Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
average annual precipitation	متوسط بارندگی سالینه
Other Matches
annual precipitation	بارندگی سالیانه
annual average score	میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
precipitation	میزان بارندگی
precipitation	میزان رطوبت
precipitation	نزولات اسمانی مانند برف تگرگ و غیره
precipitation	ته نشینی
precipitation	دستپاچگی
precipitation	شتاب
precipitation	تسریع بارش
precipitation	رطوبت
precipitation	مرطوب کردن
precipitation	رسوب دادن
precipitation	ته نشست
precipitation	رسوب
precipitation	ریزش
precipitation	بارش
precipitation	رسوب کردن
precipitation	در صد رطوبت
precipitation reaction	واکنش رسوب دهنده
precipitation of moisture	انقباض و فرود امدن بخار تراکم بخار
acid precipitation	تسریع بارش اسیدی
precipitation of moisture	بارندگی
precipitation hardening	سخت گردانی رسوبی
precipitation brittleness	شکنندگی رسوبی
fractional precipitation	رسوب گیری جزء به جزء
precipitation area	منطقهبارش
precipitation heat treatment	عملیات حرارتی رسوبی
annual	سالانه
annual	یک ساله
annual	سالیانه
annual report	گزارش سالیانه
annual storage	مخزن سالانه
annual training	اموزش سالیانه
annual wage	دستمزد سالانه
annual earnings	درامد سالانه
annual ring	حلقهیکساله
semi annual	ششماهه
annual report	گزارش سالانه
annual increase	افزایش سالانه
annual increase	رشد سالانه
annual leave	مرخصی سالانه
annual budget	بودجه سالانه
annual payment	پرداخت سالیانه
annual earnings	عواید سالانه
annual payment	قسط سالیانه
annual preciptation	ریزش سالانه
annual rainfall	بارش سالانه
annual income	درامد سالانه
annual payment factor	ضریب بازپرداخت سالیانه
annual general meeting	مجمع عمومی سالیانه
annual general meeting	مجمع عمومی سالانه
annual accumulation of sediment	سال اورد ته نشست
annual general inspection	بازدید عمومی سالیانه
annual food plan	برنامه غذایی سالیانه
annual financial statement	گزارش مالی سالانه
annual efficiency index	شاخص کارایی سالانه خدمتی
annual patent fee	حق الامتیاز سالانه
annual rate of growth	نرخ رشد سالانه
annual accumulation of sediment	ته نشست سالانه
above average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
on average [on av.]	در میانگین
on average [on av.]	در حالت کلی
on average [on av.]	روی هم رفته
average	متوسط
average	میانگین
above-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
over-average <adj.>	بیش از حد متوسط
above-average <adj.>	بیش از حد متوسط
above average <adj.>	بیش از حد متوسط
over-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
with particular average	مشمول خسارات خاص
with average	شامل خسارات خصوصی وجزئی
particular average	خسارت خاص
particular average	خسارات جزئی
average	حد وسط
average value	مقدار میانگین
average value	ارزش میانگین
average value	مقدار متوسط
average particular	خسارت وارده بر کشتی
average	رویهمرفته بالغ شدن
average	میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average	پیدا کردن
average	درجه عادی میانگین
average	میانه متوسط
average out	میانگین در نظر گرفتن
particular average	خسارت جزئی
average value	میانگین
average	خسارت بحری
average	خسارت
average	معدل میانگین
average	مقدار متوسط
average	میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
average	معدل گرفتن
average	میانگین حسابی متوسط حسابی
average	معدل
average	عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
average	ایجاد میانگین
average	متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average	متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average	میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average	در حالت کلی
average	حد متوسط
average	میانگاه
average	روی هم رفته
average	میانگین موفقیت
average	متوسط خسارت در بیمه
composite average	معدل امتیاز بازیگر بولینگ
bowling average	میانگین امتیازهای توپ انداز
bowling average	معدل امتیاز بازیگربولینگ
batting average	میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
batting average	میانگین توپزنی
average voltage	ولتاژ متوسط
average strength	استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
free of all average	معاف از هرگونه خسارت
free of particular average	معاف از خسارات جزئی
weighted average	متوسط وزنی
weighted average	میانگین موزون
weighted average	میانگین وزنی
simple average	میانگین ساده
Nikkei average	شاخصسهام درژاپن
with pwrticular average	مشمول خسارت خاص
goal average	گل اواژ
moving average	میانگین متحرک
moving average	میانگین غلتان
monthly average	متوسط ماهیانه
goal average	گل شماری
general average	خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
average key	کلیدوسط
average speed	سرعت متوسط حرکت
average adjuster	کارشناس تعیین خسارت بیمه
average discharge	بده میانگین
average discharge	بده متوسط
average efficiency	بازده متوسط
average error	خطای میانگین
average expense	هزینه متوسط
average flow	بده میانگین
average flow	جریان متوسط
average heading	جهت متوسط هواپیما
average input	نهاده متوسط
average intensity	شدت جریان متوسط
average revenue	قیمت عادی
average latency	رکود متوسط
average latency	تاخیر متوسط
average life	عمر متوسط اقلام دارائی
average heading	جهت متوسط مسیر
average life	عمر میانگین
average deviation	انحراف میانگین
average deviation	انحراف متوسط
average stater	کارشناس تعیین خسارت بیمه
average adjustment	تصفیه خسارت
average available discharge	بده میانگینی دسترس
average available discharge	بده متوسط مفید
average bond	ضمانت نامه جبران خسارت
average bond	ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
average clause	بند یا ماده خسارت
average clause	عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
average conditions	شرایط عادی
average conditions	شرایط متوسط
average cost	میانگین هزینه
average cost	میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
average costs	معدل هزینه کل محصولات
average depth	عمق متوسط
average life	عمر متوسط
average output	محصول متوسط
average price	قیمت متوسط
average price	میانگین قیمت
average product	محصول متوسط
average product	تولید متوسط
average productivity	بهره دهی متوسط
average productivity	بازدهی متوسط
average radius	شعاع میانه
average cost	هزینه متوسط
average yield	بازده متوسط
average return	بازده متوسط
average radius	شعاع میانگاه
average revenue	درامد متوسط
average speed	سرعت متوسط
average payment	پرداخت متوسط
average revenue	قیمتی که خریدارمی پردازد
average reaction rate	سرعت متوسط واکنش
average cost pricing	قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
average kinetic energy	انرژی متوسط جنبشی
average reaction rate	مقدار متوسط واکنش
average degree of polymerization	درجه متوسط بسپارش
average seek time	مدت متوسط جستجو
average tax rate	نزخ متوسط مالیات
average total cost	هزینه متوسط کل
average variable cost	متغیر
average variable cost	هزینه متوسط
average variable cost	هزینه متوسط متغیر
average revenue product	درامد متوسط محصول
pass completion average	میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
general average statement	صورت یا اعلامیه خسارت کلی
earned run average	میانگین امتیاز کسب شده
fair average quality	کیفیت متوسط مناسب
average molecular speed	سرعت مولکولی متوسط
average marginal relationship	رابطه مفاهیم متوسط ونهائی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com