English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
average tax rate نزخ متوسط مالیات
Search result with all words
average purchase rate نرخ متوسط خرید
average reaction rate مقدار متوسط واکنش
average reaction rate سرعت متوسط واکنش
Other Matches
above average <adj.> بالاتر از حد متوسط
average out میانگین در نظر گرفتن
particular average خسارات جزئی
average value میانگین
average value مقدار متوسط
average value ارزش میانگین
average value مقدار میانگین
particular average خسارت خاص
with particular average مشمول خسارات خاص
with average شامل خسارات خصوصی وجزئی
above-average <adj.> بیش از حد متوسط
particular average خسارت جزئی
on average [on av.] در حالت کلی
above average <adj.> بیش از حد متوسط
over-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
above average <adj.> بیشتر از حد متوسط
on average [on av.] در میانگین
over-average <adj.> بالاتر از حد متوسط
over-average <adj.> بیش از حد متوسط
on average [on av.] روی هم رفته
above-average <adj.> بالاتر از حد متوسط
average معدل گرفتن
average میانگین موفقیت
average خسارت بحری
average particular خسارت وارده بر کشتی
average میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
average مقدار متوسط
average معدل میانگین
average خسارت
average میانگین حسابی متوسط حسابی
average متوسط خسارت در بیمه
average معدل
average حد وسط
average میانه متوسط
average درجه عادی میانگین
average پیدا کردن
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average رویهمرفته بالغ شدن
average میانگین
average متوسط
average میانگاه
average حد متوسط
average روی هم رفته
average در حالت کلی
average متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
average ایجاد میانگین
average متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average radius شعاع میانه
average flow بده میانگین
average expense هزینه متوسط
average error خطای میانگین
average efficiency بازده متوسط
average discharge بده متوسط
average productivity بهره دهی متوسط
average flow جریان متوسط
average heading جهت متوسط مسیر
average price قیمت متوسط
average payment پرداخت متوسط
average life عمر متوسط
average life عمر میانگین
average life عمر متوسط اقلام دارائی
average latency تاخیر متوسط
average latency رکود متوسط
average intensity شدت جریان متوسط
average input نهاده متوسط
average heading جهت متوسط هواپیما
average discharge بده میانگین
average deviation انحراف میانگین
average cost میانگین هزینه
average price میانگین قیمت
average conditions شرایط متوسط
average conditions شرایط عادی
average adjustment تصفیه خسارت
average available discharge بده میانگینی دسترس
average available discharge بده متوسط مفید
average bond ضمانت نامه جبران خسارت
average bond ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
average clause عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
average stater کارشناس تعیین خسارت بیمه
average deviation انحراف متوسط
average depth عمق متوسط
average costs معدل هزینه کل محصولات
average productivity بازدهی متوسط
average cost میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
average product تولید متوسط
average product محصول متوسط
Nikkei average شاخصسهام درژاپن
weighted average میانگین وزنی
average key کلیدوسط
average adjuster کارشناس تعیین خسارت بیمه
average clause بند یا ماده خسارت
composite average معدل امتیاز بازیگر بولینگ
average strength استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
general average خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
moving average میانگین غلتان
moving average میانگین متحرک
average voltage ولتاژ متوسط
weighted average متوسط وزنی
weighted average میانگین موزون
batting average میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
average output محصول متوسط
free of particular average معاف از خسارات جزئی
bowling average میانگین امتیازهای توپ انداز
bowling average معدل امتیاز بازیگربولینگ
free of all average معاف از هرگونه خسارت
simple average میانگین ساده
average speed سرعت متوسط حرکت
with pwrticular average مشمول خسارت خاص
average revenue درامد متوسط
average cost هزینه متوسط
average yield بازده متوسط
average return بازده متوسط
average radius شعاع میانگاه
batting average میانگین توپزنی
monthly average متوسط ماهیانه
average speed سرعت متوسط
average revenue قیمت عادی
goal average گل شماری
goal average گل اواژ
average revenue قیمتی که خریدارمی پردازد
average limit of ice حد متوسط یخ
average marginal relationship رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
fair average quality کیفیت متوسط مناسب
average evoked potential پتانسیل فراخوانده متوسط
average fixed cost هزینه ثابت متوسط
average molecular speed سرعت مولکولی متوسط
general average statement صورت یا اعلامیه خسارت کلی
free of general average معاف از خسارات عمومی
average net return بازده خالص متوسط
average kinetic energy انرژی متوسط جنبشی
pass completion average میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
average variable cost متغیر
average annual precipitation متوسط بارندگی سالینه
average variable cost هزینه متوسط متغیر
earned run average میانگین امتیاز کسب شده
average total cost هزینه متوسط کل
time average symmetry تقارن میانگین زمانی
average seek time مدت متوسط جستجو
average cost pricing قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
average revenue product درامد متوسط محصول
average propensity to consume میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
average degree of polymerization درجه متوسط بسپارش
average propensity to save میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
average propensity to save y/s= APS
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
average variable cost هزینه متوسط
average daily traffic [ADT] متوسط ترافیک روزانه
number average degree of polymerization میانگین عددی درجه بسپارش
reasonable of average wage fair اجرت المثل
weight average degree of polymerization میانگین وزنی درجه بسپارش
number average molecular weight میانگین عددی وزن مولکولی
long run average cost curve منحنی هزینه متوسط بلند مدت
through rate نرخ کامل
to rate up بیمه زیاد گرفتن از
first rate درجه اول
first rate عالی
through rate نرخ حمل سراسری
rate of changes نرخ تغییرات
first rate نخستین درجه
rate اهنگ حرکت
rate سرعت
rate نرخ
rate درچند
rate مشمول مالیات کردن ارزیابی کردن
first-rate درجه اول بسیار خوب
first-rate ممتاز
rate ارزیابی کردن
rate سنجیدن
rate بها
rate قرار
rate روش طرز
rate منوال
rate میزان
rate بر اوردکردن
rate نواخت
rate میزان مهارت شدت تغییرات
rate سرعت کار
rate سرعت حرکت
rate درجه بندی کردن
rate درصد
rate درجه
rate نسبت
rate شمردن
rate سرعت ارزیابی کردن
rate اندازه نسبت
rate پایه
at the rate of از قرار
third rate پست
third rate درجه سوم
second-rate جنس پست
second-rate وسط
second-rate درجه دو
second rate جنس پست
second rate وسط
second rate درجه دو
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
third rate درجه سه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com