English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
automatic lathe operator اپراتور ماشین تراش خودکار
Other Matches
lathe operator تراشکار
automatic lathe ماشین تراش خودکار
full automatic lathe ماشین تراش تمام اتوماتیک
automatic coping lathe ماشین تراش خودکار
automatic roughing lathe ماشین تراش سایشی خودکار
semi automatic lathe ماشین تراش نیمه خودکار
automatic stub lathe ماشین تراش
automatic lathe for taper turning ماشین تراش مخروطی
cam operated automatic lathe ماشین تراش اتوماتیک بادامکی
lathe چرخ خراطی
lathe تراش دادن خراطی کردن
lathe چرخ کوزه گری
lathe چرخ تراش
lathe دستگاه سوپاپ تراش
lathe ماشین تراش
lathe خراطی
lathe shop تراشکاری
lathe dog گیره ماشین تراش
lathe shop کارگاه تراشکاری
lathe tool ابزار تراش
lathe tool تیغه تراش
lathe work تراشکاری
polishing lathe ماشین تراش پرداخت
precision lathe ماشین تراش دقیق
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
lathe mandrel مرغک ماشین تراش
capstan lathe ماشین تراش دوار
engine lathe ماشین تراش با هرزگردهدایت و کشش
duplicating lathe ماشین تراش نمونهای
center lathe ماشین تراش متمرکز
chuck lathe سه نظام ماشین تراش
ingot slicing lathe دستگاه جداکننده شمش
car wheel lathe دستگاه ماشین تراش
lathe tool holder نگهدارنده تیغه تراش
combination turret lathe ماشین تراش کاپستان مرکب
flat turret lathe ماشین تراش رولور تخت
ingot boring lathe دستگاه مته شمش
fixed center turret lathe ماشین تراش با مرکز ثابت
operator تلفنچی
operator عملگر [ریاضی]
operator ترتیب اجرای عملیات ریاضی
operator متصدی ماشین
operator عامل
operator خدمه وسیله
operator متصدی دستگاه
operator کاربر
operator نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند.
operator کارگردان
operator انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
operator حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
operator شخصی که یک ماشین یا فرآیندی را اجرا میکند
operator شخصی که با کامپیوتر کار میکند
operator وسایل ورودی خروجی که اپراتور برای کنترل کامپیوتر استفاده میکند
operator عملگر
operator اپراتور
operator متصدی
operator گرداننده
operator عمل کننده
operator مجری
operator پخشگر
operator اپراتور
operator تلگرافچی
operator عمگر
operator گرداننده
operator متصدی
operator تلفن چی
operator مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
operator console پیشانه متصدی
boolean operator عملگر بولی
boolean operator عملگر جبر بول
binary operator عملگر دودوئی
binary operator عملگر دوتایی
console operator اپراتور کنسول
computer operator اپراتور کامپیوتر
keypunch operator منگنه زن
concatenation operator عملگر الحاقی
conditional operator عملگر شرطی
dyadic operator عملگر دوتایی
comparison operator عملگر مقایسه
impedance operator اپراتور مقاومت
comparison operator عملگرمقایسهای
impedance operator اپراتورامپدانس
inequality operator نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
laplace operator عملگر لاپلاس
boolean operator عملگر بول
keypunch operator متصدی منگنه زنی
operator on incentive مقاطعه چی
Laplace operator عملگر لاپلاس [ریاضی] [فیزیک]
tour operator شرکتیکهاوقاتتعطیلراتنظیممیکند
operator's cab بیلمکانیکیعملیاتی
clock operator تنظیمکنندهوقت
wireless operator اپراتور بی سیم
winch operator driver winch
differential operator عملگر دیفرانسیلی [ریاضی]
incentive operator مقاطعه چی
operator on incentive پیمانکار
incentive operator پیمانکار
operator on incentive مقاطعه کار
incentive operator مقاطعه کار
unary operator عملگر یگانی
telephone operator تلفن چی
n ary operator عملگر N تایی
monadic operator اپراتور منط قی فقط با یک عملوند
monadic operator عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
monadic operator عملگر تکین
machine operator اپراتور ماشین
machine operator اپراتوردستگاه
machine operator کارگردان ماشین
logical operator عملگر منطقی
nand operator عملگر نقیض و
operator command فرمان متصدی
telegraph operator تلگرافچی
relational operator عملگر رابطهای
redirection operator عملگر تعیین جهت
radio operator بی سیم چی
radio operator متصدی بی سیم
radar operator متصدی رادار
operator console کنسول اپراتور
operator console پیشانه اپراتور
logic operator اپراتور منطقی
machine operator متصدی ماشین
assignment operator عملگر جایگزینی
arithmetic operator عملگرمحاسباتی
arithmetic operator نشان حسابی عملگر ریاضی
arithmetic operator عملگرحسابی
arithmetic operator اپراتور محاسباتی
annihilation operator عملگر نابودی
amateur operator تفنن گر
aggregate operator عملگر جمعی
word processing operator متصدی پردازش کلمه
operator of light machinery اپراتور ماشین الات سبک
peripheral equipment operator متصدی تجهیزات جانبی
switchboard operator's set صفحهکلید
lighting board operator اپراتورتنظیمفشارنور
vertical control operator متصدی اندازه گیری تراز وارتفاع
switchboard operator's set تنظیماپراتور
operator of heavy machinery اپراتور ماشین الات سنگین
multimodal transport operator عامل حمل و نقل چند نوعه
horizontal control operator اندازه گیر بر دو سمت
monadic boolean operator اپراتور بولی با یک اپراند
combined transport operator عامل حمل و نقل ترکیبی
data entry operator متصدی داده دهی
locomotive operator [British E] راننده قطار
horizontal control operator الف ب س
train operator [American E] راننده قطار
automatic خودکارکردن
an automatic اتوماتیک
automatic آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic فرم های نامه نگاری
automatic کامپیوتری که امکانات آزمایش را بررسی میکند و میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را برای خطاها بررسی کند
automatic خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
automatic دستگاه خودکار
automatic غیر ارادی
automatic خودکار
automatic جنگ افزار خودکار
automatic ناخودآگاهانه
automatic توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی
automatic take تغییر پایگاه
automatic اتوماتیک
automatic قهری
automatic coding برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه نویسی خودکار
automatic check کنترل خودکار بررسی خودکار
automatic computer کامپیوتر خودکار
automatic control کنترل خودکار
automatic pilot وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic controller دستگاه فرمان
automatic pilot دستگاه خودکار هدایت کشتی وهواپیما
automatic controller مراقب خودکار
fully automatic کاملا" خودکار
fully automatic تمام اتوماتیک
automatic kerning کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
automatic exchange رد و بدل کننده خودکار
automatic drop اتصال خودکار
automatic behavior رفتار خودکار
automatic cutout قطع خودکار
automatic cutout فیوز اتوماتیک
automatic check ازمایش خودکار
automatic pilot خلبان اتوماتیک
automatic aiming تعقیب خودکار
automatic action ناهشیارکاری
semi automatic نیم خودکار
automatic coing برنامه نویسی خودکار
automatic pilot [A/P] خلبان اتوماتیک [حمل و نقل هوایی]
automatic pilot [A/P] خلبان خودکار [حمل و نقل هوایی]
automatic tracking تعقیب خودکار
automatic annunciator زنگ احضار خودکار
automatic check مقابله خودکار
automatic carriage تعویض خودکار
automatic pilots دستگاه خودکار هدایت کشتی وهواپیما
automatic c bias ولت شبکه خودکار
automatic buret بورت خودکار
automatic pilots وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic adjustment تهاتر قهری
automatic balance ترازوی خودکار
automatic pilots خلبان اتوماتیک
automatic toss روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
automatic stabilizer تثبیت کننده خودکار
automatic machine ماشین تراش
automatic titrator تیترکننده خودکار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com