English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
back berm سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
back berm سکوی پایه
Other Matches
berm باریکه
berm تراس بندی
berm لبه جاده
berm خاکریزی پله مانندی که در دو طرف کانال به صورت مورب ریخته میشود
berm هره خاک ریز
berm هره خاکریز
berm داشبورد اتومبیل
berm پاگرد
berm هره کانال
berm سکوی شیب بر
berm سکو
inside berm سکوی شیببر درونی
counter berm سکوی پایه خارجی خاکریز
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back up دور زدن [با اتومبیل]
come back دوباره مد شدن
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
back out <idiom> زیر قول زدن
at the back در پشت
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
get back <idiom> برگشتن
back تیر اصلی پشت بند
back of در پشت
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
back of پشت سر
back off عقب زدن
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب بردن
back off عقب رفتن
to back somebody up یاری کردن به کسی
behind his back پشت سراو
to go back برگشتن
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
right back بک راست
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to look back سرد شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to keep back بازداشتن
to keep back جلوگیری کردن از
to keep back مانع شدن
to come back پس امدن
to come back برگشتن
on ones back بستری
look back سر خوردن
To back down . کوتاه آمدن
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
to back up یاری یاکمک کردن
Welcome back. رسیدن بخیر
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
look back سرد شدن
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
at the back of در عقب
back پشتی
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
to back out [of] دوری کردن [از]
to back out [of] الغاء کردن
back جهت مخالف جلو
back کمک کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back عقبی گذشته
back پس
back پشت
at the back of پشت
back-up جاگیری پشت یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up پشت قرار دادن
back-up معکوس ریختن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
back که یک باتری پشتیبان دارد
back فهرنویسی کردن
back پشت چیزی نوشتن
back درعقب برگشت
back پاداش
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back جبران ازعقب
back بعقب رفتن بعقب بردن
back پشتی کردن پشت انداختن
back بدهی پس افتاده
back پشتیبان
back مدافع
back بک
back سطح ازاد
back سمت عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
back فهر
back پشت نویسی کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back مدافع خط میدان
back پشت سر
at the back of به پشتی
back up جاگیری پشت یار
back-up تقویت کردن تقویتی
back سوارشدن
back up تقویت کردن تقویتی
back up تکمیل کردن
to back out [of] نکول کردن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back روی چیزی شرط بستن
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up پشتیبانی یا کمک
back up معکوس ریختن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up پشت قرار دادن
back-up تکمیل کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to lie on the back طاق بازخوابیدن
to pay back پس دادن
back board جلدپشتی
back crossbar خطعرضیعقبی
back line خطکناری
to put any one's back up اوقات گسیرا تلخ کردن
to push back عقب زدن
to hang back پس رفتن
to push back پس زدن
to press back با فشار عقب بردن
to put back کند کردن
to pay back برگرداندن افزودن
to lie on the back بر پشت خوابیدن
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back pad بالشتکپشتی
reclining back لمندهپشتیدار
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
seat back پشتیصندلی
to hang back بیمیلی نشان دادن
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back passage راستروده
back passage مقعد
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
back pocket جیبپشتی
back straight مستقیمامعکوس
back strap بندعقب
to p aperson on the back اهسته دست به پشت کسی زدن
back wall دیوارپشتی
camera back قسمتهایپشتیدوربین
centre back نیمهعقب
centre-back میانیعقب
to go back ward به قهقرارفتن
to stab in the back افتضاح
back-pedal به عقب پا زدن
back-pedal به سرعت پسرفتن
back-pedal حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal انکار کردن
back-pedal افهار ندامت کردن
to stab in the back ریزه خوانی
to stab in the back سعایت
to stab in the back بد گویی
to set back عقب انداختن
back-pedalled به عقب پا زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com