English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
average flow بده میانگین
average flow جریان متوسط
Other Matches
particular average خسارات جزئی
above-average <adj.> بالاتر از حد متوسط
above average <adj.> بالاتر از حد متوسط
particular average خسارت خاص
particular average خسارت جزئی
with average شامل خسارات خصوصی وجزئی
with particular average مشمول خسارات خاص
on average [on av.] روی هم رفته
on average [on av.] در حالت کلی
above average <adj.> بیش از حد متوسط
average value مقدار میانگین
average value ارزش میانگین
average value مقدار متوسط
average value میانگین
on average [on av.] در میانگین
average particular خسارت وارده بر کشتی
over-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.> بیش از حد متوسط
above-average <adj.> بیش از حد متوسط
over-average <adj.> بالاتر از حد متوسط
above average <adj.> بیشتر از حد متوسط
average out میانگین در نظر گرفتن
average پیدا کردن
average خسارت بحری
average میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
average مقدار متوسط
average معدل میانگین
average خسارت
average میانگین حسابی متوسط حسابی
average میانگین موفقیت
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average رویهمرفته بالغ شدن
average میانگین
average متوسط
average میانگاه
average حد متوسط
average روی هم رفته
average در حالت کلی
average میانه متوسط
average متوسط خسارت در بیمه
average حد وسط
average درجه عادی میانگین
average عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
average معدل
average ایجاد میانگین
average متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average معدل گرفتن
average life عمر میانگین
average revenue قیمتی که خریدارمی پردازد
average payment پرداخت متوسط
average revenue قیمت عادی
average yield بازده متوسط
average revenue درامد متوسط
average output محصول متوسط
average life عمر متوسط
average radius شعاع میانگاه
average productivity بازدهی متوسط
average productivity بهره دهی متوسط
average product تولید متوسط
average product محصول متوسط
average radius شعاع میانه
average price میانگین قیمت
average price قیمت متوسط
average return بازده متوسط
average error خطای میانگین
average speed سرعت متوسط
composite average معدل امتیاز بازیگر بولینگ
weighted average متوسط وزنی
weighted average میانگین موزون
simple average میانگین ساده
goal average گل شماری
goal average گل اواژ
general average خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
moving average میانگین متحرک
moving average میانگین غلتان
monthly average متوسط ماهیانه
with pwrticular average مشمول خسارت خاص
average key کلیدوسط
Nikkei average شاخصسهام درژاپن
average speed سرعت متوسط حرکت
average strength استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
average voltage ولتاژ متوسط
weighted average میانگین وزنی
batting average میانگین توپزنی
batting average میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
bowling average میانگین امتیازهای توپ انداز
bowling average معدل امتیاز بازیگربولینگ
free of particular average معاف از خسارات جزئی
free of all average معاف از هرگونه خسارت
average discharge بده متوسط
average cost میانگین هزینه
average adjustment تصفیه خسارت
average cost میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
average costs معدل هزینه کل محصولات
average depth عمق متوسط
average deviation انحراف متوسط
average cost هزینه متوسط
average conditions شرایط متوسط
average adjuster کارشناس تعیین خسارت بیمه
average stater کارشناس تعیین خسارت بیمه
average available discharge بده میانگینی دسترس
average available discharge بده متوسط مفید
average bond ضمانت نامه جبران خسارت
average bond ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
average clause بند یا ماده خسارت
average clause عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
average conditions شرایط عادی
average deviation انحراف میانگین
average discharge بده میانگین
average latency رکود متوسط
average intensity شدت جریان متوسط
average input نهاده متوسط
average heading جهت متوسط هواپیما
average expense هزینه متوسط
average latency تاخیر متوسط
average efficiency بازده متوسط
average heading جهت متوسط مسیر
average life عمر متوسط اقلام دارائی
average reaction rate سرعت متوسط واکنش
average net return بازده خالص متوسط
general average statement صورت یا اعلامیه خسارت کلی
average molecular speed سرعت مولکولی متوسط
free of general average معاف از خسارات عمومی
earned run average میانگین امتیاز کسب شده
average marginal relationship رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
average annual precipitation متوسط بارندگی سالینه
average revenue product درامد متوسط محصول
average limit of ice حد متوسط یخ
time average symmetry تقارن میانگین زمانی
fair average quality کیفیت متوسط مناسب
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
average variable cost متغیر
average variable cost هزینه متوسط
average degree of polymerization درجه متوسط بسپارش
average propensity to consume میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
average seek time مدت متوسط جستجو
average propensity to save y/s= APS
average propensity to save میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
average purchase rate نرخ متوسط خرید
average reaction rate مقدار متوسط واکنش
pass completion average میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
average total cost هزینه متوسط کل
average kinetic energy انرژی متوسط جنبشی
average tax rate نزخ متوسط مالیات
average variable cost هزینه متوسط متغیر
average cost pricing قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
average fixed cost هزینه ثابت متوسط
average evoked potential پتانسیل فراخوانده متوسط
to flow over سر رفتن
to flow over طغیان کردن
flow بده شریدن
flow سلیس بودن
flow روانی
flow جاری بودن روان شدن
flow سلاست
flow مد
to flow over لبریزشدن
out flow برون ریز
flow روند
over flow سر ریز
over flow طغیان ریزش
over flow لبریزی
over flow لبریز شدن
flow گردش
flow جریان
flow بده
flow حرکت به نرمی
flow مدیریت جریان داده
flow حرکت متناوب
flow روانی سلاست
flow درج متن در قالب کاغذ در سیستم DTP متن و فضای اطراف کاغذ و بین حاشیه ها
flow حرکت داده در یک سیستم
flow سیلان
flow ناشی شدن فلو
flow جاری شدن
to go with the flow <idiom> در مسیر نظام عمومی رفتن [اصطلاح مجازی]
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow جریان جاری کردن
flow لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
average daily traffic [ADT] متوسط ترافیک روزانه
number average molecular weight میانگین عددی وزن مولکولی
reasonable of average wage fair اجرت المثل
number average degree of polymerization میانگین عددی درجه بسپارش
weight average degree of polymerization میانگین وزنی درجه بسپارش
non unifor flow جریان غیریکنواخت
mewtonian flow جریان نیوتنی
permanent flow ابدهی دایمی
permanent flow بده دایمی
permanent flow بده پایدار
mass flow دبی جرمی
permanent flow بده همیشگی
permanent flow بده پایا
permanent flow ابدهی پایا
poiseuille flow جریان خطی ناروان درلولهای با سطح مقطع دایرهای
program flow گردش برنامه
minimum flow اب کاستی
mixed flow جریان مرکب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com