایی نوار خوان که پس از رسیدن به انتهای نوار می ایستد
auto توانایی مودم برای پاسخ خودکار به تلفن پس از زنگ زدن
auto da fe اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
auto متنی که خودکار اطراف یک تصویر یا از یک صفحه به صفحه دیگر می چرخد
auto خودکار یا آنچه بدون نیاز به کابر کار کند
auto امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
auto توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
auto تابع تشخیص صحت خودکار پس از ضبط داده
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
auto تا از خرابی در صورت قط ع برق جلوگیری شود
auto توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
auto امکان تکرار مجدد حرف در صورتی که کلید پایین نگه داشته شود
auto امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto starter استارت خودکار
auto racing مسابقه اتومبیل رانی
auto cat هواپیمای رله کننده هواپیمای واسطه مخابراتی
auto-immune خودایمن
auto transformer اتو- ترانسفورماتور
auto rich مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
auto restart شروع دوباره به صورت خودکار
auto repeat خود تکرار
auto radio گیرنده اتومبیل
auto radio رادیوی اتومبیل
auto load خود بارکن
auto lean مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
auto ignition خودسوزی
auto drome پیست اتومبیل رانی
auto dial خود شماره گیر
auto cad اتوکد
auto answer خود جواب
auto-immune وابسته به تولید پادتنهای مضر
auto dialing modem مدم خود شماره گیر
auto answer indicator جوابگویاتوماتیکی
auto/manual selector دکمهانتخابدستی
auto reverse button دکمهمعکوساتوماتیک
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks] یونیماک [حمل و نقل]
body جسم
body بدنه
body اطاق ماشین جرم سماوی
body لاشه جسم
body بدن
in a body جمعا
in a body همه با هم
body تنه
body تن
body دارای جسم کردن
body ضخیم کردن
body دست
body جسد
body هیات
body اطاق اتوبوس
body نوشتار و اندازه پیش فرض برای بیشتر متن ها
body 1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
body جسم [بدن]
after body قسمت پاشنه ناو
body بدن [کالبد]
body متن پیام
body غلیظ کردن
body گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
organ of the body عضو بدن
trapezoid body جسم ذوزنقهای
whitcomb body جسم ایرودینامیکی که به هواپیما اضافه میشود و سبب بهبود توزیع حجم اریارول میگردد
white body بدنه سفید
wisdom of the body خردمندی بدن
military body هیئت رئیسه نظامی
bakelite0 body بوفهباکلیت
olivary body بر امدگی جلو پیاز مخ برامدگی قدامی بصل النخاع
body stocking جامهی تنگ که به بدن میچسبد و بالاتنه و پاها را تا بالای زانو میپوشاند
body stockings جامهی تنگ که به بدن میچسبد و بالاتنه و پاها را تا بالای زانو میپوشاند
to a agarment to the body جامهای را اندازه تن کردن
thyroid body غده درقی
the whole body of a nation ملت
parant body جسم مادر
pineal body جسم صنوبری
rigid body جسم صلب
primary body جسم اولیه
saturated body بخار مشبع
solid body جسم سخت
soul and body روح و جسم
streamline body بدنه اتومبیل یاهواپیماکه ....تیزی شکل خودکمترباجریان هوامقاومت کند
the body of a document متن یک سند
the body politic ملت و دولت
the body politic جامعه
the whole body of a nation تمامی
body flap زبانهبدنه
body of fornix نوارسفیدزیرنیمکرههایمغز
body odour بویبدن-بویعرقبدن
body search بازرسیبدنی
body-builder بدنساز
foreign body آنچهتصادفادرسرجایخودنباشد
To keep body and soul together. زندگی بخور ونمیری داشتن
Never!over my dead body . صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
keep body and soul together <idiom>
over one's dead body <idiom> هرگز
The human body بدن انسان
pylon body بدنهستون
to register [with a body] اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
to report [to a body] گزارش دادن [به اداره ای]
body blow سدیبزرگدربرابررسیدنبههدفی
vitreous body قسمتمیداندید
body of nail وسعتناخن
body pad بالشتکبدنه
body shirt بادی
body tube لاستیکبدنه
body whorl پیچبدنه
body wire سیماصلی
camera body بدنهدوربین
ciliary body بخشمژهدار
circular body صفحهمدور
fuse body بدنهفیوز
hive body بدنهکندو
pylon body بدنهبرج
tipper body بدنهتخلیهکننده
triangular body بدنهمثلثی
vertebral body استخوانمهره
body and soul <idiom> با تمام وجود
military body هیئت نظامی
body snatcher جسد دزد
the body of a carriage بدنه یک کالسکه
body brick اجر خوب پخته شده
body english چرخش بی اختیار
body corporate شرکت شرکت سهامی
body checker بازیگر تنه زن
body check سد کردن بازیگر توپدار
body centered بطور فضایی متمورکز شده
body cell یاخته غیر تناسلی
body capacitance فرفیت بدن
body force نیروی حجمی
body guard نگهبان
body snatcher کسی که برای تشریح نبش قبرمیکند
body size اندازه بدن
body scissors سگک از رو
body sand ماسه پر کننده
body of a map منطقه زیر پوشش نقشه یانمودار
body mechanics مکانیک بدن
body image تصویر بدن
body guard هنگ ویژه
body guard موکب
body build هیکل
body brick اجر قرمز
governing body هیات حاکمه
governing body هیئت حاکمه
body-building بدنسازی
body-building پرورش اندام
body-building ورزش زیبایی اندام
body building بدنسازی
body building پرورش اندام
body building ورزش زیبایی اندام
body language زبان بدن
heavenly body body celestial
heavenly body جسم اسمانی
body alinement تنظیم بدن تیرانداز
body alinement تنظیم بدن
black body جسم سیاه
black body قسمت خطرناک
automobile body اطاق اتومبیل
astral body شبح
heavenly body جرم سماوی
heavenly body جرم اسمانی جسم سماوی
body politic ملت
body surf موج سواری بدون تخته
celestial body صورت فلکی
celestial body صور فلکی
celestial body جسم سماوی
fruiting body تخمدان
celestrial body جسم اسمانی
loop body بدنه حلقه
fruiting body هاگدان عضو مولد تخم یا هاگ
celestrial body جسم سماوی جرم اسمانی
celestrial body جرم سماوی
cold body منبع سرد
corporate body شخص حقوقی
incandescent body جسم ملتهب
striate body جسم مخطط
diplomatic body هیات نمایندگان سیاسی
cell body جسم یاخته
lifting body هواپیمایی که قسمت عمده یاکل برای ان توسط شکل ویژه ان تامین میشود
furnace body بدنه کوره
main body عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
mammillary body جسم پستانی
buffer body بدنه دافع
loop body تنه حلقه
body type فونت متن
busy body فضول
body type سنخ بدنی
limbs of the body جوارح
middle body قسمت میانه ناو یا کشتی
busy body ادم فضول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com