English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
Other Matches
over issue زیاد انتشاردادن
over issue اضافه براعتبار رواج دادن
issue رواج دادن
at issue موضوع بحث
issue نژاد
issue نوع
issue عمل
issue انتشار دادن
issue ناشی شدن
issue صادر شدن
issue خارج شدن
of no issue بیهوده
of no issue بی نتیجه
issue بیرون امدن
issue نشریه فرستادن
issue پی امد
issue بر امد
issue کردار اولاد
issue نتیجه بحث
issue توزیع کردن
issue افتتاح کردن
issue ممر
issue موضوع دعوی
issue انتشار
issue انتشار دادن صدور
issue صادر کردن
issue صدور مطلب
issue مسئله قضیه تحویل جنس
issue موضوع
issue مسئله
issue صادرکردن
issue توزیع
issue موضوع شماره
issue a credit افتتاح اعتبار
issue a guarantee صدور ضمانتنامه
issue commissary مسئول توزیع
basic of issue مبنای واگذارکردن اقلام
To settle the issue one way or the other. تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
bond issue صدور اوراق قرضه
fiduciary issue اسکناسهای اعتباری
general issue ملزومات ارتش
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on). صلاحت نیست با من طرف بشوی
May be I can interest you in this issue . شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
general issue تدارکات عمومی ارتش
gratuitous issue لباس پیشکش
gratuitous issue اماد پیشکشی
unit of issue مبنای توزیع
side issue موضوع فرعی
side issue مسئله فرعی
issue commissary کارپردازی یادفتر توزیع
to put to the issue بطور متنازع فیه مطرح کردن
loose issue تدارکات روباز
loose issue تدارکات خارج شده از بسته بندی
issue [outcome] نتیجه [بحثی ]
This question is not at issue. بحث روی این موضوع نیست.
issue a warning اخطار صادر کردن
the German issue مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
issue [outcome] بر آمد
issue [outcome] پایان
issue priority ترتیب تقدم توزیع
unit of issue واحد توزیع
to issue instructions دستور صادر کردن
to put to the issue در معرض داوری گذاشتن
to revisit an issue مسئله ای را بازدید کردن
issue price قیمت اعلام شده
issue priority تقدم توزیع اماد
basic of issue مبنای توزیع
issue of law نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
issue pea داغ نخود
bank of issue بانک ناشر اسکناس
to die without issue بدون اولاد مردن
I wI'll not comment on this issue. درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
issue note برگه صدور
issue of fact نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
issue [of something] [ID card or check] انتشار [اسکناس] [اوراق بهادار]
issue [of something] [ID card or check] صدور [چیزی] [کارت شناسایی] [چک]
starting with the issue of July 1 هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
to issue marching order دستور پیشروی دادن [ارتش]
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
free issue system سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
free issue materials موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
basic issue list اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
to carry something to a successful issue چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
To lock horns with someone. To take issue with someone. با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
join issue with a person با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
Dont sidetrack the issue. خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
he rode me off on a side issue نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
To stick to the main topic ( issue ). از موضوع اصلی خارج نشدن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
To bring a matter to successful issue . کاری را به نتیجه رساندن
Lets pass on (proceed) to the main issue. برویم سر مطلب اصلی
Without wishing to belittle [disparage] [denigrate] the importance of this issue, I would like to ... بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
Dont confuse the issue . Dont get it all mixed up . شلوغش نکن
back تیر اصلی پشت بند
to back up یاری یاکمک کردن
to come back برگشتن
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
come back دوباره مد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
to back out of دبه کردن
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
the back of beyond دورترین گوشه جهان
right back بک راست
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to look back سرد شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to keep back مانع شدن
back out دوری کردن از موج
back out نکول کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out دوری کردن از الغاء کردن
to keep back جلوگیری کردن از
to keep back بازداشتن
to go back برگشتن
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to come back پس امدن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
on the way back در برگشتن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back <idiom> برگشتن
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
come back <idiom> دوباره معروف شدن
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
Welcome back. رسیدن بخیر
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
back out <idiom> زیر قول زدن
go back برگشتن
To back down . کوتاه آمدن
get back دوباره بدست اوردن
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
on ones back بستری
look back سر خوردن
look back سرد شدن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
keep back نزدیک نشوید
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to back out of جرزدن
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
behind his back پشت سراو
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
at the back در پشت
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
back up پشتیبانی یا کمک
back فهرنویسی کردن
to back out [of] الغاء کردن
to back out [of] دوری کردن [از]
back پشت چیزی نوشتن
back سوارشدن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up معکوس ریختن
back-up پشت قرار دادن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back کمک کردن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up تکمیل کردن
back-up تقویت کردن تقویتی
back جهت مخالف جلو
back پشتیبان
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
to back out [of] نکول کردن
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back پشتی
at the back of در عقب
at the back of به پشتی
to back روی چیزی شرط بستن
back عقبی گذشته
back پس
back پشت
back-up جاگیری پشت یار
at the back of پشت
back عقب
back پشتی کردن پشت انداختن
back بدهی پس افتاده
back پشت سر
back جبران ازعقب
back پاداش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com