English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
autonomous operation عملیات مستقل
autonomous operation عملیات ازاد
Other Matches
autonomous خودپیرو
autonomous خود مختار
autonomous واحد کنترل داخلی
autonomous خودکاربطور غیر ارادی
autonomous دارای زندگی مستقل
autonomous خودگردان
autonomous دارای حکومت مستقل خودمختار
autonomous دارای حکومت مستقل داخلی
autonomous consumption مصرف مستقل
autonomous investment سرمایه گذاری مستقل
autonomous investment سرمایه مستقل از درامد ملی
autonomous variable متغیر مستقل
to come into operation قانونی درست شدن
to come into operation قانون شدن
to come into operation کاربرد پذیر شدن
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
co-operation همکاری مشترک
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
or operation عمل یا
to come into operation قابل اجرا شدن
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
operation immediate اقدام سریع
to come into operation دایر شدن
come into operation قابل اجرا شدن
to come into operation بکار افتادن
to come into operation قابل اجراشدن
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
not operation عمل نفی
not operation عمل نقض
operation کارکرد
co-operation کار مشترک
operation کار کردن
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation اداره
operation به کارانداختن
operation عمل جراحی
operation عملیات
operation کارکردن با یک وسیله
operation کار
operation گردش جنبش
operation عمل کردن
operation گرداندن
operation عمل جراحی عمل
operation گردش
operation وابسته به عمل عملکرد
operation بهره برداری
operation عملکرد
operation عمل
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation به اجرا
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation manager مدیر عملیات
operation map نقشه عملیاتی
operation map نقشه عملیات
parallel operation عمل موازی
operation of contract نفوذ قرارداد
operation order دستور عملیاتی
operation order دستورعملیات
operation overlay کالک عملیات
operation overlay کالک عملیاتی
operation research پژوهش عملیاتی
operation research تحقیق درعملیات
parallel operation عملکرد موازی
operation decoder عمل شناس
dagger operation عمل خنجری
one step operation عمل تک مرحله
on line operation عمل درون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
offline operation عمل برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
no operation instruction دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
online operation عمل درون خطی
operation analysis تحلیل عملکرد
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation decoder عمل گشا
operation code رمز عمل
operation code کد عملیاتی
operation analysis عمل کاوی
nonidentity operation عمل ناهمانی
operation code رمزالعمل
operation center مرکز عملیات
no operation instruction OPERATION NO
parallel operation عملیات موازی
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation عملکرد بی مراقب
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unary operation عمل یگانی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
unattended operation عملکردبی مراقب
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
A surgical operation . عمل جراحی
operation keys کلیدهایعملیات
transfer operation عمل انتقال
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
serial operation عملیات سری
serial operation عمل نوبتی
revenue operation عملکرد
rescue operation عملیات نجات
ready for operation اماده کار
pseudo operation عملواره
pseudo operation شبه عمل
privieged operation عمل ممتاز
string operation عملیات رشتهای
string operation عملکردرشتهای
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
telephone operation عملکرد تلفن
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous operation عمل همگام
symmetry operation عمل تقارن
surgical operation دست کاری
surgical operation عمل جراحی
point operation عمل نقطهای
nature of the operation ماهیت عملیات
dyadic operation عملکرد دوتایی
continous operation عملکرد پایدار
continous operation کار دائمی
concurrent operation عملکرد همزمان
concept of operation تدبیر عملیاتی
computer operation عملیات کامپیوتر
computer operation عملکرد کامپیوتری
component operation عناصر عملیاتی
cesarian operation عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
contouring operation کار فرم دهی
contouring operation فرم کاری
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation عمل دوتایی
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation عمل همزاد
destructive operation عملیات مخرب
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
cycle of operation دوره عمل سلاح
conversational operation عملیات محاورهای
boolean operation عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary operation عمل کمکی
attended operation عملکرد با مراقب
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
arithmetic operation عمل محاسباتی
arithmetic operation عمل حسابی
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic operation عملیات حسابی
area of operation منطقه عملیات
base operation عملیات پایگاهی
bi conditional operation عمل دوشرطی
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation عمل بولی
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation عملیات بلوک
binary operation عملکرد دودوئی
binary operation عمل دودوئی
binary operation عمل دودویی
amphibious operation عملیات اب خاکی
emergency operation بهره برداری اضطراری
method of operation روش کار
molding operation فرم کاری
intruder operation تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
manual operation عمل دستی
milling operation فرزکاری
method of operation عملکرد
limiting operation عملیات محدودکننده
logic operation عمل منطقی
logical operation عمل منطقی
logical operation عملکرد منطقی
majority operation عمل اکثریت
manual operation عملیات دستی
method of operation طرز کار
indirect operation عملکرد غیرمستقیم
illegal operation عملکرد غیر قانونی
molding operation قالب کاری
monadic operation عملکرد یگانه
multijob operation عملیات چند کاره
n adic operation عمل N تاییN
n ary operation عمل N تاییN
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com