Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (17 milliseconds)
English
Persian
average life
عمر متوسط اقلام دارائی
average life
عمر میانگین
average life
عمر متوسط
Other Matches
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
particular average
خسارات جزئی
with particular average
مشمول خسارات خاص
over-average
<adj.>
بیش از حد متوسط
with average
شامل خسارات خصوصی وجزئی
particular average
خسارت جزئی
particular average
خسارت خاص
above-average
<adj.>
بیش از حد متوسط
above average
<adj.>
بیش از حد متوسط
over-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
on average
[on av.]
روی هم رفته
average value
مقدار میانگین
average value
ارزش میانگین
average value
مقدار متوسط
average value
میانگین
average out
میانگین در نظر گرفتن
on average
[on av.]
در حالت کلی
on average
[on av.]
در میانگین
above-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
above average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
over-average
<adj.>
بالاتر از حد متوسط
above-average
<adj.>
بالاتر از حد متوسط
average particular
خسارت وارده بر کشتی
average
معدل
average
روی هم رفته
average
متوسط خسارت در بیمه
average
میانگین موفقیت
average
خسارت بحری
average
معدل گرفتن
average
میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
average
مقدار متوسط
average
رویهمرفته بالغ شدن
average
حد متوسط
average
میانگاه
average
حد وسط
average
میانه متوسط
average
درجه عادی میانگین
average
پیدا کردن
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average
میانگین
average
متوسط
average
معدل میانگین
average
خسارت
average
در حالت کلی
average
عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
average
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average
ایجاد میانگین
above average
<adj.>
بالاتر از حد متوسط
average
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average
میانگین حسابی متوسط حسابی
average
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average heading
جهت متوسط هواپیما
average input
نهاده متوسط
average depth
عمق متوسط
average intensity
شدت جریان متوسط
average latency
تاخیر متوسط
average deviation
انحراف میانگین
average heading
جهت متوسط مسیر
average flow
جریان متوسط
average discharge
بده میانگین
average deviation
انحراف متوسط
average discharge
بده متوسط
average efficiency
بازده متوسط
average adjustment
تصفیه خسارت
average expense
هزینه متوسط
average flow
بده میانگین
average error
خطای میانگین
monthly average
متوسط ماهیانه
moving average
میانگین غلتان
average productivity
بهره دهی متوسط
average productivity
بازدهی متوسط
average revenue
قیمتی که خریدارمی پردازد
average radius
شعاع میانه
average radius
شعاع میانگاه
average revenue
قیمت عادی
average revenue
درامد متوسط
average return
بازده متوسط
average product
تولید متوسط
average product
محصول متوسط
average strength
استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
average speed
سرعت متوسط حرکت
average speed
سرعت متوسط
average output
محصول متوسط
average payment
پرداخت متوسط
average price
قیمت متوسط
average price
میانگین قیمت
average yield
بازده متوسط
composite average
معدل امتیاز بازیگر بولینگ
average latency
رکود متوسط
batting average
میانگین توپزنی
batting average
میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
weighted average
متوسط وزنی
simple average
میانگین ساده
bowling average
معدل امتیاز بازیگربولینگ
weighted average
میانگین وزنی
Nikkei average
شاخصسهام درژاپن
free of all average
معاف از هرگونه خسارت
weighted average
میانگین موزون
free of particular average
معاف از خسارات جزئی
average key
کلیدوسط
general average
خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
goal average
گل اواژ
goal average
گل شماری
with pwrticular average
مشمول خسارت خاص
moving average
میانگین متحرک
average voltage
ولتاژ متوسط
bowling average
میانگین امتیازهای توپ انداز
average costs
معدل هزینه کل محصولات
average clause
بند یا ماده خسارت
average clause
عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
average conditions
شرایط عادی
average conditions
شرایط متوسط
average cost
هزینه متوسط
average cost
میانگین هزینه
average cost
میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
average bond
ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
average stater
کارشناس تعیین خسارت بیمه
average bond
ضمانت نامه جبران خسارت
average available discharge
بده متوسط مفید
average adjuster
کارشناس تعیین خسارت بیمه
average available discharge
بده میانگینی دسترس
average tax rate
نزخ متوسط مالیات
general average statement
صورت یا اعلامیه خسارت کلی
average variable cost
هزینه متوسط متغیر
average total cost
هزینه متوسط کل
average variable cost
متغیر
earned run average
میانگین امتیاز کسب شده
average revenue product
درامد متوسط محصول
average seek time
مدت متوسط جستجو
pass completion average
میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
time average symmetry
تقارن میانگین زمانی
free of general average
معاف از خسارات عمومی
fair average quality
کیفیت متوسط مناسب
average variable cost
هزینه متوسط
average reaction rate
سرعت متوسط واکنش
average annual precipitation
متوسط بارندگی سالینه
average cost pricing
قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
average degree of polymerization
درجه متوسط بسپارش
average evoked potential
پتانسیل فراخوانده متوسط
average fixed cost
هزینه ثابت متوسط
average kinetic energy
انرژی متوسط جنبشی
average limit of ice
حد متوسط یخ
average marginal relationship
رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
average molecular speed
سرعت مولکولی متوسط
average net return
بازده خالص متوسط
average propensity to consume
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
average propensity to save
میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
average propensity to save
y/s= APS
average purchase rate
نرخ متوسط خرید
average reaction rate
مقدار متوسط واکنش
annual average score
میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
number average degree of polymerization
میانگین عددی درجه بسپارش
number average molecular weight
میانگین عددی وزن مولکولی
average daily traffic
[ADT]
متوسط ترافیک روزانه
reasonable of average wage fair
اجرت المثل
weight average degree of polymerization
میانگین وزنی درجه بسپارش
long run average cost curve
منحنی هزینه متوسط بلند مدت
still life
تصاویراشیاء بی جان
for life
مادام العمر
life
مدت
life less
بیجان
for one's life
از بیم جان
life less
بیروح
life less
بی ابادی
still life
طبیعت بیجان
life
شور و نشاط
life like
واقع نما
for one's life
برای حفظ جان
i life that better
انرا بیشتر از همه دوست دارم
to g. out life
جان دادن
the a of life
شام عمر
take one's own life
خودکشی کردن
to the life
با کمال دقت
life
حیات
useful life
عمر مفید
to g. out life
مردن
life
دوام
life
دوران زندگی
life
موجود
life
موجودات حبس ابد
life
نفس
life
عمر رمق
way of life
فعالیتهای روزانه
Not on your life.
<idiom>
مطمئنا نه
Not on your life !
هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
mean life
عمر متوسط
still life
نقش اشیاء
life
زندگی
Way of life.
راه ورسم زندگی
To do well in life .
در زندگی ترقی کردن
life
جان
mean life
عمر میانگین
life right
حق عمری
That's (just) the way it
[life]
goes.
زندگی حالا اینطوریه.
[اصطلاح روزمره]
short life
با عمر قانونی کم
short life
کم دوام
servicae life
عمرخدمتی یکانها
single life
زندگی مجردی
single life
انفرادی
single life
تجرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com