Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
average degree of polymerization	درجه متوسط بسپارش
Search result with all words
number average degree of polymerization	میانگین عددی درجه بسپارش
weight average degree of polymerization	میانگین وزنی درجه بسپارش
Other Matches
degree of polymerization	درجه بسپارش
critical degree of polymerization	درجه بحرانی بسپارش
polymerization	ترکیب و تراکم ذرات پلیمریزاسیون
polymerization	بسپارش
polymerization	پولیمریزه شدن
cationic polymerization	بسپارش کاتیونی
addition polymerization	بسپارش افزایشی
stepwise polymerization	بسپارش مرحلهای
stereopecific polymerization	بسپارش فضا ویژه
ionic polymerization	بسپارش یونی
interfacical polymerization	بسپارش در سطح مشترک
chain polymerization	بسپارش زنجیری
addition polymerization	بسپارش زنجیری
suspension polymerization	بسپارش تعلیقی
step polymerization	بسپارش مرحلهای
pearl polymerization	بسپارش مرواریدی
condensation polymerization	بسپارش تراکمی
solution polymerization	بسپارش محلولی
emulsion polymerization	بسپارش امولسیونی
mass polymerization	بسپارش تودهای
bulk polymerization	بسپارش تودهای
chain polymerization	بسپارش افزایشی
anionic polymerization	بسپارش انیونی
chain growth polymerization	بسپارش زنجیری
chain growth polymerization	بسپارش افزایشی
fixed bed polymerization	بسپارش در بستر ثابت
radical ion polymerization	بسپارش یونی رادیکال
ring opening polymerization	بسپارش حلقه گشا
step growth polymerization	بسپارش مرحلهای
step reaction polymerization	بسپارش مرحلهای
fluid bed polymerization	بسپارش در بستر سیال
free radical polymerization	بسپارش رادیکالی
degree	رتبه بندی کردن
degree	اندازه
to p to the degree of m.a	نائل شدن به درجه A.
to a degree	تادرجه زیادی
p in the second degree	شریک جرم
in a less degree	کمتر
first-degree	درجهیک
degree	درجه [یکای زاویه] [ریاضی]
(the) third degree <idiom>	بتفصیل پرسیدن
third degree	درجه سوم
third degree	رتبه سوم
degree	زینه
degree	دیپلم یا درجه تحصیل
degree	پایه
degree	رتبه
degree	درجه
degree of curve	درجه انحناء
degree of dissociation	درجه تفکیک
degree of crystalinity	درجه بلورینگی
degree of compaction	درجه تراکم
first degree of readiness	station action
degree of centralization	درجه تمرکز
oxidation degree	درجه اکسایش
degree of advancement	درجه پیشرفت
degree gradution	مقیاس درجهای
degree gradution	تقسیم بندی درجهای
centigrade degree	زینه صدبخشی
centigrade degree	درجه صدبخشی
baume degree	درجه بومه
degree of freedom	درجه ازادی
magnetic degree	زاویه مغناطیسی
electrical degree	درجه الکتریکی
degree opulence	درجه توانگری
degree of shrinkage	ضریب افت
degree of saturation	درجه اشباع
degree of risk	شدت خطر شدت قبول خطر
degree of risk	میزان خطر
degree of relationship	درجه خویشاوندی
degree of protection	میزان تامین درجه حفافت
degree of protection	میزان حفافت
degree of precision	درجه دقت
kelvin degree	درجه کلوین
degree of shrinkage	ضریب جمع شدگی
poll degree	درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
principal in the first degree	مجرم اصلی
arc degree	درجه [یکای زاویه] [ریاضی]
to the nth degree <idiom>	بالاترین وجه ممکن
third degree of readiness	محل پدافندstations defense : syn
third degree of readiness	امادگی درجه سه
degree of difficulty	درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
second degree of readiness	وضعیت زرد relaxed actionstation : syn
second degree of readiness	امادگی درجه دو
second degree burn	سوختگی درجه دوم
conferred a degree	درجه دانشگاهی اعطا کردن
degree of arc	درجه [یکای زاویه] [ریاضی]
bachelor's degree	مدرک لیسانس
advancement degree of reaction	درجه پیشرفت واکنش
fourth degree of readiness	امادگی درجه چهار
fourth degree of readiness	محل دریانوردی station cruising: syn
thirty degree cut	برش 03 درجه
average	عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
over-average <adj.>	بیش از حد متوسط
above-average <adj.>	بیش از حد متوسط
on average [on av.]	در حالت کلی
on average [on av.]	روی هم رفته
with particular average	مشمول خسارات خاص
with average	شامل خسارات خصوصی وجزئی
particular average	خسارات جزئی
particular average	خسارت خاص
on average [on av.]	در میانگین
above average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
above average <adj.>	بیش از حد متوسط
over-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
particular average	خسارت جزئی
average	خسارت
average	معدل میانگین
average	مقدار متوسط
average	میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
average	معدل گرفتن
average	خسارت بحری
average	میانگین حسابی متوسط حسابی
average out	میانگین در نظر گرفتن
average	ایجاد میانگین
average	متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average	معدل
average particular	خسارت وارده بر کشتی
average	متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average	میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average	در حالت کلی
average	میانگین موفقیت
average	متوسط خسارت در بیمه
average	میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average	پیدا کردن
average value	میانگین
average value	مقدار متوسط
average	درجه عادی میانگین
average value	ارزش میانگین
average	میانه متوسط
average	حد وسط
average value	مقدار میانگین
average	رویهمرفته بالغ شدن
average	میانگین
average	روی هم رفته
average	حد متوسط
average	میانگاه
average	متوسط
average cost	میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
simple average	میانگین ساده
average cost	میانگین هزینه
average cost	هزینه متوسط
average conditions	شرایط متوسط
average costs	معدل هزینه کل محصولات
average depth	عمق متوسط
average deviation	انحراف متوسط
average deviation	انحراف میانگین
average discharge	بده میانگین
average discharge	بده متوسط
average error	خطای میانگین
average efficiency	بازده متوسط
average conditions	شرایط عادی
average clause	عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
average voltage	ولتاژ متوسط
Nikkei average	شاخصسهام درژاپن
average adjuster	کارشناس تعیین خسارت بیمه
average key	کلیدوسط
with pwrticular average	مشمول خسارت خاص
average stater	کارشناس تعیین خسارت بیمه
average adjustment	تصفیه خسارت
weighted average	متوسط وزنی
weighted average	میانگین موزون
weighted average	میانگین وزنی
average available discharge	بده میانگینی دسترس
average available discharge	بده متوسط مفید
average bond	ضمانت نامه جبران خسارت
average bond	ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
average clause	بند یا ماده خسارت
average price	میانگین قیمت
batting average	میانگین توپزنی
average radius	شعاع میانه
average productivity	بهره دهی متوسط
average product	تولید متوسط
average product	محصول متوسط
average price	قیمت متوسط
average payment	پرداخت متوسط
average output	محصول متوسط
average life	عمر متوسط
free of all average	معاف از هرگونه خسارت
average productivity	بازدهی متوسط
free of particular average	معاف از خسارات جزئی
average radius	شعاع میانگاه
average return	بازده متوسط
batting average	میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
bowling average	میانگین امتیازهای توپ انداز
bowling average	معدل امتیاز بازیگربولینگ
average strength	استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
average speed	سرعت متوسط حرکت
composite average	معدل امتیاز بازیگر بولینگ
average speed	سرعت متوسط
average revenue	قیمتی که خریدارمی پردازد
average revenue	قیمت عادی
average revenue	درامد متوسط
average yield	بازده متوسط
average life	عمر میانگین
goal average	گل اواژ

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com