Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
back crawl
کرال پشت
Other Matches
crawl
خزیده رفتن
to crawl to somebody
برای کسی خود شیرینی کردن
to crawl to somebody
هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
crawl
رفتن
crawl
اهسته خزیدن
crawl
شنای کرال
crawl
سینه خیز
crawl
شنال کرال
crawl
عمل خزیدن
crawl
خزیدن
crawl
سینه مال رفتن
pub crawl
میخانه گردی
front crawl
شنایکرال
pub crawl
از یک میخانه به میخانهی دیگر رفتن
crawl stroke
مراحلکلار
pub crawl
میخانه گردی کردن
australian crawl
کرال دو ضربهای
crawl drive
محرک وسیله نقلیه خزنده
crawl kick
حرکاتکلار
crawl carry
انتقال خزشی
crawl effect
اثر خزش
crawl space
خزیده رو
crawl trench
خطوط رابط سنگرها
crawl trench
سنگرهای رابط بین خطوط مواضع
crawl type vehicle
وسیله نقلیه نوع خزنده
back to back credit
اعتبار اتکایی
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
عقب بردن
back off
عقب رفتن
back off
عقب زدن
back of
پشت سر
back of
در پشت
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up
یاری کردن به کسی
at the back
در پشت
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
back off
پشت را تراشیدن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back
تیر اصلی پشت بند
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
come back
دوباره مد شدن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
back out
دوری کردن از الغاء کردن
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
نکول کردن
back out
دوری کردن از موج
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
to keep back
مانع شدن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back
بک راست
out back
مایع روان شده
out back
چسب مایع
on the way back
در برگشتن
on ones back
بستری
look back
سر خوردن
look back
سرد شدن
keep back
نزدیک نشوید
to back out of
جرزدن
to back out of
دبه کردن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to go back
برگشتن
to look back
سرد شدن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back
بازیافتن
to come back
پس امدن
to come back
برگشتن
to back up
یاری یاکمک کردن
keep back
جلونیایید
keep back
مانع شدن
keep back
دفع کردن
come back
برگشتن
come back
بازگشتن
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
get back
<idiom>
برگشتن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
behind his back
پشت سراو
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
come back
بازگشت بازیگر
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
to keep back
جلوگیری کردن از
to keep back
بازداشتن
go back
برگشتن
get back
دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back.
رسیدن بخیر
To back down .
کوتاه آمدن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
back
پشت
back
پس
back
عقبی گذشته
back
پشتی
back
به عقب
back
درعقب برگشت
back
پاداش
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
back
جهت مخالف جلو
back
عقب
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
تقویت کردن تقویتی
back-up
جاگیری پشت یار
at the back of
به پشتی
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
at the back of
در عقب
at the back of
پشت
back-up
پشت قرار دادن
back-up
معکوس ریختن
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
کمک کردن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
بک
back
مدافع
back
پشت سر
back
پشتیبان
back
بدهی پس افتاده
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
فهرنویسی کردن
back
پشت چیزی نوشتن
back
مدافع خط میدان
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
پشت نویسی کردن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
سطح ازاد
back
سمت عقب
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
پشت را تقویت کردن
back
فهر
back
سوارشدن
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
تکمیل کردن
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
جاگیری پشت یار
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
پشت قرار دادن
back up
معکوس ریختن
back-up
تکمیل کردن
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
جبران ازعقب
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out
[of]
الغاء کردن
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
to back
روی چیزی شرط بستن
to back out
[of]
نکول کردن
back strap
بندعقب
to put any one's back up
کسیراخشمگین کردن
centre back
نیمهعقب
back pocket
جیبپشتی
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
back-comb
شانه کردن مو به سمت فرق سر
to put back
عقب بردن
back straight
مستقیمامعکوس
to put back
برگشتن
to put back
ردکردن
to put back
کند کردن
to put back
پس انداختن
back pad
بالشتکپشتی
to put back
منکر شدن
to put any one's back up
اوقات گسیرا تلخ کردن
to push back
عقب زدن
back passage
مقعد
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
reclining back
لمندهپشتیدار
to lie on the back
طاق بازخوابیدن
to lie on the back
بر پشت خوابیدن
firebrick back
پشتیبانآجرنسوز
back copy
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
to push back
پس زدن
to p aperson on the back
اهسته دست به پشت کسی زدن
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
to pay back
پس دادن
to pay back
برگرداندن افزودن
centre-back
میانیعقب
to press back
با فشار عقب بردن
back passage
راستروده
seat back
پشتیصندلی
back wall
دیوارپشتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com