Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
Other Matches
amplifier
بلند گو
y amplifier
تقویت کننده با سیستم انحراف عمودی
amplifier
مدار الکترونیکی که قدرت یک سیگنال را افزایش میدهد
amplifier
فزون ساز
amplifier
نیروافزا
amplifier
تقویت کنندهء برق
amplifier
فزونساز
x amplifier
تقویت کننده با سیستم انحراف افقی
amplifier
تقویت کننده
main amplifier
تقویت کننده اصلی
magnetic amplifier
تقویت کننده مغناطیسی ترانسدورکتور
z axis amplifier
تقویت کننده محور "زد"
magnetic amplifier
تقویت کننده مغناطیسی
output amplifier
تقویت کننده خروجی
input amplifier
تقویت کننده ورودی
operational amplifier
تقویت کننده عملیاتی
operational amplifier
تقویت کننده محاسباتی
multiple amplifier
تقویت کننده چند طبقه
feedback amplifier
تقویت کننده فیدبک
magnetic amplifier
امپلیفایر مغناطیسی
modulated amplifier
مرحله فزون ساز تحمیلی
microphone amplifier
تقویت کننده میکروفن
magnetoresistive amplifier
تقویت کننده مغناطیسی
class c amplifier
فزون ساز درجه سی
audio amplifier
تقویت کننده صوتی
bandpass amplifier
فزونساز پالاییده
differential amplifier
تقویت کننده تفاضلی
broadband amplifier
فزونساز باند گسترده
class b amplifier
فزون ساز درجه ب
class ab amplifier
فزون ساز درجه ا ب
class a amplifier
فزون ساز درجه ا
chrominance amplifier
فزون ساز رنگ تابی
audio amplifier
امپلی فایر صوتی
audio amplifier
فزونساز صوتی
y axis amplifier
تقویت کننده محور ایگرگ
line amplifier
تقویت کننده خط
light amplifier
تقویت کننده ی نور
video amplifier
دستگاه یا مدار تقویت کننده فرکانسهای سمعی و بصری
intermediate amplifier
تقویت کننده میانی
intensity amplifier
تقویت کننده شدت روشنایی
input amplifier
تقویت کننده اولیه
impluse amplifier
تقویت کننده ضربه جریان
amplifier tube
لامپ فزون ساز
cascode amplifier
فزون ساز کاسکودی
relay amplifier
تقویت کننده امدادی
sweep amplifier
فزون ساز روبنده
sense amplifier
تقویت کننده حسی
triode amplifier
فزون ساز سه قطبی
tube amplifier
تقویت کننده لامپی
video amplifier
تقویت کننده تصویری
video amplifier
فزون ساز ویدئو
voltage amplifier
امپلیفایر ولتاژ
voltage amplifier
تقویت کننده ولتاژ
pulse amplifier
تقویت کننده پالس
power amplifier
تقویت کننده قدرت
x axis amplifier
تقویت کننده محور ایکس
linear amplifier
تعویض کننده خطی
audio frequency amplifier
فزونساز صوتی
intermediate frequency amplifier
تقویت کننده فرکانس میانی
intermediate frequency amplifier
فزونساز بسامد واسطه
power amplifier stage
مرحله فزون ساز توان
sound volume amplifier
تقویت کننده شدت صوت
frequency selective amplifier
تقویت کننده سلکتیو فرکانس
multi stage amplifier
امپلی فایر چند طبقه
high frequency amplifier
تقویت کننده فرکانس بالا
high fidelity amplifier
امپلی فایرهای فا تقویت کننده باکیفیت عالی
high fidelity amplifier
تقویت کنندههای فا
public address amplifier
فزون ساز بلندگوی اجتماعات
push pull amplifier
تقویت کننده پوش- پول
low pass amplifier
تقویت کننده پایین گذر
low frequency amplifier
تقویت کننده فرکانس پایین
microphone pre amplifier
پیش فزون ساز میکروفون
radio frequency amplifier
فزون ساز بسامد رادیویی
multi stage amplifier
تقویت کننده چند طبقه
beam power amplifier tube
لامپ فزونساز اشعهای
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
اعتبار اتکایی
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
back of
در پشت
back of
پشت سر
back off
عقب زدن
back off
عقب رفتن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
back off
پشت را تراشیدن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
ازاد بریدن قطع کردن
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
back off
عقب بردن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
behind his back
پشت سراو
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
back out
دوری کردن از موج
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
back
تیر اصلی پشت بند
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
to keep back
بازداشتن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back
<idiom>
برگشتن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
come back
دوباره مد شدن
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
نکول کردن
at the back
در پشت
To back down .
کوتاه آمدن
to back up
یاری یاکمک کردن
to back out of
دبه کردن
to back out of
جرزدن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
right back
بک راست
to keep back
جلوگیری کردن از
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to come back
برگشتن
to come back
پس امدن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to go back
برگشتن
to look back
سرد شدن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back
بازیافتن
out back
مایع روان شده
out back
چسب مایع
get back
دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back.
رسیدن بخیر
come back
بازگشت بازیگر
come back
برگشتن
come back
بازگشتن
go back
برگشتن
on the way back
در برگشتن
on ones back
بستری
look back
سر خوردن
look back
سرد شدن
keep back
نزدیک نشوید
keep back
جلونیایید
keep back
مانع شدن
keep back
دفع کردن
to keep back
مانع شدن
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
back
فهرنویسی کردن
back
درعقب برگشت
back
پاداش
back
جبران ازعقب
back
پشت سر
back
بدهی پس افتاده
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
سوارشدن
back
پشت چیزی نوشتن
back
به عقب
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
پشت قرار دادن
back-up
معکوس ریختن
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
عقب
back
پشت
back
پس
back
عقبی گذشته
back
پشتی
back
پشتیبان
back
مدافع
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
کمک کردن
back
جهت مخالف جلو
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to back
روی چیزی شرط بستن
at the back of
به پشتی
at the back of
پشت
back
سطح ازاد
back
بک
back
مدافع خط میدان
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
پشت نویسی کردن
back
فهر
at the back of
در عقب
back
پشت را تقویت کردن
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
سمت عقب
back-up
تقویت کردن تقویتی
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
to back somebody up
یاری کردن به کسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com