Dictiornary-Farsi | auxiliary handle | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 175 (9 milliseconds)

English	Persian
auxiliary handle	دستهکمکی


Other Matches

auxiliary	نیست
auxiliary	پردازنده جانبی مثل آرایه یا پردازنده عددی که میتواند با CPU اصلی کار کند تا سرعت اجرا را افزایش دهد
auxiliary	پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
auxiliary	آنچه کمک میکند
auxiliary <adj.>	کمک کننده
auxiliary value	مقدار کومکی
auxiliary <adj.>	به درد بخور
auxiliary <adj.>	دارای مزیت
auxiliary <adj.>	بدرد خور
auxiliary value	ارزش کومکی
auxiliary	که حافظه اصلی کامپیوتر
auxiliary	هر رسانه ذخیره سازی داده
auxiliary	امدادی معین
auxiliary	امدادی
auxiliary	کمکی
auxiliary	یدکی
auxiliary	امدادی کمکی
auxiliary <adj.>	کمک دهنده
auxiliary	معین
auxiliary	اضطراری
auxiliary	مساعدت
auxiliary storage	انبار کمکی
auxiliary storage	انباره کمکی
auxiliary ship	کشتی تدارکاتی
auxiliary storage	حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
auxiliary service	خدمات جنبی
auxiliary section	برش کومکی
auxiliary forces	قوای کمکی
auxiliary forces	نیروی کمکی
auxiliary machinery	دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
auxiliary memory	حافظ کمکی
auxiliary memory	حافظه کمکی
auxiliary operatich	عمل کمکی
auxiliary operation	عمل کمکی
auxiliary operation	عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary rotor	رتور کمکی
auxiliary switch	کلید فرعی
auxiliary target	هدف کمکی
auxiliary target	نقطه کمکی
auxiliary projector	پروژهکتورکمکی
auxiliary heating	سیستمگرمایی
naval auxiliary	پایگاه لجستیکی دریایی
modal auxiliary	فعل معین شرطی
nursing auxiliary	کمک پرستار [مرد]
nursing auxiliary	کمک بهیار [مرد]
nursing auxiliary	کمک پرستار [زن] [شغل] [پزشکی]
nursing auxiliary	کمک بهیار [زن] [شغل] [پزشکی]
auxiliary program	برنامه کمک [رایانه شناسی ]
auxiliary work	کارهای اضافی
auxiliary view	نمای کمکی
auxiliary tank	مخزنکمکی
auxiliary fleet	ناوگان تدارکاتی
auxiliary ego	خود کمکی
auxiliary activity	فعالیت فرعی
auxiliary charger	شارژکننده کمکی
auxiliary circuit	مدار یدکی
auxiliary construction	ساختمان کومکی
auxiliary contours	خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
auxiliary electrode	الکترود کمکی
auxiliary equipment	تجهیزات کمکی
auxiliary equipment	تجهیزات جانبی
auxiliary equipment	وسایل یدکی
auxiliary equipment	وسایل کمکی
auxiliary equipment	وسائل کمکی
auxiliary facilities room	اتاقتدارک
auxiliary base line	باز کمکی
auxiliary video switcher	دکمهنمایشکمکی
port auxiliary service	یگان خدمات بندری
auxiliary spark gap	دهانه جرقه یدکی
auxiliary landing field	فرودگاه کمکی
auxiliary sailing vessel	کشتی بادی موتوردار
auxiliary control surfaces	سطوح فرامین کمکی
auxiliary flight surfaces	سطوح پرواز کمکی
auxiliary power unit	واحد قدرت کمکی
handle	بکار بردن
handle	سروکارداشتن با
handle	رفتار کردن استعمال کردن
handle	دسته گذاشتن
handle	قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
take-up handle	دستهسوارکننده
the handle to one's name	لقب
this will a for a handle	بکارمن نمیخورد
this will a for a handle	بدرمن نمیخورد
handle	احساس بادست
handle	وسیله لمس
handle	قبضه شمشیر
handle	دسته
handle	دست زدن
handle	دستکاری کردن
handle	دستگیره
handle	شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle	نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle	اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle	ضامن دستگیره
handle	گیره نگهدارنده
handle	دست داشتن دسته
handle	سیم بین چکش و دستگیره
handle	خرید و فروش کردن
handle	گیره
handle	با دست عمل کردن
handle	مانور کردن
handle	دست زدن به
to handle something	چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
half handle	نیمدسته
gun handle	دستهتلمبه
insulated handle	دستهعایقدار
knob handle	دکمهدستی
pull handle	دستهکشش
grip handle	جادستی
lifting handle	دستهبلندکننده
retractable handle	دستهجمعشو
safety handle	دستهایمنی
to handle something with care	چیزی را با احتیاط جابجا کردن
fly off the handle <idiom>	از کوره در رفتن
The handle of the bucket has come off.	دسته سطل کنده شده
guide handle	دستهیراهنما
door-handle	دستگیرهدر
door-handle	اهرم در
types of handle	انواعدسته
turning handle	دستهچرخشگر
traversing handle	دستهعرضی
starter handle	دستهآغازگر
side handle	دستهجانبی
shaped handle	دستهحالتدهنده
grab handle	دستگیره
carriage handle	دستگیرهحامل
operating handle	دستگیره راه اندازی
operating handle	دستگیره کولاس
operating handle	دستگیره عامل
man handle	با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
hammer handle	دسته چکش
handle bar	دسته دوچرخه
lever handle	دستگیره اهرم
handle bar	فرمان
knurled handle	دستگیره اج دار
jug handle	شکاف به عرض دست
handle bar	دسته موتورسیکلت
scoop handle	مشته
file handle	دسته سوهان
handle the ball	دست زدن توپزن به توپ
handle escutcheon	روقفلی دسته
pump handle	زیاد تکان دادن
reshape handle	دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
elevating handle	دستهبالابر
door handle	دستگیرهدر
cross handle	ضامنضربدری
charging handle	دستهینشانگیر
carrying handle	دستهحمل
balanced handle	دسته تعادل
brake handle	ترمزدستی
basket handle	گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
capstan handle	هندل
star handle	دستگیره گردان
the handle of the face	بینی
the handle of the face	دماغ
handle escutcheon	روقفلی فرمان
crank handle	اهرم دستی
carrier handle	دسته حمل
carrier handle	دستگیره حمل
I can handle (cope with) hom.	از پس اوبرمی آیم
handle bar arm	دسته فرمان
inside door handle	دستگیره داخل درب اتومبیل
interior door handle	دستهداخلدر
oxygen control handle	دستهکنترلاکسیژن
pistol grip handle	دستهنگهدارندهپیستون
anti-vibration handle	دستهضدلغزش
air brake handle	دستهترمزهوایی
window winder handle	دستگیرهحرکتدهندهشیشه
Handle the boxes with care.	جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
The door – handle has broken off.	دسته درشکسته است
handle with kid gloves <idiom>	باکسی همکاری دقیق داشتن
figure skiing handle	دستهچوباسکی
To fly into a rage. To foly off the handle.	آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !	خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )