English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
back conductance برقرسانایی معکوس
Other Matches
conductance میزان هدایت
conductance میزان رسانایی رسانایی
conductance ضریب هدایت قدرت هدایت
conductance هدایت
conductance انتقال
conductance رسانایی
conductance مقدار هدایت واقعی
conductance مقدارهدایت موثر کندوکتانس
conductance رسانایی الکتریکی گرما رسانایی
conductance گرمارسانندگی
electrode conductance رسانایی الکترد
thermal conductance گرمارسانندگی
forward conductance برق رسانایی مستقیم
electrical conductance رسانایی الکتریکی
specific conductance رسانایی
specific conductance رسانندگی
specific conductance رسانندگی الکتریکی
magnetic conductance رسانایی مغناطیسی
thermal conductance گرمارسانایی
transverse conductance مقدار هدایت عرضی
equivalent conductance رسانایی هم ارز
internal conductance اندوکتیویته ی داخلی
internal conductance اندوکتانس داخلی
input conductance مقدار هدایت موثر اولیه کندوکتانس ورودی
hole conductance رسانایی حفرهای
mutual conductance رسانایی متقابل
limiting equivalent conductance رسانایی اکی والان حد
limiting ionic conductance رسانایی یونی حد
variable mutual conductance valve(or tub لامپ با شیب تنظیم پذیر
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
get back دوباره بدست اوردن
look back سر خوردن
back off عقب بردن
on ones back بستری
on the way back در برگشتن
out back چسب مایع
out back مایع روان شده
back off ازاد بریدن قطع کردن
right back بک راست
back off عقب رفتن
back off عقب زدن
back of پشت سر
back of در پشت
the back of beyond دورترین گوشه جهان
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
look back سرد شدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
go back برگشتن
come back بازگشتن
behind his back پشت سراو
come back برگشتن
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
keep back دفع کردن
keep back مانع شدن
keep back جلونیایید
keep back نزدیک نشوید
back out دوری کردن از موج
come back بازگشت بازیگر
back off پشت را تراشیدن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
back تیر اصلی پشت بند
come back دوباره مد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
at the back در پشت
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
to back out [of] نکول کردن
to back out [of] الغاء کردن
to back out [of] دوری کردن [از]
to back روی چیزی شرط بستن
to back somebody up یاری کردن به کسی
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
to look back سرد شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to keep back مانع شدن
to keep back جلوگیری کردن از
to keep back بازداشتن
to go back برگشتن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to come back پس امدن
to come back برگشتن
to back up یاری یاکمک کردن
to back out of دبه کردن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
get back <idiom> برگشتن
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
come back <idiom> دوباره معروف شدن
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
back out <idiom> زیر قول زدن
To back down . کوتاه آمدن
Welcome back. رسیدن بخیر
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to back out of جرزدن
at the back of در عقب
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up معکوس ریختن
back up پشت قرار دادن
back پشت سر
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back پشت نویسی کردن
back فهر
back-up پشتیبانی یا کمک
back به عقب
back درعقب برگشت
back تنظیم بادبان پشت کمان
back پاداش
back بدهی پس افتاده
back پشتی
back عقبی گذشته
at the back of پشت
at the back of به پشتی
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back پشت
back پس
back-up معکوس ریختن
back-up پشت قرار دادن
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up جاگیری پشت یار
back-up تقویت کردن تقویتی
back-up تکمیل کردن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back پشتی کردن پشت انداختن
back جبران ازعقب
back سطح ازاد
back پشت ریختن پشت انداختن
back up تقویت کردن تقویتی
back up جاگیری پشت یار
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up پشتیبانی یا کمک
back پشت را تقویت کردن
back کمک کردن
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back up تکمیل کردن
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back جهت مخالف جلو
back سمت عقب
back پشتیبان
back که یک باتری پشتیبان دارد
back فهرنویسی کردن
back مدافع خط میدان
back بک
back مدافع
back پشت چیزی نوشتن
back سوارشدن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
To get someones back up. روی سگ کسی رابالاآوردن
back beam میلهپشتی
To get rid of someone. To see the back of someone. از شر کسی خلاص شدن
back pocket جیبپشتی
back binding گیرهپشتچوباسکی
back board جلدپشتی
back belt بندپشتکمر
back straight مستقیمامعکوس
Go and come back soon (quickly). برو وزود برگرد
back crossbar خطعرضیعقبی
back line خطکناری
back pad بالشتکپشتی
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
Dont get my back up. نگذار آنرویم (روی سگه ) بالا بیاد
To attack someone from the back. از پشت به کسی حمله کردن
To answer back. جواب دادن ( یکی بدو کردن )
Please excuse my back. ببخشید پشتم به شماست
He turned his back on us. پشتش رابه ماکرد ( به ما پشت کرد )
back-comb شانه کردن مو به سمت فرق سر
It take one hour there and back. رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
back passage مقعد
back passage راستروده
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
seat back پشتیصندلی
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
reclining back لمندهپشتیدار
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
centre back نیمهعقب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com