English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
back rent اجاره پس افتاده
back rent کرایه عقب افتاده
back rent پس کرایه
Other Matches
rent کرایه اجاره کردن یا دادن
rent مال الاجاره
rent اجاره بها
rent اجاره دادن
rent کرایه کردن
rent اجاره کردن
to rent out something کرایه دادن چیزی
rent مال الاجاره منافع
rent کرایه
rent اجاره
rent ان چه که به زمین به عنوان یکی ازعوامل تولید تعلق می گیرد
to rent out something اجاره دادن چیزی
specified rent اجرت المسمی
i am behind in my rent کرایه خانه ام عقب افتاده است
rent استیجار
Can I rent a bungalow? آیا میتوانم یک خانه ویلایی اجاره کنم؟
Can I rent a flat? آیا میتوانم یک آپارتمان اجاره کنم؟
tonnage rent حق امتیازی که از مواداستخراجی معدن به نسبت هرتن وصول میشود
ground rent حق الارض
cash rent اجاره نقدی
life rent اجاره به صورت عمری
rent proper اجرت المسمی
quasi rent شبه اجاره
rack rent اجازه تمام سال
rack rent اجازه گزاف بستن بر
arrears of rent اجور معوقه
assize rent اجرت المسمی
assize rent اجاره مسلم ومعین
to rack rent حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
instalment of rent اقساط مال الاجاره
implicit rent سهم زمین از کل تولید
My rent has been postponed. اجاره ام عقب افتاده است
rent book کتابچهایکهدرآنمبلغکرایهذکرشدهباشد
explicit rent اجاره بها
crop rent اجاره محصول
ground rent اجاره عرصه
rent free بی اجاره
economic rent بهره مالکانه
rent free غیر ماجور
rent-free بی اجاره
rent-free غیر ماجور
contratual rent اجاره بهای مقطوع
dead rent اجاره بهایی که در صورت عدم استفاده از عین مستاجره نیز باید پرداخت شود
economic rent اجاره اقتصادی
rent strike پرهیزازپرداختکرایهبهنشانهاعتصاب
To let (rent out) a house. خانه ای رااجاره دادن
quit rent اجرت المثل
theory of rent نظریه اجاره
economic rent بهره اقتصادی
explicit rent اجاره داری کردن
pepper corn rent اجاره غیر واقعی
To rent(lease) a house. خانه ای رااجاره کردن
pepper corn rent اجاره فاهری
Can I rent a holiday cottage? آیا میتوانم یک ویلا اجاره کنم؟
pepper corn rent اجاره اعتباری
My rent is 2000 tomanas per month. اجاره خانه ام ماهی 2000 تومان است
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
right back بک راست
back out کهنه و فرسوده شدن
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out نکول کردن
back off عقب زدن
back out دوری کردن از موج
back تیر اصلی پشت بند
go back برگشتن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to get back to somebody به کسی خبر دادن
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب بردن
back off عقب رفتن
back of پشت سر
out back مایع روان شده
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back of در پشت
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
on ones back بستری
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
look back سر خوردن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
look back سرد شدن
come back برگشتن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
come back بازگشتن
keep back جلونیایید
behind his back پشت سراو
keep back مانع شدن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back <idiom> برگشتن
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
at the back در پشت
come back بازگشت بازیگر
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back. رسیدن بخیر
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
to keep back دفع کردن پنهان کردن
keep back نزدیک نشوید
To back down . کوتاه آمدن
back out <idiom> زیر قول زدن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back دوباره مد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
come back <idiom> دوباره معروف شدن
out back چسب مایع
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
on the way back در برگشتن
keep back دفع کردن
at the back of در عقب
back درعقب برگشت
back پاداش
back جبران ازعقب
to look back از پیشرفت خودداری کردن
back بدهی پس افتاده
back پشت سر
to look back سرد شدن
back پشتی کردن پشت انداختن
to keep back بازداشتن
to keep back جلوگیری کردن از
back به عقب
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back پشت نویسی کردن
at the back of پشت
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
to go back برگشتن
back پشت
back پس
back عقبی گذشته
back پشتی
to keep back مانع شدن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back پشت چیزی نوشتن
back فهرنویسی کردن
back پشتیبان
back مدافع
back بک
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
back مدافع خط میدان
back فهر
back سمت عقب
back سطح ازاد
to back out [of] دوری کردن [از]
to back out [of] الغاء کردن
back جهت مخالف جلو
back کمک کردن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back که یک باتری پشتیبان دارد
back سوارشدن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
back up معکوس ریختن
to back out of جرزدن
to back up یاری یاکمک کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up پشتیبانی یا کمک
to back out of دبه کردن
back up پشت قرار دادن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
the back of beyond دورترین گوشه جهان
to back out [of] نکول کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up تکمیل کردن
back up تقویت کردن تقویتی
back up جاگیری پشت یار
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
to come back برگشتن
back-up تقویت کردن تقویتی
back-up جاگیری پشت یار
to back روی چیزی شرط بستن
back-up پشت قرار دادن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
back-up تکمیل کردن
back-up معکوس ریختن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
at the back of به پشتی
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
to come back پس امدن
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com