English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
back bonding تشکیل پیوند برگشتی
back bonding تشکیل پیوند از پشت
Other Matches
bonding گیره اتصالی اتصال بدنه
bonding چسباندن دو یا چند قطعه چوبی توسط چسب
bonding مقید کردن
bonding قید
bonding اتصال منفی
bonding حرکت خیز به خیز
bonding اتصال
bonding پیوند
bonding تشکیل پیوند
bonding ربط به شاسی
three center bonding پیوند سه مرکزی
hydrogen bonding پیوند هیدروژنی [ایجاد پیوند مولکولی توسط هیدروژن] [در رنگرزی]
bonding terminal اتصالترمینال
chemical bonding پیوندشیمیایی
chemical bonding تشکیل پیوند شیمیایی
bonding orbital اوربیتال پیوندی
bonding electrons الکترونهای پیوندی
bonding molecular orbital اوربیتال مولکولی پیوندی
bonding resistance of rail مقدار مقاومت اتصال به ریل
bonding electron pair زوج الکترون پیوندی
equipotential bonding conductor connection ارتباط رسانای پیوند هم پتانسیل
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
at the back در پشت
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
to back somebody up یاری کردن به کسی
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
behind his back پشت سراو
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
back up دور زدن [با اتومبیل]
come back دوباره مد شدن
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back of پشت سر
back off عقب زدن
back off عقب رفتن
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back of در پشت
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back تیر اصلی پشت بند
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
back off عقب بردن
to keep back بازداشتن
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back بک راست
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
to back up یاری یاکمک کردن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to look back سرد شدن
to keep back جلوگیری کردن از
to keep back مانع شدن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to come back پس امدن
to come back برگشتن
to go back برگشتن
on ones back بستری
look back سر خوردن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
To back down . کوتاه آمدن
Welcome back. رسیدن بخیر
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
look back سرد شدن
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back عقب
back درعقب برگشت
back پشت نویسی کردن
at the back of پشت
at the back of در عقب
at the back of به پشتی
back مدافع خط میدان
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to back روی چیزی شرط بستن
back بک
back مدافع
back پشتیبان
back فهرنویسی کردن
to back out [of] الغاء کردن
back جهت مخالف جلو
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back پشت
back کمک کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back که یک باتری پشتیبان دارد
back سطح ازاد
back سمت عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
back-up معکوس ریختن
back-up پشت قرار دادن
back پس
back پشت چیزی نوشتن
back فهر
back up جاگیری پشت یار
back up پشتیبانی یا کمک
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up معکوس ریختن
back up پشت قرار دادن
to back out [of] دوری کردن [از]
back تنظیم بادبان پشت کمان
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up تقویت کردن تقویتی
back up تکمیل کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out [of] نکول کردن
back بدهی پس افتاده
back پشتی کردن پشت انداختن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back-up تکمیل کردن
back جبران ازعقب
back پشتی
back-up تقویت کردن تقویتی
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back عقبی گذشته
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back پشت سر
back-up جاگیری پشت یار
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back سوارشدن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back پاداش
laid-back خونسرد
back binding گیرهپشتچوباسکی
back beam میلهپشتی
back belt بندپشتکمر
laid-back بیشتاب
back board جلدپشتی
laid-back آرام
back crossbar خطعرضیعقبی
back line خطکناری
back passage راستروده
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
seat back پشتیصندلی
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
reclining back لمندهپشتیدار
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
centre-back میانیعقب
centre back نیمهعقب
camera back قسمتهایپشتیدوربین
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back wall دیوارپشتی
back strap بندعقب
back straight مستقیمامعکوس
back pocket جیبپشتی
back pad بالشتکپشتی
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back passage مقعد
to hang back پس رفتن
to put back منکر شدن
to order somebody back کسی را احضار کردن
to put back ردکردن
to put back برگشتن
to set back بازداشتن
to set back عقب انداختن
to stab in the back بد گویی
to stab in the back سعایت
to stab in the back ریزه خوانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com