English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (1 milliseconds)
English Persian
auto starter استارت خودکار
Other Matches
starter شروع کننده
self-starter مبتکر
self-starter خودبخود شروع شونده
self-starter خودآغاز
non-starter کار نشدنی
non-starter بیهوده
non-starter کار یا فکر عبث
non-starter کار نا انجام
non-starter طرحی که انجام نمیشود
non-starter رویدادی که روی نمیدهد
self-starter پرکار
self-starter خودکار
starter وسیلهای برای گرداندن محرک اصلی در طول مدت استارت
starter استارت
starter راه انداز [استارتر] [اتومبیل رانی ]
starter اغازگر
starter راه انداز
starter استارتر
line starter راه انداز خط
motor starter موتور راه انداز
rheostatic starter راه انداز رئوستایی
starter cable کابل استارتر
starter coil کویل راه انداز
kick starter اهرم راه اندازنده
kick starter راه انداز پایی
foot starter راه انداز پایی
foot starter استارتر پایی
crank starter درگیری فالایویل و چرخ دنده میل لنگ راه انداز میل لنگ
combustion starter مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
cartridge starter سیستم استارت موتور اصلی که توسط کارتریج قابل شارژی کار میکند
starter dynamo دینام - استارتر
starter gap شکاف اغازگر
three phase starter راه انداز سه فاز
starter's pistol هفت تیر مخصوص اغازمسابقه
starter's list فهرست اسبهاییکه واجدشرایط برای شرکت درمسابقه نیستند
starter button دکماستارت
starter handle دستهآغازگر
starter motor راه انداز [استارتر] [اتومبیل رانی ]
starter switch سوئیچ استارتر
starter/generator استارتر ژنراتور
fly wheel starter راه اندازچرخ لنگر
impulse starter coupling جفتگری ضربه ساز
key starter shaft محور استارتر
air impingment starter نوعی استارتر در موتورهای توربینی کوچک
magnet type starter راه انداز نوع مغناطیسی
air turbine starter استارتری در موتورهای توربینی که توسط هوای فشرده توربین کوچکی را که توسط چرخدنده هایی باکمپرسور درگیراست میچرخاند
starter motor armature ارمیچر راه انداز
starter gear ring چرخ دنده استارتر
fly wheel starter استارتر فلایول
magnetic full voltage starter کنتاکتور با رله
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto توانایی نوار خوان که پس از رسیدن به انتهای نوار می ایستد
auto سیستم کامپیوتری که یک تابع راه انداز را پس ازشروع مقداردهی اولیه میکند
auto خودکار یا آنچه بدون نیاز به کابر کار کند
auto توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
auto تابع تشخیص صحت خودکار پس از ضبط داده
auto امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد و ضبط داده
auto امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
auto امکان تکرار مجدد حرف در صورتی که کلید پایین نگه داشته شود
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
auto امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
auto تا از خرابی در صورت قط ع برق جلوگیری شود
auto توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
auto توانایی مودم برای پاسخ خودکار به تلفن پس از زنگ زدن
auto سیستمی که در آن کاغذ چاپگر به طور خودکار به صفحه بعد می رود
auto پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
auto متنی که خودکار اطراف یک تصویر یا از یک صفحه به صفحه دیگر می چرخد
auto :خودرو
auto ماشین سواری
auto شماره تلفن
auto کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
auto da fe اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
auto da fe اجرای رای
auto da fe رای دادگاه
auto توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
auto transformer اتو- ترانسفورماتور
auto answer خود جواب
auto drome پیست اتومبیل رانی
auto ignition خودسوزی
auto radio گیرنده اتومبیل
auto lean مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
auto load خود بارکن
auto radio رادیوی اتومبیل
auto repeat خود تکرار
auto restart شروع دوباره به صورت خودکار
auto dial خود شماره گیر
auto-immune وابسته به تولید پادتنهای مضر
auto body اطاق اتومبیل
auto racing مسابقه اتومبیل رانی
auto-immune خودایمن
auto rich مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
auto cad اتوکد
auto cat هواپیمای رله کننده هواپیمای واسطه مخابراتی
auto reverse button دکمهمعکوساتوماتیک
auto answer indicator جوابگویاتوماتیکی
auto dialing modem مدم خود شماره گیر
auto/manual selector دکمهانتخابدستی
auto body sheet بدنه اتومبیل
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks] یونیماک [حمل و نقل]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com